بار آخر که قورمه سبزی درست کردم یادم رفت لوبیا را از قبل بخیسانم.گوشت پخت و له شد و لوبیا نپخت.شوهرم چیزی نگفت ولی وقتی سفره را جمع میکردم دیدم لوبیاها را گوشه ی بشقاب جمع کرده. آن شب دخترم گفت «دلم درد میکند.» شوهرم روزنامه را پایین آورد و به من نگاه کرد. بعد لبخند زد و به آشپزخانه اشاره کرد. شوهرم مثل بیشتر شوهرها نمیدانست که دخترهای سیزده ساله خیلی زیاد دلدرد میگیرند.
از :قصهی خرگوش و گوجهفرنگی/ زویا پیرزاد
*میشه این مسئله رو خیلی گسترش داد و خیلی ازش نوشت ولی فکر کنم بهتره به همین بسنده کنم که "مثل شوهر این داستان نباشید!"
+فکر میکنم هر زن و شوهری پیش از پدر و مادر شدن باید یک "روانشناسی رشد" بخونن دست کم. داریم کتابی که این مبحثو به طور ساده و همهفهم توضیح داده باشه؟
+این عنوان گذاشتن هم مصیبیتهها. خو شاید یکی عنوانش نیاد |:
+ دوستان بلاگفایی در جریان باشید هر چی ما میایم کامنت بذاریم با این ارور روبرو میشیم که «درج متن تبلیغاتی مجاز نیست». فکر کنم سیستم ضد اسپم بلاگفا high باشه!!