روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب! شاید کمی تا قسمتی شاعر و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."
وقتی دوستم میگه فیلم «دختری در شب تنها به خانه می رود» رو دیدی یا نه، تازه حس کتابفروشی که ازش پرسیدم «داستان خرسهای پاندا به روایت ساکسیفونیستی که دوست دختری در فرنکفورت دارد» رو دارید رو درک میکنم! حتا حس شما موقع خوندن این دو خط رو هم درک میکنم!!
»دختری در شب تنها به خانه میرود» نخستین فیلم آنا لیلی امیرپور، کارگردان ایرانی-امریکاییه که در سال 2014 توی امریکا ساخته شده. فیلم «دار و دستهی بد» دومین ساختهی بلند آنا لیلی امیرپور در سال 2016 موفق به گرفتن جایزهی ویژهی جشنوارهی ونیز شد.تا لحظهی نوشتن این پست اصلن شک داشتم چیزی ازش بنویسم یا نه و اصلن پیشنهادش بدم یا نه. به هر حال من سواد سینمایی ندارم که دربارهی خوب یا بد بودنش نظر بدم...
فیلم در "شهر بد" میگذره. یک ناکجا و یک "ضد آرمانشهر". فضای فیلم همون فضای «شهر گناه»ـه که احتمالن همه باهاش آشنا هستید. «شهر بد» سیاه و سفیدی که روی دیواراش "وحشت" میبینیم، مردهها توی گودال روی هم تلنبار شدن و روی گردن ساقی موادش "جا،کش" و "سکـ ـس" خالکوبی شده. این گریم اغراق شده یکی از چیزهایی هست که من نتونستم باهاش کنار بیام و درک کنم که چرا باید نمادها رو انقد به سطح آورد و انقدر شدید توی چشم بیننده کرد. البته من آشناییای با این ژانر ندارم و شاید این اغراق که در گریم، دیالوگ و اکتهای فیلم دیده میشه ویژگی خاص ژانر باشه. خطر کمی! اسپویل>> یا مثلن درک نمیکنم چرا خون آشام فیلم باید چادری تصویر بشه و این گریم نماد چی میتونه باشه.دراکولایی که من حس میکنم چندان منفی هم نیست! و البته که مثبت هم نیست! <<پایان خطر اسپویل. یا حتا همون صدای خاصش چه کمکی به پرداخت شخصیتش کرده؟ و آیا اگه قتلها توسط یک انسان انجام میشد و نه یک خون آشام، وحشت و انحطاط این "ضد آرمانشهر" بهتر نشون داده نمیشد؟ فیلم حتا گاهی به کلیشه هم میرسه. مثلن در سکانسی که درد کشیدن مرد معتاد رو نشون میده شما حرکاتی رو میبینید که بارها دیدین. یعنی حرکات کلیشهای شکستن قاب و ... . یا جایی که آرش با یک حرکت کاملن مصنوعی به دیوار مشت میکوبه. اینها از جمله چیزهایی هستن که حس میشه هیچ کمکی به قصه یا شخصیتپردازی فیلم نکرده.
با همهی اینها من فکر میکنم به این فیلم به چشم یک تجربه و نخستین فیلم ایرانی در این ژانر باید نگاه کرد و همین که من نوعی دارم الان به خودش و نمادهاش فکر میکنم یعنی ارزش یکبار دیدن رو داره. فیلم، ضد آرمانشهری که –در ایران یا هر جای دیگری- در جریان هست رو نشون میده و برعکس فیلمای خارجی دیگری که دربارهی ایران، بسیار ضعیف و سطحی ساخته شدن این فیلم حرف هایی برای گفتن داره و جامعهی به قهقرا رفته رو بهتر نشون میده و البته هیچ تاکیدی بر اینکه در ایران میگذره هم نداره و ممکنه هر گوشهای از دنیا باشه.
+اگه فیلم رو دیدین نظر و حستون به این فیلم رو حتمن برام بنویسید و اگه نه، بعد از دیدنش منتظر نظرتون هستم.
+نکتهی تکمیلی؛ گفته میشه مدیر مدرسهای توی کرمان، بچه ها رو به خاطر نداشتن شهریه شلاق زده. این خبر تکذیب شده.