احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

۲۱ مطلب با موضوع «عکس» ثبت شده است

 

قاب دلخواه من

دلبر می‌گفت عاشق ماه کامله. می‌گفت تصویر ماه که نور پاشیده توی آب دریا می‌تونه دیوونه‌ش کنه. منم دست کمی ازش ندارم! می‌تونم ساعت‌ها بشینم خیره بشم به ماه که سلانه سلانه داره کشیده میشه وسط آسمون و نور می‌پاشه به نیمی از زمین. به پنجره‌ی میلیون‌ها خونه و آسمونِ چشم هزار تا عاشق رو با مهتاب خوش‌رنگ پر می‌کنه. وقتی ماه بالا میاد می‌شینیم پشت این پنجره و بهش خیره می‌شیم. البته من بیشتر به ذوق دلبر خیره میشم! اون ماه می‌بینه و ماهان! و همین این قاب رو برام عزیز کرده. در رقابتی تنگاتنگ با کتابخونه‌م و گلدونا!

یه دلیل دیگه هم داره این قاب که شده قاب مورد علاقه‌م و اون گنجشکا هستن! میان پشت پنجره و شروع می‌کنن به خوندن نغمه‌هایی که فقط خودشون سر در میارن! با اینکه چیزی ازشون نمی‌فهمیم اما قطعن از دلشون برمیاد که انقد به دل می‌شینه. 

و درخت‌ها... از پشت این پنجره می‌تونم به درخت‌ها خیره بشم و بادی که پریشون‌شون می‌کنه. به بارون و قطره‌های قشنگش.

و مهم‌تر از همه وقتی دلبر تو قاب این پنجره می‌شینه این قاب میشه زیباترین قاب هستی برای من. و می‌تونم هزاران ساعت بی وقفه بهش زل بزنم. 

 

+این پست لبیکی بود به چالش «قاب دلخواه من»ِ بلاگردون و محبت بانوچه و حورا به من. هر کی این خط رو می‌خونه سه نفر رو به این چالش دعوت کنه و مستنداتش رو برای من بفرسته و گرنه تا شب خبر بدی میشنوه.

+امروز توی دنیای منحوس مجازی یه سایت جالب معرفی کرده بودن که دوست دارم شما هم باهاش آشنا بشید. یه سایت هست که ملت از پنجره‌ی خونه‌شون ویدیو به اشتراک می‌ذارن. ویو پنجره‌شون رو. و فکر کنم لایو هم بود. با اطمینان نمی‌گم چون مرورگرم پشتیبانی نکرد و نتونستم بازش کنم. می‌تونید بشینید توی میلیون‌ها خونه و از پنجره‌شون به دریا ، خیابون ، پیاده‌رو و ... زل بزنید. سایت مورد نظر

۲۲ موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۴
هانی هستم

درخت تنهایِ

بی برگ و باران!

تو منی یا من توام؟

درخت

عکس از خودم

۷ موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۸ ، ۱۵:۴۱
هانی هستم
در من هزار پیله
درست شب پروانگی
از تارهایشان آویختند!


عکس از من ؛ ماسال

۸ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۲۰:۳۸
هانی هستم

پیشترها که پرشین بودم یکی از پست‌های ثابتم عکس بود. عکس‌هایی که یا خودم گرفته بودم یا کارهای دیگران بودن. اون روزا خیلی بیشتر پیگیر عکاسی بودم و با شوق بیشتری دنبالش می‌کردم. تازه دوربین خریده بودم و مصمم بودم یه عکاس خوب بشم. که البته این فقط در حد همین «دوست داشتن» موند و هیچ وقت به جایی فراتر از یک «علاقه‌مند به عکاسی» نرسیدم. هوزم دوست دارم روز به روز بیشتر تجربه کنم اما آخرین باری که دوربین دست گرفتم رو یادم نمیاد. تغییر شرایط کاری و بیشتر شدن مشغله‌ها باعث شد دوربین بشه یه وسیله‌ای که فقط توی سفر استفاده می‌کنم. و در مورد وبلاگ هم اتفاقاتی افتاد که آپلود عکس برام سخت شد. یا نت محدودی که داشتم وبگردی و پیدا کردن عکس‌های خوب برای اشتراک گذاشتن رو خیلی سخت کرد...

همه‌ی اینا رو گفتم که امروز دعوتتون کنم [در ادامه‌ی مطلب] چن تا عکس ببینید. چن تا عکس سیاه و سفید که همگی با گوشی گرفته شدن. دوست دارم حسی که عکس‌ها بهتون می‌دن رو برام بنویسید.

یا اگه دوست داشتید و برای هر عکس یه کپشن یا قصه نوشتید توی وبلاگ پستش می‌کنم.

۲۸ موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۱۰
هانی هستم

شاید نخستین باری که برای هموطن‌ها و مصیبت‌هاشون گریه کردم زلزله‌ی هریس و ورزقان بود. زنگ زدم به دوستم توی هریس که حالشو بپرسم و وقتی قطع کردم... . واقعن نمی‌دونم سیل و زلزله کی می‌خواد دست از سر این مردم برداره. شاید داریوش باید سیل و زلزله‌ هم به «دشمن و خشکسالی و دروغ»* اضافه می‌کرد... ناراحتم. عمیقن ناراحتم و هیچ کار درست و حسابی از دستم برنمیاد. لطفن هر کار هر چند کوچکی از دستتون برمیاد کوتاهی نکنید...

میون این همه غم یکی از قشنگ‌ترین توییت‌هایی که خوندم این بود که  : «محبوب من ! الان که همه به اخبار مربوط به زلزله مشغولند ، من به تو فکر می‌کنم...» غم ، غم بزرگیه. به بزرگی تلخ‌ترین فاجعه‌های تاریخ. اما شاید عاشق‌ها زیر آوار بمونن ولی عشق راه خودشو پیدا می‌کنه. عشق هرگز نمی‌میره. یه روزی دوباره توی همین شهر قرارهای عاشقانه می‌ذاریم و عاشق می‌شیم. یه روزی دوباره مردا و زنامون دست تو دست هم قشنگ‌ترین رقص‌ها رو به تصویر می‌کشن. یه روزی دوباره‌ توی همین شهر غم‌زده زندگی رو از سر می‌گیریم و خونه‌هامونو با «مهر» واقعی می‌سازیم. نه مهر بی مهری که آوار بشه رو سر عزیزامون...

و به جای عکسای زلزله‌ ، این عکسو تقدیم‌تون می‌کنم. 

shz

* اهورامزدا این کشور را بپاید از سپاه دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید، نه سپاه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ. (کتیبه داریوش)

۸ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۶ ، ۰۸:۵۸
هانی هستم

یعنی انقد با وبلاگم غریبه شدم که باید توی عنوان یادآوری کنم به خودم که کجا هستم! یعنی بیش از یه ماهه که ننوشتم و نخوندنم شما رو و البته یه چارده روزیش رو در سفر بودم. نه که به نت دسترسی نداشتم اما وقت زیادی برای سر زدن به اینجا نداشتم. و بعدشم مستقیم پرت شدم وسط کار و یک چنین هوا به هوا شدنی دل و دماغ هر چیزی رو از آدم می‌گیره!

خلاصه که سلام!

از یک لطفن نبینید شروع بکنیم؟ لطفن فیلم "ملی و راه‌های نرفته‌اش" رو نبینید. فیلمی از تهمینه میلانی که شخصن هیچی توی این فیلم ندیدم جز اداها و دیالوگای تکراری و لوس و کلیشه‌ای و حتا فیلمنامه و خط داستانی تکراری. هیچ اتفاق جذاب و خوبی توی این فیلم نمیفته به جز خمیازهای کشداری که بغل دستی‌تون می‌کشه. البته اگه با آدم خاصی می‌رید سینما ممکنه اتفاقات خوبی بیفته براتون. بالاخره وسط دیدن یه فیلم چرت باید یه کاری بکنید که حوصله‌تون سر نره. مثبت باشید ؛ مثلن پاپ کورن خوردن!

راستی چه خبر از پاییز؟ راسته که میگن فصل عاشقیه؟ بیاید اعتراف کنید ببینم بعد پاییز چن تا بله‌برون داریم!

abyaneh

عکس از من ؛ ابیانه

۱۱ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۵:۱۳
هانی هستم
به دوستم می‌گفتم کار ، لامصب چیزی نیست که اگه دلخواه نبود بشه بی خیالش بشی و بگی خب زندگیمو می‌کنم و بقیه بخشای زندگیم رو مطابق میلم می‌گردونم. چون اونقد با جنبه‌های گوناگون زندگی آمیخته شده که هیچ مرزی با زندگی روزمره‌ت نداره و خواه ناخواه تاثیرشو همه جا می‌ذاره. در واقع چیزی جدا از «خودت» و زندگیت نیست که خط‌کش برداری و بگی اوکی ؛ این کارم ، اینم زندگیم. 
اینا رو واسه این گفتم که می‌خواستم یه عکس از شمال بذارم و بگم آخه انصافه دوستای ما میرن شمال و مسافرت و عکسشو برای ما می‌فرستن؟ به دوستم گفتم عکست رو می‌ذارم اینستا و زیرش می‌نویسم فحش آزاد!! بعد دیدم به این دلیل من الان باهاش نیستم که کارم عوض شد و هر چی برنامه برای مسافرت ریخته بودیم از هم پاشید و نشد با این دوستم که با کلی دردسر مرخصیشو با من تنظیم کرده بود سفر بریم!! این یه آمیختگی و تاثیر خیلی کوچیک و معمولی کار روی زندگیه. قرار بود این پست فقط یه عکس باشه اما ... می بینید دیگه. روی پست‌های وبلاگ هم تاثیر مستقیم داره و قابل سانسور نیست!!
عجالتن یه نفس عمیق بکشید و از این تصویر و اکسیژنش لذت ببرید. 


Gildeh

آهنگ رستاک و آبان ؛ شمال رو بشنویم.


۹ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۰
هانی هستم

ex machina

قدیم ترها نوشته بودم: "تنها؛ شبیه یک تلویزیون سیاه و سفید، گوشه ی انبار" و حالا می نویسم بدون تو به گوشه ی تنهایی ام تبعیدم... 

عکس از من

۷ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۴۴
هانی هستم

یک) یه شکلاتایی هست مارک مِرداس، ایرانی هم هست. توی بسته‌ش میکسی از انواع طعم‌ها رو داره. از اینا بخرید. بعد اونایی که قرمزن رو یواشکی جدا کنید. از بسته خارج کرده و در دهانتان نگه دارید! روحتون شاد میشه از جلز ولز این شکلات! البته نارنحکی و نمی‌دونم بمبی و اینا نیستا!! [شکلاتش را به گوشه‌ی دیگر لپ برده و به عنوان فکر می‌کند]

دو) شد آقا/خانم! بالاخره ما هم به جرگه‌ی عینکی‌ها پیوستیم و این پست را از پشت عینک می‌نگاریم! یعنی اگه بدونید چقد پول دادم جای این دو تا چشم تازه، بدون کامنت از اینجا نمیرید بیرون!! خوبه که امسال قرار نیست برم نمایشگاه کتاب و گرنه باید فقط تماشا می‌کردم!! من برم کمرمو یه ماساژ بدم برگردم!!

سه) سفر شیراز تموم شد و فاینالی سووییت هوم!! در ادامه‌ی همین مطلب می‌تونید چن تا عکس از این سفر کوتاه ببینید. تا جایی که میشد حجم عکسا رو کم کردم. الان روی هم رفته یه 14 مگابایتی هستن فکر می‌کنم.

sh1

۲۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۱
هانی هستم

تیتر غیر واقعی زدن هم خیلی کار کثیفیه‌ها! چیزی که شوربختانه توی خیلی از خبرگزاری‌های حتا گاهی اوقات حرفه‌ای هم دیده میشه. مثلن اینکه تیتر چیز دیگری باشه ولی خبر چیز دیگری و اون تیتر صرفن برای کشوندن شما به اون صفحه باشه. یا اینکه تیتر دو پهلو باشه. یعنی در عین اینکه دروغ نباشه اما مربوط به یه موضوع دیگه باشه. فرض کنید سایتِ فلان تیتر زده «عکس‌های جدید از مهمانی همسر آقای رییس جمهور» و خب شما می‌رید توی پیج و می‌بینید مربوط به رییس جمهور یه کشور دیگه‌س ، در صورتی که از تیتر برمیومده درباره‌ی ایران باشه.

یا مثلن عنوان همین پست من [ که البته مسلمن شما پیش از باز کردن می‌دونستید قرار نیست من اینجا عکس‌های سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج رو بذارم ] ، با اینکه اصلن دروغ نیست و قراره توی این پست هم از سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج بنویسم و هم عکس ببینیم اما اینطور ازش برمیاد که قراره عکس‌های سلاخ‌خونه پیوست پست باشه ، در صورتی که نیست و این کار در سطح حرفه‌ای یک غیر اخلاقی حساب میشه.

سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج سومین کتابیه که توی سال 96 می‌خونم. تاریخ[  ِ خرید ]صفحه‌ی نخست این کتاب رو که می‌یینم با خودم میگم ببخشید آقای وونه گات که چار سال آزگار توی کتابخونه خاک خوردید! یعنی از فروردین 92 تا فروردین 96 . و البته یادم نمیاد چرا باید فروردین 92 شیراز می‌بوده باشم!

نخستین کتابی که امسال خوندم « بهترین شکل ممکن» مصطفا مستور بود که مجموعه داستان بود و اسفند 95 خریده بودمش. دومین کتاب «کافه پیانو» بود که بازم اسفند خریده بودمش و به دلیل شروع سلاخ‌خانه متوقف شد و این هفته که سلاخ خانه تموم بشه از سر گرفته میشه اما « توی زندگی چیزهایی هست که توی کتابایی که خوندی نیست. خودت متوجه میشی... » ( از سلاخ خانه‌ی شماره‌ی پنج). با خوندن این جمله یاد «هانتا» ؛ کارگرِ پرسِ کتابِ داستان «تنهایی پر هیاهو»ی بهومیل هرابال افتادم.  [ می‌دونم تتابع اضافات داشت!! ] آدمی که مسئول خمیر کردن کتاباییه که اداره‌ی سانسور به انبار میاره. و خب اونقد کتاب برده خونه که دیگه جای راه رفتن نداره خونه‌ش. برام این سوال پیش اومد که آیا اونم اینطور فکر می‌کنه و چیزی هست که توی کتابا نخونده باشه؟ و آیا اگه اون همه کتاب نداشت ، داستان پایان دیگری داشت؟

+احتمالن توی پست قبلی من درباره‌ی مسابقه‌ی عکاسی دکتر میم خونده باشید. قرار بود چار تا از عکسایی که خیلی ازشون خوشم اومده رو بذارم توی وبلاگم که می‌تونید توی ادامه‌ی مطلب ببینیدشون. فقط اینکه هنوز اسم عکاس‌ها رو نمی‌دونم. اگه دوستان عکاس اومدن اینجا خودشون رو لطف کنن معرفی کنن تا امانت رو رعایت کرده باشم.

۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۷:۴۹
هانی هستم