احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

میگن این میم مالکیت اونقد مفهوم نازنینیه که حضرت سعدی هم گاهی خودش رو لوس می‌کرده و می‌گفته : جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی! و خب می‌دونیم که واقعن هم همینه! بحث اجتماعی اینکه هیچ‌کس مالک کسی نیست و آدما حتا بر فرض اینکه اسمشون توی شناسنامه‌ی همدیگه هم باشه بازم «مال» هم نیستن و همچنان دو شخصیت مستقل دارن و اینا جدا ، کیه که بخواد انکار کنه قند تو دلش آب میشه وقتی با میم مالکیت خطاب میشه و این حس تعلق حالی به حالیش می‌کنه؟ حداقل من یادم نمیره روزی که مثلن روز مرد بود و وقتی پیام داد « روزت مبارک مرد » ، این جمله‌ی نیمه تموم چه جانی از من گرفت و جای خالی یک «من» یا یک میم مالکیت ساده با من و روزگار من چه کرد! که حالا که دیگه می‌تونم با میم مالکیت خطابش کنم هنوزم وقتی اون جمله رو می‎‌بینم دلم می‌لرزه!

قدر این میم‌هایی که بهتون می‌چسبه رو بدونید!

دلیل نوشتن این چند خط ، تیتر این پست بانوچه بود. و چه خوب نوشته بود. عاشقانه‌ای برای یک شهر...




۱۷ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۳۸
هانی هستم


رشته تحصیلی علوم تغذیه و رژیم درمانی در تمام دنیا از مقطع کارشناسی شروع میشه، وقتی یه کارشناس تغذیه سابقه دو سال کار بالینی داشته باشه یا در آزمون ورودی ( registered dietitian RD) پذیرفته میشه (این آزمون در کشور ما برگزار نمیشه، اما سابقه کار بالینی میتونه همون طرح نیروی انسانی باشه که بعد فارغ التحصیلی میریم) حق این رو خواهد داشت که بهش گفته شه «رژیم درمانگر».

تو جامعه ما همه بزرگواران با رشته مرتبط و غیر مرتبط رژیم مینویسن و مشاوره رژیم درمانی میدن، در حالیکه تو کل دوران تحصیلشون شاید ۶ واحد تخصصی رژیم درمانی هم پاس نکرده باشن.

در ایران، فقط کارشناسان تغذیه (و البته تحصیل کرده های کارشناسی ارشد و دکتری که از پایه رشته علوم تغذیه رو خوندن) حق تاسیس مطب تغذیه و رژیم درمانی دارن. البته همکاران پزشک عمومی که دکتری تخصصی تغذیه و رژیم درمانی میگیرن هم میتونن مطب تخصصی  رژیم درمانی دایر کنن.

شما فقط از کسی میتونین رژیم غذایی بگیرین که تو مهر نظام پزشکیش عبارت نظام پزشکی تغذیه یا ن.پ.ت درج شده باشه. 

عبارت مدیکال نوتریشن تراپیست یعنی‌ رژیم درمانگر بالینی، نمیدونم چرا ما سایر حرفه های پزشکی رو معنی نمی کنیم و عبارت انگلیسی رو‌ مورد استفاده قرار میدیم اما به رژیم درمانگر میگیم کارشناس تغذیه... دلمون نمیاد بهش بگیم نوتریشنیست، دایتیشن یا حتی RD. 

هیچ عزیزی در هیچ جایگاهی بدون داشتن مهر نظام پزشکی تغذیه، حق رژیم درمانی نداره. 

وقتی از کسی رژیم میگیرین میبینین از سربرگ و مهر و شماره نظام خبری نیس مطمئن باشید یه جای کار میلنگه.

رژیم درمانی شغل نیس، یه عشقه... یه عشقی که اگه این کاره نباشی تو رو داخل خودش حل میکنه و اگه اینکاره باشی بارور میشه، بال و برگ میگیره و باعث آرامش میشه. 

دل نوشته‌ی دوست عزیزم امیرحسین 

پ ن ) ۱۴ مارس ؛ روز جهانی رژیم درمانگر 

۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۳۳
هانی هستم

تو یک روز نیستی

تمامِ سالی.


تو یک شب

یا یک کتاب و یک قطره نیستی

تو یک نقاشی یا تابلویی بر دیوار

 نیستی.


اگر دقیقه ای نباشی

ساعت ها از کار می افتند

خانه ها برهوت می شوند

کوچه ها اشک می ریزند

پرندگان، سیَه و

و شعرها نیست می شوند.


تو فقط باد و باران هشتمِ ماه مارس نیستی

تو ای دل انگیزِ شب های تابستانی

گیسوان شب های پاییزی

تو ای سوز بوران عشق

تو نباشی

چه کسی باشد؟!

زن، زن، زن، زن

تو زندگی هستی



شیرکو بی کس 

ترجمه : بابک زمانی

۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۰۳
هانی هستم

یک) خیلی اتفاقی عکس یکی از همکلاسی‌ها رو توی اینستا می‌بینم. مثل اینکه یکی از بچه‌های فامیل رو بعد از مدت‌ها دیده باشم با خودم میگم واو! چه بزرگ شده این! و واقعن هم تغییر چهره محسوسه! به خودم که میام می‌بینم حدود ۷ سال پیش برای آخرین بار دیدمش! هفت سال!! اصلن فکرشم نمی‌کردم انقدر سریع گذشته باشه زمان! دقیقن همینقد سریع و بدون اینکه متوجه بشیم! واقعن بدون اینکه متوجه بشیم!!

دو) برنامه کاری رو میزم رو چک می‌کنم. همکارم میگه همین دیروز بود که اول برنامه بودیم! به همین زودی رسیدیم وسطش! دقیقن به همین زودی یازده روز از اسفند گذشته و بقیه‌شم به همین سرعت می‌گذره! دریاب دمی که با طرب می‌گذرد خلاصه!

سه) یه توییت می‌خونم با این مضمون که : باورتون میشه دهه هفتادی‌ها سه سال دیگه سی سالشون میشه؟؟ سخته ولی باید باورمون بشه! من هنوز وقتی واژه‌ دهه هفتادی رو می‌شنوم توقع دارم یه آدم کم سن و سال رو ببینم اما... بله ! دقیقن به همین سرعت گذشته!!

۱۰ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۴۵
هانی هستم

توی یه چمع دوستانه یکی از بچه‌ها پرسید شما احساس خوشبختی می‌کنید؟!

همین یک سوال کافیه تا سرت بشه یه کلاف سردرگم که نمی‌دونی از کجاش شروع کنی! اصلن تعریف خوشبختی چیه؟ ملاکش چیه؟ آره برای هر کی فرق می‌کنه اما باید یه تعریف تقریبن واحد باشه. مثلن <بنا بر تعریف سازمان بهداشت جهانی، تندرستی تنها فقدان بیماری یا نواقص دیگر در بدن نیست بلکه « تندرستی نداشتن هیچ‌گونه مشکل روانی، اجتماعی، اقتصادی و سلامت جسمانی برای هر فرد جامعه است.» >

برای خوشبختی هم تعریفی وجود داره مسلمن اما ترجیح میدم تعریف شما رو بدونم. اما اگه همین سلامت رو یکی از ملاکای خوشبختی بدونیم پس خوشبختی هم جنبه‌های مختلف اجتماعی و شخصی و ... فلان داره و همه چیز بهش گره خورده. پس مثلن کسی که آزادی اجتماعی نداره ، کسی که وضع مالی خوبی نداره ، کسی که حتا زندگی شخصیش داره به شیوه‌های گوناگون تهدید میشه نمی‌تونه احساس خوشبختی کنه.

 اون وسط یکی از بچه‌ها جواب قابل تاملی داد. گفت احساس بدبختی ندارم ولی خیلی هم شاد نیستم. و این شادی ... طفلی به نام شادی... همین هم می‌تونه فردی یا اجتماعی ، کوچک و دست یافتنی و یا بزرگ و آرمانی باشه. مثلن من اگه مجبور نبودم صبح زود بیدار شم خوشحال‌تر بودم! یا اگه وضعیت کاریم این نبود خوشحال‌تر و در نتیجه خوشبخت‌تر بودم! یا اگه اینجا به دنیا نیومده بودم... و ... و... 

راستی شما... احساس خوشبختی می‌کنید؟


پ/ن) روزای کاری خوبی ندارم. و این اصلن حس خوبی برای رفتن به استقبال سال نو نیست...

۱۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۱۹
هانی هستم

طبق معمول همیشه ، خمیازه‌های کشدارم به دکه‌ی بین راهی می‌رسه. دکه‌ای که توی سوسوی سیاه شب زمستون که آسمونشو ابرای گاه‌گاه گرفتن مثل یه منجی زمان‌شناس بهم لبخند می‌زنه. ماشینو روشن می‌ذارم که قهوه‌مو بگیرم و زودتر دل به جاده‌ای بزنم که زیر و زبر و چاله‌ چوله‌هاشو حفظ شدم و گاهی وقتا فکر می‌کنم اونم منو توی حافظه‌ش ثبت کرده چرخای ماشینمو می‌شناسه!

به پنجره‌ی دکه که می‌رسم صاحبش از جا بلند میشه و بعد از سلام به گرمی باهام احوالپرسی می‌کنه. میگه خیلی وقته نیومدی‌ها! و من با خودم فکر می‌کنم چه خوبه که توی دنیای به این بزرگی این دکه‌چی که روزانه شاید بیش از صدها مهمون داره منو یادشه. 

۶ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۰۸
هانی هستم

یک ) یعنی تا میاد زندگی بیفته رو غلطک یهو غلطک میفته روت! تا میای یه هوایی تازه کنی و یه نفس بکشی باید نفستو حبس کنی که واسه گردنه‌ی بعدی نفس کم نیاری! کی بود می‌گفت خوشبختی فاصله‌ی این بدبختیه تا بدبختی بعدی؟! دمش گرم!!

دو ) ما یه چیزی داریم به نام سلبریتی‌های پوشالی! یا شایدم خود سلبتریتی و اینفلوئنسر پندار! که البته مسلمه ما به اینجا می‌رسونیم‌شون! یعنی همون کسی که یک میلیون نفر فالور داره این یک میلیون نفر ربات که نیستن! یکی مثل من و شمان که اگه دونه دونه طردشون کنیم خودشون می‌مونن و یه پیج توی دنیای درندشت مجازی! 

در تازه‌ترین افاضه‌ی فضل این جماعت بانو صدف بیوتی فرمودن : «متاسفانه چقدر قبلن از لیلا حاتمی خوشم میومد. الانم نه اینکه ازش بدم بیادها ، ولی با این حرفایی که تو آلمان در مورد ایران زد میخوام نصفش کنم. بگو تو اگه آدمی همینجا یه کاری بکن! رفتی چوغولی می‌کنی که چی؟ ننر! » یکی به ایشون بگه شما پولتو بگیر تبلیغتو بکن. نهایتن بتونی درباره فلان برند نظر بدی. در حد نظر دادن درباره‌ی کسی مثل لیلای سینمای ایران نیستی. مسلمه که هر کسی می‌تونه نظرشو ارائه بده اما حق نداره پاشو از گلیمش درازتر کنه! اول به اندازه‌ی خودت نگاه کن بعد در مورد آدمای هم‌قد خودت نظر بده! راستی تو که کلن اینور نیستی چند بار درباره‌ی فضای ایران اظهار نظر کردی؟ تو که از همینم وحشت داری.

سه ) چقدر خوشبختند خواب‌هایی که تو را می‌بینند...

۱۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۰۶
هانی هستم
چند وقت پیش مدتی پس از ترکیدن پرشین‌بلاگ خواستم وارد پروفایلم بشم که دیدم نمیشه. خب حضرات لطف کرده بودن یه ایمیل داده بودن که هر کس نمی‌تونه وارد بشه باهاشون تماس بگیره و البته مسلمه که اون ایمیل دکوری بود و کسی پاسخ نداد و دسترسی من به وبلاگم مسدود شد. گفتم خب من که دیگه اونجا نمی‌نویسم و مهم نیست. مهم اینه که آرشیوم رو دارم. برای اینکه به عمق فاجعه پی ببرید باید بگم که من به مدت یک سال هر روز وبلاگم رو آپ می‌کردم. برای خودم یه آرشیو ساخته بودم از شعرهایی که دوست داشتم ، بریده کتابایی که خونده بودم ، عکس ، فیلم و یادداشت‌های روزانه‌م و ... . و حالا دیگه نیست! یعنی پرشین بلاگ وبلاگ من و خیلیای دیگه رو حذف کرده. و همه‌ی اینا به کنار! حالا سردبیرش اومده یه پست گذاشته با عنوان دوباره بنویسیم!! باشه! بشین تا دوباره بنویسیم! من وبلاگمو می‌خوام آقای سردبیر! می‌فهمی؟ وبلاگمو!!

+اونقد کاربرا از خجالتش دراومدن که من دیگه سکوت می‌کنم!!
per

۱۴ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۲۵
هانی هستم

1- و فکر کردم یه درخت باید حتمن عاشق بوده باشه یا یه عاشق بهش آب داده باشه یا دست کم یه روزی یه عاشقی زیرش یه نغمه ‌ی عاشقانه خونده باشه که تو زندگی بعدیش بشه بلیتی که یه عاشق رو به معشوقش می‌رسونه. زل زده بودم به بلیت توی دستم و تو همین فکرا بودم که اتوبوس پرت شد ته دره...

2- محبوب من! امروز که این نامه به دستت می‌رسد دقیق نمی‌دانم چند روز از تبعیدم می‌گذرد. ما اینجا روزها را با صدای گلوله‌ها می‌شماریم. عادت کرده‌ایم. هر روز یک گلوله... هر روز یک قلم بی صاحب... هر روز یک نامه‌ی نانوشته. دیگر برایم نامه‌ای نفرست. بگذار کسی که نامه‌اش بی جواب می‌ماند من باشم ، نه تو ...

۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۴۷
هانی هستم