سفرنامهی بندر کنگ - روز نخست
به محمد (صاحب اقامتگاه) گفتم میدونی مشکل چیه؟ اینه که من وقتی دربارهی کنگ و جاهای دیدنیش جست و جو میکنم جز یه سری سایتهای فروش بلیت و رزرو اقامتگاه که عمومن جاهای شاخص و دم دستی رو معرفی کردن چیزی نمیبینم و کلن فقط یه سفرنامه پیدا کردم که اتفاقن خیلی کمکم کرد برای برنامهریزی سفر و این دقیقن چیزیه که جاش خالیه ؛ سفرنامهها و تجربههای واقعی از آدمهای واقعی و نه متنهای کپی پیست شدهی تولید شده با هوش مصنوعی. شاید یه روزی یه سایت زدم و از آدما دعوت کردم بیان سفرنامههاشون رو بنویسن...
کنگ از چابهار شروع شد!! اینطوری که قرار بود بریم چابهار و از اونجایی که چابهار بیش از بیست ساعت باهامون فاصله داشت و پرواز مستقیم و حتا غیر مستقیم برای زمان مورد نظر ما نداشت به پیشنهاد دوستم که قبلن کنگ رو دیده بود قرار شد بریم کنگ.
بندر کنگ یه شهر تاریخیه که به گفتهی ویکیپدیا بیش از سه هزار سال قدمت داره و البته شهر فعلی کنگ حدود 400 سالشه. جزء شهرستان لنگه است و حدود دو ساعت با بندرعباس فاصله داره.
ما حدود ظهر به لنگه و اقامتگاهمون رسیدیم. محمد پرسید اول چای میخورید یا میرید ناهار و برمیگردین؟ ترجیحمون ناهار بود و رفتیم رستوران بوم مسی که نخستین غذای محلی کنگ رو امتحان کنیم. (بوم مسی یه کشتی تجاری بوده که از کنگ تا افریقا میرفته. به گفتهی پدر محمد معمولن مرسوم نبوده که توی بومای قدیمی از مس استفاده کنن اما صاحب این بوم چون هم خیلی بهش علاقه داشته و هم پولشو داشته میده بدنهی کشتی رو مسی کنن. البته جای دیگه خوندم که چون خیلی بزرگ بوده و بخش زیادیش توی آب قرار میگرفته اون قسمت رو ورقههای مسی زدن. توی جنگ جهانی دوم در حالی که عازم افریقا بودن زیر دریایی ژاپنی (یا آلمانی) بهشون حمله میکنه و به قولی فقط 29 نفر زنده میمونن که بعد از 14 روز سرگردانی روی آب و تخته پارهها به سومالی میرسن و نهایتن بعد از 8 ماه برمیگردن خونه. آخرین بازمانده این سفر سال 1400 فوت کرد) . «گوبولی» اولین آشنایی ما با ذائقهی کنگ و هرمزگان بود. البته برای من که قبلن مجبوس عربی خورده بودم طعم چندان غریبهای نبود. البته صرفن از نگاه ادویهای بودنش. گوبولی گوشت غذایی است با تکههای گوشت که دور بشقاب برنجی که ادویهای هست چیده شده. البته نخود و سیبزمینی هم توی این بشقاب دیده میشه. توی دستور پختش به جای گوشت تکهای از چرخ شده هم استفاده میکنن. توی ترکیب ادویهش که شناسهی این غذا هست از زیرهی سیاه و سبز ، هل ، میخک ، بادیان ستارهای و فلفل استفاده میشه. طبیعتن غذا تا حدی تنده و ممکنه برای کسی که حساسیت زیادی به تندی داره مناسب نباشه. خانم گوبولی سفارش داد و من قلیه ماهی. یه جنوبی همیشه قلیه ماهی رو به هر چیزی ترجیح میده :))) البته که طرفدار مزههای جدید هستم و قلیه ماهی رو به این دلیل سفارش دادم که ببینم با قلیه خودمون چه تفاوتی داره!
کیفیت غذای بوم مسی خوب بود. فضای رستوران معمولی و محلیه و کلن توی کنگ نباید انتظار رستوران لوکس داشته باشید و معمولن شکل و شمایل رستورانها شبیه همه و بیشتر از فضا باید دنبال کیفیت غذا باشید.
بوم مسی فاصلهی زیادی با اقامتگاه نداشت و از اونجا که بیرون اومدیم رفتیم بافتگردی که توی تاریخ قدم بزنیم. بافت تاریخی کنگ طبق ویکیپدیا حدود یک دوازدهم شهر رو تشکیل میده. شهری پر از بادگیرهای بلند و درهای چوبی. توی بافت هم خونههای حفظ شده میبینید هم خونههای مدرن و جدیدی که به شکلی ناهمگون سر از میون تاریخ بلند کردن. تصمیم داشتیم باز هم برگردیم توی بافت و برای همین گردش رو خلاصه کردیم که برگردیم اقامتگاه و با محمد معاشرت کنیم.
بعد از خوردن چای از محمد پرسیدیم خب! کجا بریم؟ و ادامه دادم من یه لیست درست کردم از جاهایی که باید بریم ببینیم و کمکی که ازت میخوایم اینه که اولن بگی کجاها ارزش رفتن داره و اینکه کجاها توی یه مسیرن که برنامهشون رو بچینیم. رفتم و کاغذ پرینت شده رو آوردم و گذاشتم جلوش و نشستیم به نوشتن برنامه. پیشنهاد داد که برای روز اول _که در واقع چیز زیادی ازش نمونده بود_ قلعهی پرتقالیها ، مسجد دو طبقه و موزه آب انبار رو ببینیم.
چای حسابی چسبید و این وسط با چن تا از مهمونای دیگهی اقامتگاه هم آشنا شدیم. من فکر میکنم اقامتگاههایی که این فضا رو ایجاد کردن که مهمونا بتونن با هم ارتباط بگیرن کلن در یه سطح دیگری قرار میگیرن و این دومین جایی بود که این جو رو میدیدم. صد البته آدما متفاوتن و ممکنه هر کسی این فضا رو دوست نداشته باشه و بعضی از مهمونا اصلن ارتباط نمیگیرن ولی معمولن این جور جاها بعد از مدتی مهمونای خاص خودشون رو پیدا میکنن. کسانی که چند باره به اونجا برمیگردن.
یه کم استراحت کردیم و باز هم پیاده راه افتادیم به سمت قلعهی پرتغالیها. البته توی هرمز و قشم هم قلعهی پرتغالیها داریم. کلن این بزرگواران ید طولایی در استعمار داشتن و جنوب رو بی بهره نذاشتن! از قلعه پرتغالیهای کنگ چیز زیادی نمونده و فکر میکنم روزی که ما رفتم بخشی از آثارش هم به خاطر بالا بودن دریا زیر آب بود. آفتاب داشت پایین میرفت و عکس یادگاریهامون رو گرفته بودیم که راه افتادیم سمت اقامتگاه. نیمههای راه بودیم که گفتیم بیاید مسجد دو طبقه رو هم ببینیم. خلاصه از گوگل مپ یاری جستیم و قدم زنان راه افتادیم سمت مسجد. این وسط 2 تا سگ هم که از اقامتگاه تا قلعهی پرتغالیهای پیچیده بودن تو پر و پای و ما و به سختی ولمون کرده بودن باز ما رو دیدن و باز روز از نو روزی از نو! تا خود بقایای مسجد ولمون نکردن! و در این «بقایای مسجد» دردی هست بزرگ! این مسجد در سالهای اخیر از زیر خاک بیرون کشیده شده و مسجد دو محرابه هم بهش میگن. بعضیا میگن قدمتش به قاجار میرسه و عدهای هم میگن سلجوقی. البته در مورد کاربریش شک دارن و میگن شاید کاروانسرا یا تجارتخانه بوده. و شاید به مسجد تغییر کاربری داده. و درد اینه که همینطور بدون هیچ حفاظ و نگهداریای رها شده و اثری این چنین که میتونه بخش مهمی از تاریخ و فرهنگ باشه انگار برای کسی اهمیت نداره. و اینجا اولین تاسف و اندوه من در کنگ بود. خورشید غروب کرده بود که دل از تاریخ کندیم و راه افتادیم سمت اقامتگاه.
+دوست داشتم عکس هم به سفرنامه اضافه کنم ولی بیان همکاری نمیکنه :|