احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

حروف اسم تو

خوشبخت‌ترینند!


کاش حرفی از اسم تو بودم

و تو را

با من صدا می‌زدند!


+مثل قند در دهان کودک ؛ نام کوچکت بر زبانم!


۱۱ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۱۳
هانی هستم

خب من دوست ندارم مخاطب وبلاگم با اون ستاره‌ای که توی وبلاگش روشن میشه بیاد اینجا و با یه مشت اراجیف و استفراغات ذهنی یک آدم بی‌حوصله روبرو بشه و هم حجم نتش مصرف بشه هم وقتش و... ولی خب گاهی وقتا هم هست که مجبوری این اراجیفو قی کنی تا هم از دستشون شاید خلاص بشی و هم اینکه برای خودت ثبت بشه این روزا و لحظه‌ها، البته ممکنم هست یه خودآزاری باشه ثبت روزایی که دوسشون نداری اما خب اینم یه جورشه دیگه. برای همین توی عنوان پست بدون تارف نوشتم که این پست ارزش خواندن ندارد و واقعن منظورم همینه.

این از پاراگراف اول چرندیات.

نوشتم دوره‌های سکوت ، یعنی با دلیل یا بی دلیل این روزها رود مود نوشتن نیستم. حتا نوشتن یه کامنت. یعنی هیچی توی ذهنم جمع نمیشه. فکر کنید مثلن ذهنم یا همون‌ جایی که جمله‌ها شکل می‌گیرن یا افکار یا حالا هر چی که به نوشتن مربوط میشه شده شبیه یه آبکش و واژه‌ها ازش می‌ریزن و چیزی توش جمع نمیشه. شما آبکش رو بزن توی آب و بیار بالا ، برای چند لحظه‌ی کوتاه آب داره شره می‌کنه ازش و ............خالی میشه. باز از نو همین‌کارو بکنید... باز از نو... همین‌قد در هم و آشفته و بی نتیجه‎ و مزخرف و الکی‌طور و پوچ!! وقتی از ذهن خالی یا دوره‌های سکوت حرف می‌زنیم از یک چنین چیزی حرف می‌زنیم!!

اما چرا؟! این سوال شاید پایان خوبی برای یک پست نباشه، اما سوال خوبی برای پاراگراف سومه. بهتره برگردم به غار خودم و توی سرم با خودم حرف بزنم. کاری که چندین روزه دارم انجام میدم. 

+تنها اتفاق خوب این روزها کتاب‌هایی بود که با بن مسابقه‌ی عکاسی از سایت آدینه بوک خریدم ؛ «دیگر تنها نیستی» استفانو بنی ، «کولی کنار آتش» منیرو روانی‌پور ، «معمای ماهیار معمار» و «حق با شماست مرکوشیو» رضا قاسمی ، «رود راوی» و «هاویه» و «اسفار کاتبان» ابوتراب خسروی ، «سمفونی مردگان» عباس معروفی و «هزار و یک سال» شهریار مندنی‌پور مهمونای تازه‌ی کتابخونه‌ی کوچیکمن. 

۱۶ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۲۷
هانی هستم

ex machina

قدیم ترها نوشته بودم: "تنها؛ شبیه یک تلویزیون سیاه و سفید، گوشه ی انبار" و حالا می نویسم بدون تو به گوشه ی تنهایی ام تبعیدم... 

عکس از من

۷ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۴۴
هانی هستم

از تپش هم بیفتم

واژه هایم نفس می‌کشند

-شعرهایی که رج زده‌ام-

و از تو می‌گویند...


d

عکس از NYC Dance Project 

۱۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۹
هانی هستم

خب امروز روز جهانی محیط زیسته! و به گفته‌ی ویکیپدیا «روزی است که از سوی سازمان ملل برای افزایش آگاهی مردم برای نگهداری محیط زیست و  تحریک سیاستمداران به گرفتن تصمیماتی برای رویارویی با تخریب محیط زیست و گونه‌های زیستی‌جانوری، به‌عنوان روز میحط زیست انتخاب شده است.» و شعار امسال «من با طبیعت هستم» می‌باشد! {زشت میشه دو تا «هست» پشت سر هم!}

راستش زیاد حوصله ندارم بنویسم ولی انقد مهم بود برام که حتمن اشاره‌ای بهش داشته باشم و یادآوری کرده باشم که «زمین دومی وجود ندارد!». توی سایتشون نوشته :

«On 5 June, go outside and show us that you’re With Nature. Breathe in the beauty and remember that by keeping our planet healthy, we keep ourselves healthy too»

و خب نمی‌دونن ما سالی یه بار سیزده به در میریم اوتساید و خار نیچرو بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــب. خلاصه اینکه مواظب زمین باشیم . خصوصن حالا که تابستووووووووووووونه فصل شادی و خنده ... نه اون یه چیز دیگه بود... فصل مسافرت و لب دریا و جنگل و ... . حواستون باشه وقتی میرید توی طبیعت چیزی جا نذارید. مرسی اه.

wed


۱۳ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۲
هانی هستم
نمی‌دانم 
کدام انگشت زودتر به قلبت می‌رسد
من تک‌تک‌شان را بوسیده‌ام
و عشق
به تمام سلول‌های تنت
مخابره خواهد شد!


+کسی با Evernote کار کرده اینجا؟ راهی هست که یادداشت‌هام رو از colornote بهش انتقال بدم؟!
۱۱ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۴۴
هانی هستم

1+ دیشب رو نخوابیدم تا صب ، صبح خوش خوشان اومدم سر کار و روزبه نعمت‌اللهی پلی کردم! خوبه دفتر کارم توی یه پستوی دوره که صدای کامپیوتر ازش بیرون نمیره! توقع ندارید صب آدینه رو با کار شروع کنم که؟! تازه این پست تموم بشه می‌خوام برم کانال رو آپ کنم! بعله! قرار نیست من یک تنه میزان کار مفید یک مملکت رو جابجا کنم که!! پریشب هم یکی دو ساعت خوابیدم فقط! یه جای کار یا می‌لنگه یا زیادی خوبه که کلن خوابم این شکلیه چند وقته و سر پام! به قول بچه‌ها امیدوارم بدنم یهو خالی نکنه!

2+ پریشب با سر رفتم توی در شیشه‌ای یه مغازه! ابروم دقیقن همونجاش شکست که توی خردسالی(!) موقع آب خوردن شکسته بود! تاریخ تکرار میشه! حالا رفته بودم یه آب معدنی بخرما! آب مایه‌ی حیاته میگن!! آخرش اگه من سرمو به باد ندادم موقع آب خوردن! بگذریم که طالع‌بینی (!!!) میگه من توی راه دستشویی می‌میرم! اونم بی‌ربط به آب نیست به هر حال! فکر کنم اعتصاب خشک کنم بیشتر عمر می‌کنم!!

3+ پس پریشب اتفاق خاصی نیفتاد. همینطوری برای خوش‌آهنگ شدن عنوان نوشته بودمش! چیه خب!

4+ خدایی هنوز عضو کانال نشدین!؟ آها! مرسی. پس نفری 11 نفر رو به کانال دعوت کنید دور هم شعر و آهنگ بخونیم و بشنویم! چی؟ یازده + یک سیاسیه!؟ انتخابات تموم شده؟! خب من چیم از اونی که فکر میکنه انتخابات تموم نشده کمتره!؟ باشه حالا! شما ده نفر رو به کانال دعوت کنید! والا!

5+ میگفت اسیر شدیا! گفتم من از اون روز که در بندم آزادم! حالا کارتو بکن و نطق اضافه ممنوع!!

6+ حالا که تا این جا اومدین یه آهنگ خوب از «بمرانی» گوش کنید. بعد می‌ریم پپرونی، دل خون، شاد و خندون / بعد می‌ریم تاب می‌خوریم، تو شهر آب می‌خوریم، زیر بارون / بعد می‌ریم نوکِ کوه قاف، اون بالای بالا با تِله کابین / بعد می‌ریم  سُر می‌خوریم، تو شهر دور می‌خوریم، توی ماشین!


۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۲۸
هانی هستم

تو که باشی...

باران به موقع می‌بارد،

غنچه‌ها 

به موقع می‌آیند،

و بهار

راهش را به خانه‌ام پیدا می‌کند.

-بگذار با همین کلیشه‌ها حرف از بودنت بزنم-

اما

اگر

نباشی...

کویر که سرودن ندارد

خشکی در خشکی در خشکی...

و من ساده می‌شکنم،

ترک برمی‌دارم،

و

م

ی

ر

ی

ز

م


+من باهارم تو زمین / من زمینم تو درخت / من درختم تو باهار... شاملو

+چه خبر بوده دیروز اینجا ؟ |: بیان هم سر شوخی باز کرده باهامون!؟

                                                      بازدید                     نمایش |:

۱۴ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۴
هانی هستم
من فکر می‌کنم اگه درباره‌ی یک رویداد که روزی به نامش هست همون روز بنویسی شانس کمتری برای خونده شدن بهش دادی. برای همین ترجیح دادم امروز درباره‌ی 28 می ؛ روز جهانی بهداشت قاعدگی بنویسم.
و البته من حرف تازه‌ای درباره‌ی این اتفاق بیولوژیک و مبحث تخصصی «بهداشت قاعدگی» ندارم. چون هم اینکه تخصصش رو ندارم و هم اینکه فکر می‌کنم دست کم خوانندگان این وبلاگ به اندازه‌ی کافی اطلاعات دارن در این زمینه. اینکه دارم ازش می‌نویسم صرفن برای شکستن این تابو هست. تابویی به نام پریود.
فکر می‌کنم نخستین گام برای شکستن یک تابو اینه که ازش حرف بزنی و ازش بنویسی. یا به قولی فریادش بزنی! پریود و این اتفاقی که ماهانه برای تقریبن نیمی از جمعیت جهان میفته چیزی نیست که بشه و درست باشه که مخفیش کرد و این کار ، این تغییر ، مثل تمام تغییرهای دیگه از خودمون شروع میشه. از منِ برادر/دوست پسر/ پدر/همسر تا مادر خونه که احتمالن نخستین مربی یک دختر در این زمینه هست. خیلی مهمه که وقتی یه دختر برای نخستین بار پریود میشه بزنی توی گوشش و بگی اینو زدم که با حیا بمونی و کل اطلاعاتی که بهش میدی همین باشه یا اینکه از قبل در مورد این اتفاق باهاش صحبت کنی که وقتی دچار خونریزی شد فکر نکنه داره می‌میره! 
جامعه هیچ وقت برخورد خوبی با یک فرد پریود نداشته. از حبس کردن طرف به جرم ناپاکی گرفته تا گرسنگی اجباری و مجازات(!!)های مختلف دیگه برای خارج کردن جن از بدن فرد! الانم فرق زیادی نکرده. فقط نوع این محدودیت‌ها عوض شده. فکر نمی‌کنم مخفی کردن پریود از پدر یا برادر و اون حجم استرسی که به فرد وارد میشه برای مخفی کردن نوار بهداشتی از مغازه گرفته تا حتا توی خونه توی شرایطی که نیاز به آرامش مطلق داره چیزی کم از زندانی کردن فرد توی طویله داشته باشه. فکر نمی‌کنم فشار معلم ورزش به یه دختر پریود چیزی کم از شکنجه‌های قرون وسطا داشته باشه. فکر نمی‌کنم شنیدن جمله‌ی "اه تو که باز پریودی" از شریک زندگی یا دوست پسرت چیزی کم از زشت‌ترین فحش‌ها داشته باشه. و راه این تغییر از ما می‌گذره. از نگاه ما به این مسئله‌ی فیزیولوژیک که بنای هستی یک انسانه ، از نگاه ما به زن و از نگاه ما به جنسیت. 
همه‌ی ما -چه پسر باشیم چه دختر- بنا به نقشی که توی یک خانواده داریم توی زندگی‌مون با این پدیده‌ی فیزیولوژیک روبروییم. همه‌ی اینا رو گفتم که برسم به اینجا که یک فرد در دوران پریود یا پیش از اون ، PMS یا سندروم پیش از قاعدگی دچار تغییرات هورمونی‌ای میشه که روی جسم و روانش تاثیر زیادی داره. حداقل کاری که برای فرشته‌های زندگی‌مون می‌تونیم بکنیم اینه که توی این روزها بیشتر هواشونو داشته باشیم و بیشتر حواسمون بهشون باشه. و این اصلن چیز زیادی نیست. می‌تونیم فردی باشیم که پریودی ازش مخفی میشه و  برای یک نفر تبدیل به بار اضافه میشیم یا کسی باشیم که با درک شرایط کمک می‌کنیم اون روزهای سخت یه کم آسون‌تر بگذره. انتخاب با ماست. 
و اینکه اگه توی موقعیتی هستید که می‌تونید در آموزش فرزندان این سرزمین که هنوز توی خیلی از خانواده‌هاش از پریود به عنوان یک راز مگو حرف زده «ن»میشه نقش دارید شما خیلی مهمید!
۱۶ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۱
هانی هستم

42 . خوشحالم که توی این شلوغی‌های تلگرام و اینستا و ... وقتی بعد چند روز به وبلاگم سر می‌زنم ستاره‌ی 42 تا وبلاگ روشنه و کلی «حرف» انتطارمو می‌کشه . این یعنی دنیای وبلاگ زنده است و چه بسا بازگشت همه به سوی وبلاگ است!

برای نوشتن باید حال ، خوب باشه. یا بهتر بگم حال نوشتن باشه. درسته که ما توی حال بدمون هم می‌نویسیم اما گاهی وقتا بدون اینکه حالمون بد باشه «یا چی» ، حال نوشتن نیست و خب اینطور وقتا بهتره حوصله‌ی مخاطب رو با اراجیف بی سر و ته سر نبریم و همون توی مغز خودمون با خودمون حرف بزنیم! و البته چقدر دیوانه‌کننده میشه این با خودت حرف زدن... و می‌رسی به اون جمله‌ی معروف محمود دولت آبادی که : مغزم... مغزم درد می‌کند از حرف زدن ، چقدر حرف زده‌ام. چقدر در ذهنم حرف زده‌ام.

خورشید

دیروز پست‌چی بالاخره در زد و یکی از زیباترین هدیه‌های عمرم رو برام آورد! هنر دست خورشید رو! و احتمالن فقط خودش و خودم می‌دونیم چقدر از دیدن عروسکا و نشانه‌های کتاب‌ ذوق‌زده و خوشحال شدم! و خب همونطور که می‌بینید بعد از چندین روز این هدیه‌ی خورشید بود که منو برگردوند به وبلاگ و اون حال نوشتن رو بهم داد. انقد این هدیه‌ها برام عزیز بودن که دلم نیومد از پلاستیک درشون بیارم حتا!!

خورشید 2

و خب کیه که ندونه من جغد دوست دارم!؟ اما فقط یک نفره که عروسکش رو برام می‌سازه و بدون هیچ منتی برام پست می‌کنه! 

ممنونم خورشید عزیز. مرسی به خاطر هنرت ، به خاطر مهربونیت و به خاطر دل پر از محبتی که داری. و خب اون شعرها که از کانالم برداشته بودی و روی نشانه‌های کتاب نوشته بودی واقعن سوپرایزم کرد. حالا اون شعرایی که دوست داشتم رو با خط یه دوست عزیز دارم و این خیلی ارزشمنده برام. 

۲۷ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۵
هانی هستم