احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

۶۴ مطلب با موضوع «دست نوشته های من» ثبت شده است

به دریا می‌نگریم

که دیگر دریا نیست

به ابر

و پرندگان دریایی

هیچکدام همان نیستند

که بودند

مثل ما

که دیگر

همان نیستیم

 

+++

 

در گوش ما گفتند

دریای دیگری هست

آبی‌تر

و پرندگانی

خوش صداتر

 

در گوش ما اکنون پنبه‌ای است

که جز صدای همین پرندگان

نمی‌شنود

و در چشم‌مان

جز آبی همین دریا

درخشان نیست

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۰
هانی هستم

سلام.

دوستم که نشست توی ماشین که با هم بیایم سر کار ، بیشتر راه سکوت بود.

دیشب که اومد اتاقم و با هم نشستیم هم حرف زیادی برای گفتن نبود. تخمه شکستیم و بیشترش سکوت بود. یه جورایی سکوت ترجیحی بود. گفتم چه صبح چه الان از هر چی میام حرف بزنم می‌بینم یا خودش یه خبر بده یا ادامه‌ش به یه خبر بد می‌رسه. پس بهتر نیست سکوت کنیم؟ 

حرف زدن توی وبلاگ هم همینه ؛ از توپایی که آزادی رو لرزوندن بگیم یا از قراری که هیچی ازش نمی‌دونیم؟

از فردایی که روشن نیست بگیم یا از شبی که هی تارتر میشه جای سپیدی؟

از کدوم زخم بگیم که دهنمونو ندوزن؟ که تار صوتی‌مون سیم خارداره...

+

فقط به گرسنگی

و تشنگی بیاندیشیم

چون سوسمار یا سموری

و در زمان ساکن خود

تنهایی خود را در جان

تجربه کنیم

بیژن جلالی

+

1400 هم از راه رسید. تلاش می‌کنم آدم بهتری باشم. کتاب بیشتری بخونم و فیلم بیشتری ببینم. بیشتر بنویسم و بیشتر خودمو بشناسم. بیشتر به مادرم زنگ بزنم و به عزیزانم بیشتر بگم دوسشون دارم. و خودم رو هم بیشتر دوست داشته باشم. و آدم بهتری باشم ... و آدم بهتری باشم ...

+

مرسی که هستید و اینجا رو می‌خونید. سال خوبی داشته باشید. :)

۱۳ موافقین ۱۵ مخالفین ۱ ۰۹ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۲۹
هانی هستم

در کدام دره‌ی ناامیدی 
سر می‌جنبانم
در تیررس کدام اندوه؟ 
سراب از کدام سو زوزه کشید
که این چنین به خاک 
ا ف ت ا د ه ا م ؟

۸ موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۹ ، ۲۱:۵۳
هانی هستم

 

قاب دلخواه من

دلبر می‌گفت عاشق ماه کامله. می‌گفت تصویر ماه که نور پاشیده توی آب دریا می‌تونه دیوونه‌ش کنه. منم دست کمی ازش ندارم! می‌تونم ساعت‌ها بشینم خیره بشم به ماه که سلانه سلانه داره کشیده میشه وسط آسمون و نور می‌پاشه به نیمی از زمین. به پنجره‌ی میلیون‌ها خونه و آسمونِ چشم هزار تا عاشق رو با مهتاب خوش‌رنگ پر می‌کنه. وقتی ماه بالا میاد می‌شینیم پشت این پنجره و بهش خیره می‌شیم. البته من بیشتر به ذوق دلبر خیره میشم! اون ماه می‌بینه و ماهان! و همین این قاب رو برام عزیز کرده. در رقابتی تنگاتنگ با کتابخونه‌م و گلدونا!

یه دلیل دیگه هم داره این قاب که شده قاب مورد علاقه‌م و اون گنجشکا هستن! میان پشت پنجره و شروع می‌کنن به خوندن نغمه‌هایی که فقط خودشون سر در میارن! با اینکه چیزی ازشون نمی‌فهمیم اما قطعن از دلشون برمیاد که انقد به دل می‌شینه. 

و درخت‌ها... از پشت این پنجره می‌تونم به درخت‌ها خیره بشم و بادی که پریشون‌شون می‌کنه. به بارون و قطره‌های قشنگش.

و مهم‌تر از همه وقتی دلبر تو قاب این پنجره می‌شینه این قاب میشه زیباترین قاب هستی برای من. و می‌تونم هزاران ساعت بی وقفه بهش زل بزنم. 

 

+این پست لبیکی بود به چالش «قاب دلخواه من»ِ بلاگردون و محبت بانوچه و حورا به من. هر کی این خط رو می‌خونه سه نفر رو به این چالش دعوت کنه و مستنداتش رو برای من بفرسته و گرنه تا شب خبر بدی میشنوه.

+امروز توی دنیای منحوس مجازی یه سایت جالب معرفی کرده بودن که دوست دارم شما هم باهاش آشنا بشید. یه سایت هست که ملت از پنجره‌ی خونه‌شون ویدیو به اشتراک می‌ذارن. ویو پنجره‌شون رو. و فکر کنم لایو هم بود. با اطمینان نمی‌گم چون مرورگرم پشتیبانی نکرد و نتونستم بازش کنم. می‌تونید بشینید توی میلیون‌ها خونه و از پنجره‌شون به دریا ، خیابون ، پیاده‌رو و ... زل بزنید. سایت مورد نظر

۲۲ موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۴
هانی هستم

در چشم من

پرندگان به خواب رفته‌اند و

اشباح خفاشان

از هر سو می‌وزد.

در چشم من هزار تاریک سایه‌وار 

بر چادر شب میخ بلند کوفته‌اند.

کوچه‌های شهر آبستن هیچ زنی نیستند و

جنین‌ها - مرده - 

از رحم مادرشان کوچ می‌کنند!

من در هیاهوی این سیاهی

چشم به سوسوی دوری دارم

اما قاضی شروری

دهان مردمک‌هایم را دوخته است.

 

*عنوان از سید مهدی موسوی

۶ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۰۲
هانی هستم

درخت تنهایِ

بی برگ و باران!

تو منی یا من توام؟

درخت

عکس از خودم

۷ موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۸ ، ۱۵:۴۱
هانی هستم

در جواب پست دوست خوبم اسپریچو ، از قول «آلفردو»ی سینما پارادیزو می‌نویسم : زندگی مثل فیلم نیست ؛ خیلی سخت‌تره!

به نظر شما اینطور نیست؟

اینکه هیچ‌کس بهت نگفته توی هر موقعیت چه غلطی بکنی ترسناک نیست؟ اینکه هر لحظه یه چالش تازه‌س و تو نمی‌دونی چطور حلش کنی ترسناک نیست؟ اینکه هیچ کاتی نداره که برگردی و خرابکاری‌تو درست کنی و شاید در 99 درصد مواقع هیچ فرصتی برای جبران اشتباه نیست غم‌انگیز نیست؟ اشتباه نشه ؛ نمیگم همیشه باید بدون اشتباه بود. شما مجازید توی زندگی‌تون اشتباه کنید اما این چیزی از غم‌انگیز بودن مسئله کم نمی‌کنه!

زندگی خیلی سخته. وقتی به اجتماعی بودن انسان فکر کنی و روابط اجتماعی ، عاطفی ، خانوادگی و ... و چالش‌های توی این روابط ، این سختی خیلی هم پیچیده‌تر میشه.

این روزا آشفته‌ام. خیلی زیاد. از بس با خودم حرف می‌زنم ، فکر می‌کنم ، حرف می‌زنم ، داد می‌زنم ، فکر‌ می‌کنم ... سرم شده اندازه کره‌ی زمین...


+توی این آشفتگی باید دنبال عنوان برای پست هم بگردیم!

۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۷ ، ۱۵:۵۳
هانی هستم

تکرار نامت را

از من نگیر!

شعر من از حروف نام تو

عاشق‌ترینِ معاصرهاست!

نام تو

پر از ترانه‌های معین ؛

عاشق!

پر از عطر لالایی مادرم ؛

آرام...


حروف نام تو

کلام آغاز عشقند

که بر جانم نشسته‌اند!

۵ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۵۵
هانی هستم

وقتی تو در جزیره‌ی خصوصی‌ات دراز کشیده‌ای و از رادیو آهنگ اسپانیایی گوش می‌کنی من به تو فکر می‌کنم!

مهم نیست جزیره‌ای به نامت نباشد ، آهنگ اسپانیایی دوست نداشته باشی یا حتا رادیو آهنگ اسپانیایی پخش نکند ؛

مهم این است که من حتا در جهانی از ناممکن‌ها تو را دوست دارم و به تو فکر می‌کنم!

۸ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۴۹
هانی هستم

1- و فکر کردم یه درخت باید حتمن عاشق بوده باشه یا یه عاشق بهش آب داده باشه یا دست کم یه روزی یه عاشقی زیرش یه نغمه ‌ی عاشقانه خونده باشه که تو زندگی بعدیش بشه بلیتی که یه عاشق رو به معشوقش می‌رسونه. زل زده بودم به بلیت توی دستم و تو همین فکرا بودم که اتوبوس پرت شد ته دره...

2- محبوب من! امروز که این نامه به دستت می‌رسد دقیق نمی‌دانم چند روز از تبعیدم می‌گذرد. ما اینجا روزها را با صدای گلوله‌ها می‌شماریم. عادت کرده‌ایم. هر روز یک گلوله... هر روز یک قلم بی صاحب... هر روز یک نامه‌ی نانوشته. دیگر برایم نامه‌ای نفرست. بگذار کسی که نامه‌اش بی جواب می‌ماند من باشم ، نه تو ...

۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۴۷
هانی هستم