احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
بایگانی
آخرین مطالب
حرف‌های شما

و دانستم که تو نمی‌آیی آیلار. می‌دانستم نمی‌آیی آیلار و در سینما، یک صندلی کنارم خالی است وقتی که پیش‌پرده‌ی «کازابلانکا» را نشان می‌دهند، و یک صندلی کنارم خالی است وقتی مرد فیلم نصف شب روبه‌روی هرم بزرگ ایستاده، و یک صندلی کنارم خالی است وقتی دست‌های مومیایی ساق پای زن را می‌چسبد. من ترسیدم آیلار. مردها، هر کدامشان، یک دستشان توی جیب‌ بود و مطمئن بودم که دسته‌ی صدفی یک چاقو را توی مشت می‌فشردند. و روی تیغه‌ی چاقوهاشان حتمن شیار هم بود که فرو‌رفتنا، هوا بدهد توی خونم. دست من روی دسته‌ی صندلی تنها، وقتی در باد صحرا، زن موها را با انگشت‌های بلندش عقب می‌راند و پشت لبانش، دانه‎‌ای عرق جوشیده...

 

آیلار/ شهریار مندنی‌پور

 

بشنوید کازابلانکا رو از یغما گلرویی با دکلمه‌ی خودش (دانلود)

 

 

و من آنقدری دوستت دارم که کفشدوزی شده‌ام روی کفش سفیدت. /آیلار

۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۹
هانی هستم

دیروز با جمعی از بچه ها از شهر زدیم بیرون و شب رو وسط دشت گذروندیم. یه شب پر از جیرجیرک و ستاره و شهاب های گهگاهی و صدای احتمالن گرگ! فرخنده شبی که البته سحرش رو ندیدیم چون خواب بودیم! یادم نمیاد آخرین باری که این همه ستاره یه جا دیده بودم به کی برمیگرده ولی دیشب به اندازه تموم اون فرقت ها دراز کشیدم زیر سفیدی کهکشان راه شیری و پر از ستاره شدم. و کاش ستاره می شدم اصلن و همونجا عروج پیدا می کردم! باز امروز برگشتم به زندگی شهری و یه دیالوگ با یک دوست، تموم اون حس و حال خوب رو از دماغم بیرون کشید. اینه که الان لهستانم و به روزهای نه چندان دلچسب هفته ی آینده فکر می کنم. کاش مهربون تر باشیم و کمتر آدما رو با مترای خودخواهانه ی خودمون بسنجیم. اصلن حس می کنم یهو خالی شدم و تمام اون انرژی ای که گرفته بودم به سادگی باد هوا شد و رفت. ای کاش قضاوتی در کار بود...!

+دیشب شدیدن کمبود یک سه پایه رو حس می کردم. خب این چه وضعشه؟؟

+در جواب یکی از دوستانم در پست "سقفی با کاشی های قرمز" لینک هایکوهایی که توی وبلاگ قبلیم گذاشته بودم رو نوشتم. اگه علاقه دارید می تونید بخونید و بیشتر با این قالب آشنا بشید. اگه یک لینک خوب درباره ی هایکو و تعریفش پیدا کردم همین جا میذارم با هم مرورش کنیم. 

*لهستان= له+ستان: انسان بسیار خسته و له و لورده شده

۱۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۵
هانی هستم
زردی ام از نژاد فصلم بود
سرخی ام از تبار برگی که-
روز میلادم از درخت افتاد
زیر رگباری از تگرگی که...

از تبار جنون پاییزی
کاشف لحظه های ویرانی
عقربی در قمر تمرکیدیم
وای از این اجتماع آبانی

با این چار بیت از تومور 3 علیرضا آذر، زادروز همه آبانیا رو شادباش و خجسته باد بگیم،ها؟؟
۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۳
هانی هستم

محسن نامجو توی فیلم کوتاه «شیوه‌های مدارا» که همزمان با انتشار آلبوم «صفر شخصی» منتشر شد درباره ی روزی حرف میزنه که قورمه سبزی مادرش ریخت روی فرش. این آلبوم به گفته ی خودش خطاب به خانواده و نزدیکانش هست و متنش به سالها قبل بازمیگرده. درباره قطعه ی «به مادرم» میگه:

«الان حدود هشت سال شده که همدیگه رو ندیدیم. از حدود دو سال پیشم  که دیگه پشت تلفنم منو نشناختی و دیگه نیازی به زنگ زدن نبود. خواستم بگم که بهانه‌ی این ماجرا اینه که امسال توی یه آلبومی از یه شعری استفاده کردم که تابستون 1375 گفته بودم. یعنی دقیقن 20 سال پیش. ماجرام این بود که... احتمالن شما یادت نیست و اون اینکه من تهران دانشجو بودم بعد میومدم برای استراحت و مرخصی به قول معروف، بعد دو روزم بیشتر پیشت نبودم و شمام طبق معمول میزبانی کامل و مادریِ  کامل و حال دادن و غذا پختن و رفت و روب و ...  . اون روز خاص که دارم حرفشو میزنم قرار بود قورمه سبزی درست کنی. مث همه‌ی قورمه سبزیای دیگه‌ت که از همه‌ی غذاهات بهتر بود. با ته دیگ زعفرون. همه‌ی این کارا رو کردی. از ساعت 9 صبح. فکر نکن حواسم نبود. قشنگ زیر نظرت داشتم که چند بار اون پله‌های طبقه‌ی دومو رفتی پایین توی مشهد. تو خونه‌ی 38 متری. و بعد...  رفتی و اومدی... رفتی و اومدی... سوپر مارکت...خریدن شنبلیله و همه‌ی چیزای دیگه. حدود ساعت یک، یک و نیم بود غذاهه آماده شد،سفره رو چیدی، ترشیو گذاشتی، ماستو گذاشتی،همه‌ی اینکارا رو... و به من گفتی بشین سر سفره. وقتی که نشستم قابلمه‌ی قورمه سبزی رو دستت بود از تو آشپزخونه داشتی میومدی به سمت سفره،دسته‌ی قابلمه کنده شد و همه‌ی قورمه سبزیا چپه شد روی فرش. نمی دونم تو اون لحظه به تو چی گذشت. البته دیدم که چی گذشت. گریه کردی. یه گریه‌ی کوچیک و بعدم سریع جمع و جور کردیم و...  ولی زاری و نزاری که تو نگاهت بود برای اون لحظه‌ی تراژیکی که پیش اومده بود کاری با من کرد که امسال که شعری که اون سال گفتمو دارم توی این آلبوم استفاده می کنم هنوز باهام هست اون حس،مطمئنم که تا آخر عمرمم اون حس هست و هیچ وقت هیچ وقت غمگینانگی اون لحظه دست از سرم برنمیداره...»

و آخرش میگه: ای کاش وقتی این فیلمو می بینی یه چیزایی یادت بیاد. ای کاش بخشی از اون گذشته ها برگردن. ای کاش میشد این آلبومه رو می شنیدی،با تشخیص اینکه صدای منه...

این قسمت فیلم خیلی برام سنگین بود و اشکم رو درآورد. خصوصن برای من که درست حسابی پیش مادرم نیستم و نهایت کاری که می تونم بکنم اینه که هر روز بهش زنگ بزنم که همین کار ساده م گاهی نمی کنم.

چیزی نشده. فقط امروز که بشقاب نیمرو توی سینی سر خورد و نیمرو ولو شد روی فرش، تمام تنم لرزید. یه آن بغض کردم و اون حس غم انگیز هنوزم باهامه.

بشنوید «به مادرم» از محسن نامجو (3.3 مگابایت)


من
میخ کفشم
از هر تراژدی گوته
دردناک تر است...

*ولادیمیر مایاکوفسکی

۱۱ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۱۴:۳۷
هانی هستم

خب!

آخرین آدینه‌ی مهرتون به خیر باشه دوستانم. امروز مهر به سر میاد و از همین تریبون دعا می‌کنیم هر کیو که می‌خواین سر مهر بیاد و از این حرفا. آدم بعضی وقتا یه متن‌های چیپ و سبکی می بینه که انگار طرف رو مجبور کردن مناسبتی و برای فلان چیز، شعر(؟) بنویسه! خیلی دوست دارم یه بار زل بزنم تو چشم بعضی شاعرنماها و بگم ببین! با توام!  اصلن مجبور نیستی برای سیل و زلزله و سایر بلایای طبیعی، چرندیات پست مدرن بنویسیا؟؟؟ شما ذهنشو مشغول نکن،آفرین! یعنی بعضی از این دوستان همه فکر و ذکرشون اینه که کی پس سونامی میاد که برای سونامی شعر بگیم؟؟ یعنی فقط جای همین یه قلم توی آرشیوشون خالیه!! مسلمه که بحث عزیزان شاعری که واژه از دلشون برمیاد و لاجرم بر دل ما می‌شینه جداست. از کجا به اینجا رسیدیم؟؟ بنده یه خبطی کردم و می خواستم پست رو با یه متن قشنگ درباره‌ی مهر شروع کنم که خب به نتیجه‌ی خوبی نرسیدم.

بر جلبک‌های سبز روی مرداب

فرود می‌آید یک پروانه‌ی زرد رنگ و

کمی بعد، دیگری 

برای جهان‌گردی شعرانه‌ی امرور هایکو می‌خونیم. هایکوها رو از "این جهان دیگر" ریچارد رایت انتخاب کردم که می‌تونید در ادامه ی مطلب بخونیدشون. با حال و هوای پاییزی.

نشر نگاه،برگردان احمد محیط. 

۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۳:۴۷
هانی هستم
چند روز پیش لب دریا خیلی اتفاقی با کسی همکلام شدم که موقع رفتن دیدم سه تا پلاستیک زباله گرفته دستش. داشتم از موجای دریا عکس می‌گرفتم که اومد طرفم و سیب تعارف کرد. البته بعدش مهمون چای و پرتقالش هم شدم! می‌گفت هر روز که میام ساحل، اینکارو می‌کنم. می‌گفت بهای شنا کردنم رو میدم. دلواپس تمیزی ساحل و دریا بود. می‌گفت ما چیزی از این دریا طلبکار نیستیم و در مقابل بخشندگی دریا داریم یه کار کوچیک می‌کنیم براش. 
«بهای شنا کردن»! این تفکر ستودنیه. این‌که ما بپذیریم از طبیعت به خاطر تمام چیزهایی که به ما داده سپاسگزار باشیم نقطه‌ی آغاز خوبیه برای رفتار محیط زیستی و دوستانه با زمینی که فقط یه دونه ازش داریم! [ حتا از اون ماری که موقع برگشتن از زیر پام در رفت و آدرنالین خونم رو مقداری بالا برد هم باید تشکر کرد! می‌تونست جور دیگری رفتار کنه!]
darya

دریا را بگو
که نفس نفس می‌زند
و گویا خواب می‌بیند
دریا را بگو
که نفس‌زنان
راه می‌رود در خواب
بیژن جلالی
عکس از خودم
۱۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۰:۳۸
هانی هستم

1- یعنی انقد این سیستم محل کار از وقتی ویندوزش آپدیت شده ترکیده که تا مرورگرش باز بشه محتوای پست از سرت پریده!

2- اومدم اینستام رو روی وب باز کنم یه عکس ازش بردارم برای اینجا که باز نشد. و می‌دونید که سیستم محل کار ما USBش باز نیست. و البته چیزی هم از دست نمی‌دین. [ تلاش می‌کند my camputer را باز کند] به جاش این... [ریستارت می‌کند]

3- بعضیا دروغ می‌گن مث راست! از من به شما نصیحت از آدمایی که ساده دروغ می‌گن دوری کنید! این آدما ممکنه هر کاری بکنن و تهش بخوان با یه دروغ سر و تهش رو هم بیارن. بعدم اصلن به روی خودشون نیارن هیچی! خودِ دروغ گفتن یک چیزه، اینکه طرف تو روت دروغ بگه تاااااااااااابلو و بعد تو رو یک حیوون شریف‌[تر از خیلیا] فرض کنه و جوری باهات رفتار کنه که انگار هیچی نشده یک چیز دیگه! دومی خیلی قباحت و بی چشم و رویی می‌خواد و چنین آدم(؟)هایی می‌تونن خیلی خطرناک باشن. بیان دیگر این قانون میشه: از کسانی که جلوی شما به شخص سومی دروغ می‌گن بترسید!" و اینم اضافه کنم که شاید بهتر باشه به روشون نیارید که متوجه دروغشون شدین مگر اینکه دیگه بتونید جوری بزنید زیر همه چی که بعد از اون هیچ کاری باهاشون نداشته باشید. در غیر این صورت دفعه‌ی بعد جوری دروغ می‌گن که متوجه نشید و قطعن خطرناک‌تر می‌شن. در روابطی که بر پایه‌ی توفیق اجباری هست همون استراتژی نخست بهتر جواب میده احتمالن.

4- مصرف نمک ایرانیا خیلی بالاست! خیلی‌ها! در حدود دو برابر مصرف جهان! یعنی ما آدم‌های سالمِ زیر 50 سال مجازیم در یک روز حدود 5 گرم نمک مصرف کنیم که شامل همه نمک‌های مخفی هم میشه ولی 10.8 گرم نمک می‌‌‌خوریم و در نتیجه مرگ‌های منتسب به نمک در ایران بیشتر از آمار جهانیه!! در خصوص قند و شکر هم وضعیت خوبی نداریم |: و خب تغییر این مسئله کار آسونی نیست و فقط از خودمون برمیاد! [مخاطبان بلند می‌شوند و نمکدان از سر سفره برمی‌دارند]

5- اگر کسی رفتارش با شما بر مبنای عشق و احترام نباشد، موهبتی است که چنین کسی از شما فاصله بگیرد. اگر این شخص فاصله نگرفت، شما مسلمن چندین سال دیگر هم در کنار او رنج خواهید برد. جدا شدن ممکن است برای مدت کوتاهی آزار دهنده باشد، اما سرانجام قلب شما شفا می‌یابد. پس می‌توانید آنچه واقعن می‌خواهید انتخاب کنید. شما درخواهید یافت که برای انتخاب‌های درست بیش از آنکه نیاز به اعتماد کردن به دیگران داشته باشید، نیاز دارید به خودتان اعتماد کنید.(چهار میثاق/دون میگوئل روئیز)

6- یکی از دوستان عزیزی که وبلاگش رو دنبال می‌کنم و الان متاسفانه اسمش در خاطرم نیست گوشه‌ی وبلاگشون یک نکته‌ی خیلی خوب و زیبا نوشتن. اینکه بلاگر حتمن یک نویسنده‌ی خوب نیست. ممکنه یه آدم معمولی باشه که صرفن می‌خواد روزمرگی‌هاش رو بنویسه و خب گل گفتن ایشون. (گذارم به وبلاگشون افتاد اسمشون رو اضافه می‌کنم)

2+ این عکس رو ببینید به جاش.

Irène Jacob

* از فونت عنوان خیلی بدم میاد. یکی به من یاد بده چطور عوضش کنم لطفن |: 

۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۳
هانی هستم

*به چیزی که مطمئنم اینه که تو بدون پول نمی‌تونی خوشبخت باشی، همین. من هیچ از سطحی‌نگری و احساساتی بودن خوشم نمیاد. دوست دارم آگاه باشم. تقریبن ما در همه‌ی موارد زندگی‌مون رو به پول درآوردن می‌گذرونیم، در حالی که باید پول خرج کنیم تا زمان به دست بیاریم. این تنها موضوعیه که خیلی واضح و روشن همیشه دنبالش بودم... برام مثل روز روشنه که آدمای پولدار احساس خوشبختی نمی‌کنن. ولی مسئله این نیست. داشتن پول یعنی تصاحب زمان. این نظر اصلی منه. زمان رو میشه خرید. پولدار بودن یا شدن، داشتن زمان برای خوشبختیه، اگه عرضه‌شو داشته باشی... . بیست و پنج سالم که بود، از پیش می‌دونستم هر آدمی که احساس و اراده و شوق به خوشبختی داشته باشه، مستحق اینه که ثروتمند باشه.به نظرم شوق به خوشبختی باارزش‌ترین چیزیه که تو قلب آدمی نهفته‌س. من فکر می‌کنم این همه چی رو توجیه می‌کنه... . فکر نکن میگم پول خوشبختی میاره. فقط منظورم اینه که برای قشر خاصی از آدم‌ها خوشبخت بودن امکان‌پذیره، به شرطی که زمان رو تصاحب کنن و اینکه داشتن پول راهیه برای رهایی از پول.

مرگ خوش/ آلبر کامو

__________________

+اگه یه روز پولدار بشم میرم تو خیابون، نخستین کسی که گفت پول خوشبختی نمیاره رو می‌کشم و دیه‌ش رو میدم! (توییتر)

۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۰۸:۳۰
هانی هستم

یه سر بریم 1958 و برگردیم! ها؟

 
بشنوید I Put A Spell On You از Jay Hawkins
 

I Put A Spell On You رو یکی از 500 آهنگی می‌دونن که راک‌اندرول رو شکل داده و مجله‌ی رولینگ استون رتبه‌ی 300 بهترین آهنگ‌های تمام زمان‌ها رو بهش داده.

این آهنگ ، تیتراژ پایانی فیلم stranger than paradise از جیم جارموش بود که حتمن از دیدنش لذت می‌برید.

 
stranger than paradise
 
آهنگ رو می تونید از اینجا دانلود کنید و متنش رو در ادامه‌ی مطلب بخونید.
 
۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۸:۰۳
هانی هستم

اصلن بیا چای لیمو بزنیم ... ها؟

۱۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۴:۱۸
هانی هستم