وصال سمت ابد است و فراق سمت ازل...
سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ
و دانستم که تو نمیآیی آیلار. میدانستم نمیآیی آیلار و در سینما، یک صندلی کنارم خالی است وقتی که پیشپردهی «کازابلانکا» را نشان میدهند، و یک صندلی کنارم خالی است وقتی مرد فیلم نصف شب روبهروی هرم بزرگ ایستاده، و یک صندلی کنارم خالی است وقتی دستهای مومیایی ساق پای زن را میچسبد. من ترسیدم آیلار. مردها، هر کدامشان، یک دستشان توی جیب بود و مطمئن بودم که دستهی صدفی یک چاقو را توی مشت میفشردند. و روی تیغهی چاقوهاشان حتمن شیار هم بود که فرورفتنا، هوا بدهد توی خونم. دست من روی دستهی صندلی تنها، وقتی در باد صحرا، زن موها را با انگشتهای بلندش عقب میراند و پشت لبانش، دانهای عرق جوشیده...
آیلار/ شهریار مندنیپور
بشنوید کازابلانکا رو از یغما گلرویی با دکلمهی خودش (دانلود)
و من آنقدری دوستت دارم که کفشدوزی شدهام روی کفش سفیدت. /آیلار
۹۵/۰۸/۰۴