میگن این میم مالکیت اونقد مفهوم نازنینیه که حضرت سعدی هم گاهی خودش رو لوس میکرده و میگفته : جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی! و خب میدونیم که واقعن هم همینه! بحث اجتماعی اینکه هیچکس مالک کسی نیست و آدما حتا بر فرض اینکه اسمشون توی شناسنامهی همدیگه هم باشه بازم «مال» هم نیستن و همچنان دو شخصیت مستقل دارن و اینا جدا ، کیه که بخواد انکار کنه قند تو دلش آب میشه وقتی با میم مالکیت خطاب میشه و این حس تعلق حالی به حالیش میکنه؟ حداقل من یادم نمیره روزی که مثلن روز مرد بود و وقتی پیام داد « روزت مبارک مرد » ، این جملهی نیمه تموم چه جانی از من گرفت و جای خالی یک «من» یا یک میم مالکیت ساده با من و روزگار من چه کرد! که حالا که دیگه میتونم با میم مالکیت خطابش کنم هنوزم وقتی اون جمله رو میبینم دلم میلرزه!
قدر این میمهایی که بهتون میچسبه رو بدونید!
دلیل نوشتن این چند خط ، تیتر این پست بانوچه بود. و چه خوب نوشته بود. عاشقانهای برای یک شهر...