12 اسفند... فکر میکنم روزها اونقد تند میگذرن که به این روزها هم بگیم روزهای آخر اسفند و زمزمه کنیم «در روزهای آخر اسفند/ کوچ بنفشههای مهاجر زیباست...».
خب فکر نمیکردم پایان سالم انقد آشفته و درهم و بلاتکلیف باشه. وضعیت کاریم مشخص نیست و زندگی هم که ... . میشد نوروز بهتری داشته باشم. میشد سال نو قشنگتر باشه اما همیشه چیزها اونطور که ما میخوایم پیش نمیره و ناگهان اتفاقی میفته که کنترلش از دستت بیرونه.
«کوچ بنفشهها»ی فرهاد رو بشنویم. شعر محمدرضا شفیعی کدکنی
پیش نوشت: دوست عزیزی توی پست مربوط به کوچسرفینگ پرسیده بودن که کار کوچسرفینگ چیه دقیقن؟ خب به این پرسش فکر میکنم پاسخ داده باشم توی پست و توی لینکی که دادم هم مطلب کاملی نوشته شده بود. اما توی سایت سبکتر هم (که خوندنش رو شدیدن پیشنهاد میکنم) میتونید سه مطلب خوب دربارهی کوچسرفینگ بخونید. اینجا رو بخونید. سایت سبک تر رو چهار دختر ماجراجوی ایرانی میگردونن که مطمئنم به خیلی از پرسشهاتون دربارهی سفر پاسخ میده.
پرسش دیگرشون این بود که منظور از میزبان شدن چیه؟ آیا باید طرف رو ببری خونه و آیا طرف هزینه پرداخت میکنه؟ شما وقتی توی سایت ثبتنام میکنید چند تا گزینه دارید برای میزبانی. میتونید انتخاب کنید که آیا میتونید میزبان بشید یا فقط میتونید یه راهنما و لیدر باشید . کاملن بستگی به خودتون داره. و البته هیچ هزینهای به شما پرداخت نمیشه و اصلن پایهی راهاندازی کوچسرفینگ سفر ارزان و بدون هزینه است. البته اینم ناگفته نمونه بعضی از مسافرها برای قدردانی از میزبان براش هدیه میگیرن.
چیز دیگری هم برای نوشتن هست؟ نمیدونم! کلن همه چی پیچیده است این روزها. گاهی وقتا روزها و حوادثشون دقیقن شبیه یه کلاف سردرگمن. شاید کمی هم سردرگمتر از اون کلاف. ظاهر و سطحِ همه چیز خوبه اما مثل آبِ پشت سد، کافیه یه متر بری پایین تا امواج زیرینش به صخره بکوبدت و هر چند شناگر ماهری هم باشی هیچ جوره نتونی بیای بالا.
فقط اینکه :
باید از بوسه
زبان تازهای بنویسم
که تمام تنت را
بلد باشد.
راستی یادمون نره دوست داشتن میتونه چیزای خیلی ساده باشه. چیزایی که ممکنه توی یک رابطه نادیده گرفته بشن و به سادگی بگذریم ازشون اما اثر عمیق و تلخی توی ذهن و رابطه بذارن. مواظب چیزای کوچک، مواظب حرفای به ظاهر ساده و دم دستی باشیم که بعضی وقتا بدجور دل میشکنه. که اثر یه حرف ساده ، یه بی توجهی ظاهرن کم اهمیت با صد تا "دوستت دارم" از بین نمیره و بدجور زخم میزنه. مواظب دوست داشتنیهامون باشیم. مواظب عناصر کوچک رابطه و چیزای ظاهرن کوچک.
+ زندگی یه رمان کمدیه که توسط یه نویسندهی روانی کمدی نویس نوشته شده. Cafe society / woody Allen
+گاهی وقتا از اینکه زندگیم شبیه چیزاییه که فقط توی فیلما اتفاق میفته حالم به هم میخوره. اونم تراژدی و غمنامه. انگار یه کارگردان دیوانه با خشم فراوان داره صحنهها رو میچینه و همین که یه لحظهی قشنگ میبینه سریع کات میده.
+ای شب از رویای تو رنگین شده/ سینه از عطر توام سنگین شده... امروز سالروز درگذشت فروغ شعر ایرانه. بشنویم این شعر رو با صدای معین.
از روزی که توی پرشین وبلاگ ساختم و تصمیم گرفتم روزانه بنویسم هیچ وقت نشده بود که روزانههام قطع بشه مگر اینکه سفر بوده باشم اما حالا به این وبلاگ که نگاه میکنم از مهر ماه ؛ 32 ، 28 ، 26 ، 15 و توی بهمن هم که تا امروز 6 پست که خب دلایلی داشته. مثل گاهی وقتا لپتاپم ترکیده بوده و گاهی وقتا خودم! منظورم این نیست که همیشه باید به قیمت چرت و پرت نوشتن به روز شد ولی خب اینم وبلاگداری نیست! از همه دوستان عزیزی که وقتی نمینویسم حالمو میپرسن ممنونم. متاسفانه توی این چند وقت هیچ وبلاگی رو هم نخوندم. در واقع برای این کار نه انرژی نداشتم نه لپ تاپ! کامنتها رو هم با موبایل جواب میدادم گاهگاهی و الانم که با سیستم محل کار در خدمت شما هستم. سعی میکنم برگردم به روزای روشن وبلاگنویسی.
پایدار باشید و دوست :)
همکارم میگفت تمام سازمانهای دنیا تمام تلاششون اینه که استرسی به کارمند وارد نشه و اون با خیال راحت کارشو انجام بده اما سازمان(!!؟؟) ما یه اتاق فکر دارن که میشینن تصمیم بگیرن که خـــــــــــــــــــب! این ماه چیکار کنیم که حال کارمندا حسابی گرفته شه؟ و هر روز که میای سر کار باید منتظر یه خبر بد تازه باشی. یه روز کارانه کم میشه، یه روز اضافه کاری، یه روز مرخصی، یه روزم میای انگشت بزنی یهو ممکنه ببینی دستگاه انگشتتو نمیخونه! تازه اگه خوششانس باشی و تصویرتو نداده باشن حراست که «لطفن از ورود نامبرده جلوگیری شود»!! یا «به محض مشاهده منهدم گردد"!! که البته با مسائلی که پیش میارن روزی چند بار منهدم میشیم و باز سر هم میکنیم خودمونو!! یک چنین جایی کار میکنم، بعله!!
+بعد از چارسال جون کندن و درس خوندن توی یکی از سختترین دانشگاههای کشور حالا باید ... لعنت به این سیستم.
+ترانهی علیدوستی گفته در اعتراض به محدودیت ویزایی امریکا برای ایرانیها، توی مراسم اسکار شرکت نمیکنه. باید یه فرقی باشه بین هنرمند مردمی و ... . دستش درد نکنه. حرکتش ستودنیه. ایرانی(؟)هایی هم بودن که به ترامپ نامه نوشتن که تحریما رو تمدید کن. البته همهش حدود 30 نفر بودن اما هنرمند(؟؟) هم بینشون به چشم میخورد. 30 نفری که اعتبار اسم سیاسی و هنرمند و فعال حقوق بشر رو زیر سوال بردن با این کارشون. #برای_ثبت_در_تاریخ
دنیای ما همچون ساعت از چرخدندههایی درست شده که برای جفت و جور شدن با یکدیگر مناسب نیستند. تقصیر هم به گردن مصالح تشکیل دهندهی آن نیست، بلکه پای ساعتساز در میان است... (خلبان جنگ / اگزوپری)
+دارم عقاید یک دلقک رو میخونم. تلخ و غمگین و پر از حرف...
+زمستون انقد بی بارون؟ آسمون انقد بی رمق؟ دیوار انقد بی روزن؟
عنوان: مامان ، تمام زندگیام درد میکند / دارد چکار با خودش این مرد میکند؟ (سید مهدی موسوی)
سلام.
فعلن همین.