صبح غمانگیزی است
قدر این غم را
بدانم
بیژن جلالی
شاید یکی قویترین تصویرایی که از آلزایمر توی ذهن ما باشه اون صحنهی معروف «جدایی نادر از سیمین»ه که احتمالن همهمون حتا پشت صحنهشم دیدیم که چطور پیمان معادی اشک میریزه. آلزایمر با هیچ کس شوخی نداره. و شاید خیلیا فکر کنن آلزایمر یک فراموشی ساده است و فرد گذشته رو به یاد نمیاره و آدم خیلیم خوش به حالش میشه. در صورتی که اینطور نیست و چیزی خیلی فراتر از این حرفاست. گم شدن در زمان و مکان و فراموش کردن توالی حوادث هم برای فرد مبتلا و هم برای کسانی که ازش نگهداری میکنن طاقت فرسا و فرساینده و غمانگیزه. و من اینها رو به چشم دیدم. به چشم دیدم که فرد منتظره فلان قوم فوت کردهش بیاد پیشش و بهونه میگیره چرا نیومده. به چشم دیدم فرد میخواد بره جایی که دیگه وجود نداره و چقدر نگه داشتنش توی خونه سخته و باید درها رو قفل کنی و بهونه گیری و بدخلقیش رو تحمل کنی. درست مثل یک کودک. و خیلی چیزایی که شاید شما دیده باشید.
این مقدمه رو نوشتم فقط برای گفتن این چند خط داستان که احسان عبدیپور توی برنامهی کتاب باز تعریف کرد و باعث شد بار دیگر به آلزایمر و البته به عشق فکر کنم.
عبدیپور از بین داستانهایی که آدمها براش فرستاده بودن تعریف میکرد: دههی هشتاد پدربزرگم (آرش) فوت کرد. مادربرزگم به مرور زمان آلزایمر گرفت. الان همه رو فراموش کرده. چند وقت پیش اومد خونهی ما. رو دیوار اتاق عکس عروسی خودشو با پدربزرگم دید. با عصبانیت اومد تو پذیرایی مادرمو صدا زد و گفت : این زنه کیه که بغل آرش من وایساده؟
همه رو فراموش کرده بود. حتا خودشو. اما پدربزرگمو فراموش نکرده بود.
حرف دیگری برای اضافه کردن ندارم!
بهترین فیلمی که با موضوع فراموشی دیدین چی بوده؟ به جز memento ، شاهکار نولان!
از جمله توفیقات اجباری سازمان ، یکی هم اینه که سالانه دو تا دورهی آموزشی بگذرونیم. که البته هیچ وقت در حیطهی تخصصی من نیست به دلایلی. دورهای که امسال شرکت کردم یه دورهی مدیریت استرس بود که فقط برای اشاره به وضع بغرنج این روزها یک نکته ازش میخوام بگم و اگه دوست روانشناسی اینجا باشه میتونه توضیحات بیشتری بهمون بده.
استرسها میتونن باعث بیماریهای روانتنی بشن و اینطور که گفته میشه ریشه بیش از ۶۰ درصد بیماری ها، اختلالات روان تنیه. یه پرسشنامهای وجود داره که به هر کدوم از رویدادهای زندگی بر اساس استرسی که به ما وارد میکنن یک وزن میده و شما حوادثی رو که در یک سال گذشته (؟) براتون اتفاق افتاده علامت میزنید و در نهایت اگه امتیازتون 300 به بالا باشه 80 درصد و اگه بین 150 تا 300 باشه 50 درصد احتمال ابتلا به بیماری دارید. و اگه زیر 150 باشه احتمال کمتری برای ابتلا دارید. توی این پرسشنامه که از ریز و درشت زندگی رو در بر میگیره مرگ همسر بیشترین وزن ( 100) و مراعات نکردن قوانین و مقررات کمترین وزن رو داره. بعضی از دیگر موارد؛ جدایی از همسر(73) ، زندانی شدن (65) ، مرگ بستگان نزدیک (63 )، ازدواج (53) ، نابسامانی شغلی (39) ، وام مسکن (35) ، مشکل با رییس (23) و ... هستن.
توی اون کلاسی که ما بودیم همه امتیاز بالای 300 داشتن. حتا شما هم همین الان بدون داشتن پرسشنامه و با همین چن تا مورد هم اگه حساب کنید احتمالن امتیاز بالای 300 میارید و وقتی دور و برمون رو ببینیم احتمالن درصد بسیار زیادی از مردم دچار استرس بالا و در معرض خطر جدی بیماریهای روانتنی هستن. و این یعنی فاجعه. و این یعنی نیاز جدی به مشاور و روانشناس و روانپزشک که به دلایل فراوان که نخستینش حق ویزیت هست توی خانوادهها نادیده گرفته میشه.
و این فقط یک قطره از بحث سلامت روان جامعه است. یه آماری یکی دو سال پیش خوندم که دقیق یادم نیست ولی درصد بسیار بالایی از جمعیت ایران به نوعی دچار بیماری روانیان.(چیزی که الان پیدا کردم یک نفر از 4 نفر در سال 90 بود) و این در حالیه که در ایران بین ۶۶ تا ۷۵ درصد افراد دارای اختلال روانی برای درمان به روانپزشکان، روانشناسان و متخصصان سلامت روان مراجعه نمیکنند. حرفی باقی میمونه؟
یک)این چند خط رو به احترام حورا و دوستان خوبم در بلاگردون مینویسم:
حورای عزیز ازم دعوت کرده بود توی چالش کتابچین شرکت کنم و بنویسم. شوربختانه به خاطر گرفتاریهایی که همه داریم فرصت نشد کاری که دوست داشتم رو انجام بدم و چون دوست نداشتم یه کار نصفه نیمه باشه ترجیح دادم اصلن ننویسم وقتی نمیتونم روش وقت بذارم. و وقت گذاشتن برام چیزی بود شبیه خوندن تمام چند کتاب!! در همین حد! ولی اگه یک هدف این چالش معرفی کتاب بوده باشه اینو اضافه کنم که اگر قرار بر نوشتنم بود گزینشم لولیتا(ناباکوف) ، بار دیگر شهری که دوست داشتم (نادر ابراهیمی) و زندگی در پیش رو (رومن گاری) یا ناتوردشت (سالینجر ) بود. دیگه خودتون تا تهش برید که ترکیب کردن این چند تا شاهکار چه دهانی از هر کسی میتواند آسفالت کند!!
یک و نیم) تا حرف زندگی در پیش رو هست این رو هم بگم که این رمان امسال (2020) تبدیل به فیلم (The Life Ahead) شده و با بازی سوفیا لورن و بازیگر ایرانی بابک کریمی به روی پردهی سینما رفته. من هنوز ندیدمش ولی قطعن جذابیتهای خودش رو خواهد داشت و دیدنی خواهد بود. البته سال 1977 فیلم دیگری (Madame Rosa) هم از روی این این رمان ساخته شده که باید دیدنی باشه.
دو) فصل اول سریال Outlander رو هم تازگی دیدم. موضوع سفر در زمان همیشه جذاب بوده و خواهد بود و همین در کنار تم تاریخی سریال منو جذب این فیلم کرد. داستان از این قراره که یک خانم پرستار انگلیسی که بعد از پایان جنگ به زندگی با شوهرش برگشته خیی اتفاقی از سال 1945 به 1743 برمیگرده. اونم در اسکاتلند و در هنگامهی جنگ و شورش و ... . جایی که جد شوهرش رو میبینه و دیگر داستانهایی که اتفاق میفته. سریال توی IMDb امتیاز 8.4 رو گرفته ولی چون بحث یک ساعت دو ساعت نیست و از 2014 تا الان 5 فصلش منتشر شده من فکر میکنم سریالهای بهتری برای وقت گذاشتن هست. البته شایدم یک فصل برای قضاوت زود باشه. اما چیزی که تا الان دیدم باعث میشه به کسی پیشنهادش ندم. خط اصلی داستان خوب و جذابه اما اگه بخوام خلاصهش کنم باید اینطور بگم که انگار کارگردان زیادی سعی میکنه همه رو راضی نگه داره. مثلن ابایی نداره بازیگر زن از سینهش شیر بدوشه بدون اینکه داستان هیچ نیازی بهش داشته باشه. یا از هر فرصتی واسه لخت کردن بازیگرش استفاده میکنه بدون اینکه نیازی بهش باشه و در خدمت داستان باشه. حالا حشویات رو به کل سریال تعمیم بدین. و چیز دیگری که آزارم داد اینه که سعی میکنه همیشه همه چیز خوب تموم بشه و بعد از چند قسمت شما دیگه میدونید ظاهرن قرار نیست اتفاق بدی بیفته و این از هیجان فیلم کم میکنه. دست کم تا الان که اینطور بوده.
شما دیدین این سریالو؟ نظرتون چیه؟
دو و نیم) 160 گیگ نت روی دستم مونده! پیشنهادتون چیه؟!
سه) از تمام ماجراهای ریز و درشت این روزها که از حوصلهی همهمون خارجه بگذرم فقط بذارید اینو بپرسم که شادمهر داره چیکار میکنه این روزا؟
چار) همچنان دعوتتون میکنم به پیچ بیژن جلالی در اینستاگرام بیاید و شعر خوب بخونید! آدرسش توی نوار بالای وبلاگ هست.
پنج) مخلص همه!
در کدام درهی ناامیدی
سر میجنبانم
در تیررس کدام اندوه؟
سراب از کدام سو زوزه کشید
که این چنین به خاک
ا ف ت ا د ه ا م ؟
پدوفیل!
بیشترین کامنتی که پای یک پست توی اینستا (دربارهی لولیتای آدریان لین) دیدم این کلمه بود! البته یه پیج انگلیسی و نه فارسی. و حالا که دیدمش نمیتونم کاملن تاییدش کنم و فکر میکنم زیادهروی کردن.
لولیتای کوبریک رو پیشتر دیده بودم و چند وقتی بود میخواستم اینم ببینم. فیلم لین دومین اقتباس از رمان ناباکوفه که اینطور که من شنیدم به رمان وفادارتر بوده. مثلن چهرهای که از هامبرت نشون میده بیشتر شبیه کتابه. بر خلاف کوبریک که هامبرت رو خیلی مثبتتر نشون میده. البته این باعث نمیشه ما از هامبرت لین بدمون بیاد و باهاش همذاتپنداری نکنیم. به هر حال کارگردان و نویسنده کارشون رو بلد بودن و تمام مدت شما رو با نقش اصلی و شاید قهرمان خودشون همراه میکنن.
در مقایسهی لولیتای کوبریک و لین من فیلم کوبریک رو بیشتر دوست داشتم. مثلن تعلیقی که شما توی فیلم کوبریک میبینید اینجا اصلن حس نمیشه و حتا صحنهی قتل اول فیلم خیلی بهتر و جذابتر از کار دراومده. کلن بازیها رو توی اون فیلم بیشتر دوست داشتم. اینم همینجا بگم که صحنهی آشنایی هامبرت با لولیتا توی فیلم لین -بر خلاف فیلم که فیلم خوب و قشنگیه که ارزش دیدن داره- خیلی زردطور به نظر میاد! با فضای کلی فیلم سازگاره اما یه کم لوس و نخنما به نظر میرسه و میتونست بهتر باشه. (کسی یادش میاد این آشنایی توی فیلم کوبریک چطور بود؟)
شما کدوم لولیتا رو دیدین؟ کوبریک یا لین؟
کدومش رو بیشتر دوست داشتید؟
شما هم فکر میکنید هامبرت پدوفیله؟
بعدن نوشت: لین در مدت زمان یک سال و از بین 2500 داوطلب بازیگری این نقش ، لولیتای خود را انتخاب کرد! واو!! و البته عجب انتخابی داشته!
+از کجا میتونم رمان سان،سور نشدهی ناباکوف رو پیدا کنم؟
به ویژه هکسره.
کاری به اونایی که دانسته یک سری چیزها رو اشتباه مینویسن ندارم. اونی که آقا رو عاقا مینویسه در جهان دیگری است. بیشتر کسانی رو میگم که میخوان درست بنویسن ولی ندانسته اشتباه میکنن. بیشترین چیزی که دیده میشه هم همین هکسره هست.
+یکی از انگیزههای نوشتن این پست نامهی حداد عادل (رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی) به رییس جمهور بود که از روحانی خواسته بود تو نامههای اداری کادر بهداشت از برابرهای فارسی واژهها استفاده بشه و توی نامهی کوتاهش بیش از 40 واژهی عربی بود. جدا از شوخی بودن برابرهای پارسی که برای واژههای پرکاربرد پزشکی پیشنهاد شده باید پرسید که زبان عربی بشه اشکال نداره؟ فقط نباید از واژههای انگلیسی (که اسامی خاص) هستن استفاده کرد؟ انگیزهی بعدی هم که مانند همیشه فراوانی اشتباهات دیکتهای بود که دور و بر خودمون ، توی اینستا و وبلاگ و ... میبینیم.
++ سایت خوبی برای پیدا کردن پارسی واژهها میشناسید؟
1- ما میمیریم و به هیچ جای جهان نیست.
2-من هیچ وقت آدم زیر آبزنی نبودم. نمیتونم باشم. اگه بودم میتونستم امروز از دست (شر) همکاری که همیشه همه جوره آزارم داده راحت بشم. به سادگی اینکه نظرم رو دربارهش پرسیدن و من تمام تلاشم رو کردم که قضاوتمندانه حرف نزنم و به ذهنیت رئیسم سمت و سو ندم. واقعیتها رو گفتم و حتا شاید با دلسوزی احمقانهای که دارم جوری حرف زدم که بهش فرصت موندن بدن. اصلن نیازی به زیر آب زنی هم نبود. کافی بود چارتا جمله رو طور دیگری بیان میکردم. احتمالن به هر حال این تغییر اتفاق میفته ولی از این خودآزاری پشیمونم.
3- ما همچنان میمیریم.
4-گوشیم برای چند ساعت خراب بود. در واقع فرایند خرابیش از هفتهی پیش شروع شده بود و دیروز به طور کامل خراب شد (و البته تعمیرش کردم تا آخر شب) . و تازه فهیدم چقدر زیاد وابستهام به گوشی که حتا ساعت رو هم باید از دیگران بپرسم و چقدر برای مردم عجیب بود که یک نفر داره ساعت میپرسه.(علاقهای به بستن ساعت ندارم و تا پبش از کرونا که مجبور نبودیم دم به دقیقه دستمون رو بشوریم خیلی تفننی میبستم). مصمم شدم گاهی وقتا گوشیمو کلن خاموش کنم. چون قبلن هم به این نتیجه رسیدم که وقتی گوشی دستم نباشه کارای مفیدتری میکنم! حتا زمان دانشجویی هم وقتی برای یه روز نت خوابگاه قطع میشد یهو میدیدی 400 صفحه کتاب خوندنم. البته در کنار یه فصل انگری بردز!
5- ما همچنان داریم میمیریم. با هر مرگ تازه، با هر طناب دار. آویخته میشیم از رویا ، کم میشیم از آینده. با هر آمار جدید با هر دکتر و پرستار دفن میشیم. با هر کودک و نوزاد خون میمکیم از پستان مام وطن. ما که در این مهمانخانهی مهمانکش روزش تاریک دارد از خشکیش میترکد جدار دندههای نی به دیوار اتاقمان... و به هیچ جای جهان نیستیم.
بالقوه میتونه اسم یه فیلم باشه. از اون فیلما که وقتی تموم شد مدهوش از سینما پاتو میذاری بیرون و حرفت نمیاد.
که بغض میکنی و سکوت.
که وقتی بعد از خلسهی غمانگیز غمناک خفهکننده به حرف میای تازه میتونی فقط دربارهی نبوغ داستانپرداز و کارگردانش حرف بزنی و نه هیچ چیز دیگه.
من الان همون جام.
که حرفی که بشه اینجا نوشت نمیتونم بزنم.
که حرف زیادی نمیتونم بزنم.
که حرف نمیتونم بزنم.
بحث داغ این روزها تعرض و تجاوز جنسیه. حرکت قابل تحسینیه که شاید شاید باعث بشه قربانیها بیشتر حرف بزنن متجاوز محتاطتر بشه و دیگه به راحتی و با خیال راحت از افشا نشدن عمل مجرمانهش دست به تجاوز نزنه.
کاری به اسامی که مطرح شده و میشه ندارم. تجاوز چهرهها رو هم قضاوت و یا تایید یا تکذیب نمیکنم. تنها چیزی که مطرحه اینه که هر کسی هر ادعایی میکنه باید قابل راستی آزمایی و با دلیل کافی باشه. و صرف اینکه یه کسی با اکانت ناشناس یا شناس یه حرفی زده چیزی رو اثبات نمیکنه. البته اینو هم میدونم که اینجایی که ما هستیم خیلی سخت میشه تجاوز رو اثبات کرد یا به هر دلیلی سخت میشه ازش حرف زد. بحث فرهنگی داستان و خلاء قانونی و بحث ناموس و چیزای این چنینی هم همهمون بهش واقفیم.
اما دلیل نوشتن این پست اتفاقاتیه که داره برای این جریان میفته. ما استاد به لجن کشیدن هر چیزی هستیم! و این «ما» همهی کسانی هستن که با بها دادن به سلبریتیای بی سواد ، بهشون این امکان رو میدن که هر چیزی رو به بیراهه ببرن و به هر جریانی سو بدن و به سمتی ببرنش که در بهترین حالت خودشون میخوان. سلبریتیای که صدقه سر تعداد فالورهاشون معنا و مفهوم حقوق بشر و فمینیست و حقوق زنان و ... هر چیزی رو به لجن کشیدن. این «ما» تمام کسانی هستن که به جای خوندن یه کتاب درست و حسابی و یا یاد گرفتن هر چیزی از منبع درستش چشمشون رو دوختن به دهان آدمهای بی «سوادی» که فقط داستان بچگانه سر هم میکنن و سر دیگران رو گرم. این ما همه کسانی هستن که صرف اینکه یک نفر اپوزیسیونه مقدس میدوننش و فکر میکنن هر چی میگه وحی منزله و درست میگه.
شاید هیچ چیزی بیشتر از مطرح کردن نامها در کنار داستانهای شاید ساختگی نمیتونست به این کمپین ضربه بزنه و این اتفاق افتاده. الان کسی دربارهی تجاوز و قربانی و زیر و رو شدن یک زندگی حرف نمیزنه. الان همه دارن به داستان فلانی میخندن و مثل همیشه از یک مسئلهی جدی و نیازمند توجه اصولی جوک ساختیم و این حرکت شاید عامدانه منحرف شده. شاید فقط به خاطر عقدهی دیده شدن. شاید فقط به خاطر سهم داشتن. توسط کسانی که شاید اصلن این تجاوز و داستانها و زجرای پیرامونش براشون موضوعیت نداره و فقط از هر چیزی برای منافع خودشون بهرهبرداری میکنن.
مشکوک باشید. به همه چیز و همه کس دور و برتون مشکوک باشید. به حرفایی که زده میشه مشکوک باشید. وقتی یک حرکت اتفاق میفته بعضیا میخوان منحرفش کنن ، بعضیا میخوان مصادرهش کنن. بعضیا میخوان برای خودشون کیسه بدوزن ازش و اسم خودشون رو بندازن سر زبونها و ... . به آدمهای پوشالی پر و بال ندید! قدرت شمایید! حضور شماست! حواستون باشه قدرت حضورتون در اختیار کی هست و کجا داره ازش استفاده میشه.