احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
بایگانی
آخرین مطالب
حرف‌های شما
دلم می‌خواهد آنقدر کوچک بشوم که به قدر یک پرنده باشم.
آن وقت پر بزنم و بیایم پیش تو...
از نامه‌های فروغ

p
#عکس از من
#عنوان از سعدی ؛ هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای ؟ /  من در میان جمع و دلم جای دیگر است...

۸ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۱۸
هانی هستم
با هم چه می‌گویند
درختان
در فصل سرما؟


درخت

+تو سرم هزار تا قطار سووووت می‌کشن که تو هر واگنش هزااااااار نفر دست تکون میدن برام. مثل یه شهر تو مسیر جنگم، مثل یه شهر نفرین‌‌شده‌ی پر از جزام! خالی کن منو همین حالا! من پر از گسلم. تو دلم آشوبه. همین روزاست که خودمم قی کنم بیرون و بالا بیارم این همه سگ‌سالی رو. من به انهدام نزدیکم. نمی‌بینی؟
#عکس از من
۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۴۹
هانی هستم

پشت درا تمومشون یه دیواره

پشت پنجره‌ها،

یه تراس رو به زندون

پشت من آواره ... یه کوه آوار...

درست مثل یه شهر بعد از هجوم بمبا

تو سرم خاطره‌ی آواره...

تو دلم... آوار خاطره...

۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۰۷
هانی هستم

این روزا همه در محاصره‌ی اطلاعات هستیم. در واقع بمباران اطلاعاتی میشیم. تلگرام، اینستاگرام، برنامه‌های تلویزیونی و ... و ... و... . و همه‌ی اینا باعث میشه از هر چیزی یه کمی بدونیم. حالا درست یا غلط. حرف اول رو تبلیغات می‌زنن و فکر می‌کنم شبکه‌های اجتماعی پیشروترین ابزار تبلیغاتی باشن. وقتی پای سلامت به میون میاد این مسئله خیلی هم مهم‌تر میشه. وقتی این سلامت از راه غذایی که می‌خوریم بگذره داستان باز هم حساس‌تر و ملموس‌تر میشه. نمی‌خوام توی این پست پرگویی کنم. فقط می‌خوام به بهانه‌ی روز جهانی رژیم‌درمانگر که امسال هشت مارس جشن گرفته میشه و به عنوان کسی که  داره به طور تخصصی توی حوزه‌ی سلامت کار می‌کنه خیلی کوتاه هشدار بدم که با فرمول‌های عجیب و غریب و شیوه‌های من در آوردی با سلامت‌تون شوخی نکنید. 

وقتی حرف از تغذیه و رژیم‌درمانی می‌زنیم ذهن پیش از هر چیزی به سمت رژیم‌های چاقی و لاغری میره و همین یکی از چالش برانگیزترین مسائلی هست که ما باهاش سر و کار داریم. ما می‌خوایم متناسب و ایده‌آل باشیم! تا اینجای کار هیچ مشکلی نیست. مشکل از جایی شروع میشه که می‌خوایم به سادگی و آسونی به هدف‌مون برسیم. در واقع می‌خوایم «بدون دردسر» مثلن 10 کیلو وزن رو توی یک ماه کم کنیم! اینجاست که پای افراد غیر متخصص و رژیم‌های افراطی غیر اصولی و «دردسر» به داستان باز میشه. و خب نتیجه‌ی اعتماد کردن به این افراد میشه یک آدم بیمار که حالا به جز مشکل وزن، با مشکل معده و کبد و ... هم روبرو شده. تمام حرفم اینه که برای هر کاری به متخصصش مراجعه کنید و دست از «کرمانی»ها و «روازاده»ها و افرادی که به جای سلامتی، جیب شما رو می‌بینن بردارید. به جای اعتماد کردن به طب فلان و بهمان ، به «علم مدرن و مبتنی بر شواهد» که رفرنس معتبر داره اعتماد کنید! این روزها خیلی‌ها ادعای رژیم درمانی می‌کنن اما تنها کسانی که تخصص این کار رو دارن دانش‌آموختگان رشته‌ی تغذیه هستن که درس این کار رو خوندن و اون رو به صورت علمی و با علم مبتنی بر شواهدی که در تمام دنیا پذیرفته شده هست یاد گرفتن. نه هیچ کس دیگری که علمش رو از زمانی داره که می‌خواستن مس رو به طلا تبدیل کنن!!

RDN

+کم نیستن افرادی که به تشخیص و توصیه‌ی یک غیر متخصص ، روند درمان‌شون رو -مثلن شیمی درمانی یا انسولین درمانی- قطع کردن و وقتی دوباره سرخورده از همه جا به متخصص مراجعه کردن پیشرفت بیماری‌شون به حدی بوده که دیگه کاری از دست متخصص برنمیومده. مواظب خودمون و خانواده‌مون باشیم. اینو مطمئن باشیم که هیچ داروی جادویی برای هیچ بیماری‌ای هنوز ساخته نشده! هیچ معجونی جای انسولین یا متفورمین رو برای دیابتی‌ها نمی‌گیره. هیچ داروی دست‌سازی ، هیچ ورد و طلسمی وزن ما رو یک هفته‌ای به حد ایده‌آل نمی‌رسونه و اگه برسونه کبدمون رو از دست میدیم یا مثل رژیم‌های آقای فلانی در بهترین حالت موهامون رو!

سالم و آگاه باشید. :)

۱۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۸
هانی هستم
اینکه توی امتحان آیین‌نامه با پنج تا پاسخ اشتباه بیفتی خیلی غم‌انگیزه اما تراژدیک تر از این، وقتیه که جواب رو می‌دونستی و فقط پاسخ‌ها رو توی خونه‌ی اشتباه زدی و با این‌کار تعداد پاسخ‌های اشتباهت به 5 رسیده و در نتیجه رد شدی. اگه من باشم به زمین و زمان فحش میدم!! البته این یه آزمون ساده‌س که می‌تونی هفته‌ی بعد تکرارش کنی و تاثیر مهمی هم توی زندگیت نداره. من دارم دوستی که توی کنکور با یک چنین اشتباهی از عرش رسیده به فرش و هنوز وقتی یادش میفته با قرص خودشو آروم می‌کنه! گاهی وقتا توی زندگی هم... با این تفاوت که آیین نامه رو میشه از نو داد یک هفته‌ی بعد، کنکور رو یک سال بعد اما زندگی رو معلوم نیست کی میشه درست کرد. یا اصلن میشه؟ گاهی به قیمت یک عمر تموم میشه. دست کم نمیشه از نو زندگی کرد. به قیمت چندین و چند سال.  (About time رو ببینید) گاهی وقتا سایه‌ی یک انتخاب نادرست، یک تصمیم اشتباه تا آخر عمر باهاته و با هیچ مسکن و آرامبخشی هم نمیشه آرومش کرد...

+دارم «همسایه‌ها»ی احمد محمود رو می‌خونم. داستان، قصه‌ی زندگی خالد رو در سال‌های پیش از ملی شدن صنعت نفت روایت می‌کنه. یک پسر هشت ساله که با پدر و مادر و خواهرش زندگی می‌کنه.  توی یک خونه‌ با همسایه‌های جورواجورشون که هر کدوم داستان خودشون رو دارن.

#عنوان از سید مهدی موسوی : از خواب می پری از لمس دست هاش / و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش...
۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۱
هانی هستم
مدت زمان زیادی نمی‌گذره از روزی که پشت نیمکت‌های چوبی نشسته بودیم و می‌خوندیم «به دست خود درختی می‌نشانم / به پایش جوی آبی می‌کشانم...» و اون روز اصلن فکرش رو نمی‌کردیم که به این زودی نه جوی آبی باقی مونده باشه و نه دیگه دست مهربونی برای درخت‌کاری! اون روزا درختای بیشتری می‌دیدیم دور و بر خودمون و لازم نبود تا حلقوم جنگل‌های جا به جا جنگل‌خواری شده(!!) برونیم تا چارتا درخت سبز و سر پا ببینیم. اون روزا دیگران کاشته بودند و ما می‌دیدیم که  «درختم کم کم آرد برگ و باری / بسازد بر سر خود شاخساری » که البته سایه‌سارش بر سر ما و خستگی‌ ما بود و درخت بخشنده‌ی مهربان برای خودش چیز زیادی نمیخواست. همین که شاخه‌هاشو نمی‌شکستیم روز سیزده به در، همین که روز به روز تعدادشون کم و کمتر نمی‌شد و صنعت اونا رو نمی‌بلعید و هر روز قاچاق و زغال نمی‌شدن کافی بود.
مدت زیادی نمی‌گذره از روزی که موضوع انشامون «سرگذشت یک دانه‌» بود و می‌ترسم از روزی که درخت‌ها فقط توی قصه‌ها و خاطرات‌مون باشن و درست مثل دنیای انیمیشن «لوراکس» دیدن یک برگ از یک درخت واقعی آرزو بشه برامون و این دیالوگ رو توی دنیای واقعی‌مون بشنویم که:
-تو اینو (نقاشی یک درخت) کشیدی؟
-ازش خوشت میاد؟
-شوخی می‌کنی؟ معلومه که خوشم میاد! اینا معرکه‌ن! حالا چی هستن؟
-این‌ها درخت هستن. درخت‌های واقعی! درخت‌ها قبلن در سرتاسر این شهر وجود داشتن. میگن برگ اونا از هر چیزی لطیف‌تر بوده... حتا لطیف‌تر از ابریشم! و تازه یه رایحه‌ی بی نظیر هم داشتن.
-واو! حتا نمی‌تونم تصورشو بکنم!
-می‌دونم! خیلی باحاله! بزرگ‌ترین آرزوم توی دنیا دیدن یه درخت زنده‌ی واقعیه که تو حیاط پشتی‌مون رشد کرده باشه!

می‌ترسم از روزی که هیچ بذر و دانه‌ای نباشه برای کاشتن. می دونید... ما عادت داریم به بهانه داشتن. ما آدم‌های مناسبتی هستیم! و امروز روز درختکاریه! امروز رو غنیمت بشمریم و به دست خود درختی بنشانیم اگه امکانش رو داریم! و با عباس یمینی شریف زمزمه کنیم « شود زیر درختم سبزه‌زاری...»

+دیشب عاشقانه‎‌های پابلو نرودا رو یه نفس خوندم! هم عکس‌ها و هم شعرها عالی‌ان. به دوست‌داران شعر و عکس پیشنهاد میشه این کتاب. 

اما پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می‌نهند
که دریا و خشکی را گام می‌نهند
تا تو را به من برسانند...
پابلو نرودا
+ می‌دانی ... تمام شعرهای عاشقانه را برای تو گفته‌اند و هر بار که عاشقانه‌ای می‌خوانم ... و هر بار که شعری زاده می‌شود، غیاب تو بزرگ و بزرگ‌تر می شود. می‌ایستد پیش چشمانم... مثل ابر اخوان... و من تنها نظاره می‌کنم؛ نبودنت را... جای خالی ات را... غیابت را... و به یاد می‌آورم رفتنت را...
۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۵۲
هانی هستم
تقویم بی تو
روزشمار بیهودگی است؛
هرشنبه‌های ملال‌آور،
بیدار شدن‌های کدر بی ‌خورشید،
سپیده‌های بی‌رمق آفت زده
و انتظار یک غروبِ بی‌رنگ
در پایان یک روز نحس.

+وسط این همه بد، دیشب یه خرید حال‌خوب‌کن داشتم! یکی از دوستام بن کتاب داشت و چند تایی کتاب خریدم. «کافه پیانو» فرهاد جعفری، «عاشقانه‌های شعر کُرد»، «شکل‌گیری زبان فارسی»، «شهر یک نفره» ؛ مجموعه‌ی شعر و عکس، «عاشقانه‌های پابلو نرودا» و «بهترین شکل ممکن» مصطفا مستور کتابایی بود که گرفتم. بگذریم که تصمیم گرفته بودم تا کتاب نخونده دارم کتاب تازه نگیرم! وسوسه‌ی خرید کتاب  چیزیه که نمیشه برابرش ایستاد! خصوصن وقتی توی نمایشگاه باشی!

+ زندگی یه رمان کمدیه که توسط یه نویسنده‌ی روانیِ کمدی نویس نوشته شده. cafe society / Woody Allen
#عنوان : سید مهدی موسوی
۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۲۱
هانی هستم

در کدام کوچه

گم شده‌ای

که تمام شهر

خیابان شده است؟

۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۲۸
هانی هستم

12 اسفند... فکر می‌کنم روزها اونقد تند می‌گذرن که به این روزها هم بگیم روزهای آخر اسفند و زمزمه کنیم «در روزهای آخر اسفند/ کوچ بنفشه‌های مهاجر زیباست...». 

خب فکر نمی‌کردم پایان سالم انقد آشفته و درهم و بلاتکلیف باشه. وضعیت کاریم مشخص نیست و زندگی هم که ... . میشد نوروز بهتری داشته باشم. میشد سال نو قشنگ‌تر باشه اما همیشه چیزها اونطور که ما می‌خوایم پیش نمیره و ناگهان اتفاقی میفته که کنترلش از دستت بیرونه.

«کوچ بنفشه‌ها»ی فرهاد رو بشنویم. شعر محمدرضا شفیعی کدکنی


+
اندکی بیشتر بمان!
بگذار فصل انگور برسد،
برای رفتنت
شراب بیندازم...
+
رهزن دهر نخفته است، مشو ایمن از او-
اگر امروز نبرده است که فردا ببرد...
حافظ
۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۶
هانی هستم

کهنگی شکل های مختلفی دارد. کهنگی تبعید می آورد. تبعید تلویزیون سیاه و سفید به گوشه ی انباری. مچالگی توپ پنچر شده گوشه ی حیاط. تنهایی هم می آورد. تنهایی در هم و شلوغ ماشین های اوراق شده توی یک گاراژ بزرگ. تبعید های کوتاه مدت و بلند مدت. تنهایی های عمیق و سطحی. از این همه به شال گردن تو فکر می کنم. وقتی در پایان زمستان به گوشه ی کمد تبعید می شود. یک گوشه ی ناپیدا و تاریک. نزدیک به تو و دور از تو! میان لباس هایی که هر روز بر تن تو می نشینند و بوی تو را دارند! مثل ماه و برکه! دور و در هم! و به تنهایی اش فکر می کنم. و دلتنگی اش. تا زمستان بعد. 

۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۲
هانی هستم