و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش...
سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۳۱ ق.ظ
اینکه توی امتحان آییننامه با پنج تا پاسخ اشتباه بیفتی خیلی غمانگیزه اما تراژدیک تر از این، وقتیه که جواب رو میدونستی و فقط پاسخها رو توی خونهی اشتباه زدی و با اینکار تعداد پاسخهای اشتباهت به 5 رسیده و در نتیجه رد شدی. اگه من باشم به زمین و زمان فحش میدم!! البته این یه آزمون سادهس که میتونی هفتهی بعد تکرارش کنی و تاثیر مهمی هم توی زندگیت نداره. من دارم دوستی که توی کنکور با یک چنین اشتباهی از عرش رسیده به فرش و هنوز وقتی یادش میفته با قرص خودشو آروم میکنه! گاهی وقتا توی زندگی هم... با این تفاوت که آیین نامه رو میشه از نو داد یک هفتهی بعد، کنکور رو یک سال بعد اما زندگی رو معلوم نیست کی میشه درست کرد. یا اصلن میشه؟ گاهی به قیمت یک عمر تموم میشه. دست کم نمیشه از نو زندگی کرد. به قیمت چندین و چند سال. (About time رو ببینید) گاهی وقتا سایهی یک انتخاب نادرست، یک تصمیم اشتباه تا آخر عمر باهاته و با هیچ مسکن و آرامبخشی هم نمیشه آرومش کرد...
+دارم «همسایهها»ی احمد محمود رو میخونم. داستان، قصهی زندگی خالد رو در سالهای پیش از ملی شدن صنعت نفت روایت میکنه. یک پسر هشت ساله که با پدر و مادر و خواهرش زندگی میکنه. توی یک خونه با همسایههای جورواجورشون که هر کدوم داستان خودشون رو دارن.
#عنوان از سید مهدی موسوی : از خواب می پری از لمس دست هاش / و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش...
۹۵/۱۲/۱۷
بعضیا رو مجبوری ادامه بدی ینی اون موجش با خودش میبرتت
باید خیلی مقاوم باشی که بتونی از مسیرش بیای بیرون
یه راه دیگه بسازی و بری
ولی واقعا اگه یه سری از این انتخابا نباشن مایی که الان هستیم واقعا همین بودیم ؟!