از تپش هم بیفتم
واژه هایم نفس میکشند
-شعرهایی که رج زدهام-
و از تو میگویند...
از تپش هم بیفتم
واژه هایم نفس میکشند
-شعرهایی که رج زدهام-
و از تو میگویند...
خب امروز روز جهانی محیط زیسته! و به گفتهی ویکیپدیا «روزی است که از سوی سازمان ملل برای افزایش آگاهی مردم برای نگهداری محیط زیست و تحریک سیاستمداران به گرفتن تصمیماتی برای رویارویی با تخریب محیط زیست و گونههای زیستیجانوری، بهعنوان روز میحط زیست انتخاب شده است.» و شعار امسال «من با طبیعت هستم» میباشد! {زشت میشه دو تا «هست» پشت سر هم!}
راستش زیاد حوصله ندارم بنویسم ولی انقد مهم بود برام که حتمن اشارهای بهش داشته باشم و یادآوری کرده باشم که «زمین دومی وجود ندارد!». توی سایتشون نوشته :
«On 5 June, go outside and show us that you’re With Nature. Breathe in the beauty and remember that by keeping our planet healthy, we keep ourselves healthy too»
و خب نمیدونن ما سالی یه بار سیزده به در میریم اوتساید و خار نیچرو بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــب. خلاصه اینکه مواظب زمین باشیم . خصوصن حالا که تابستووووووووووووونه فصل شادی و خنده ... نه اون یه چیز دیگه بود... فصل مسافرت و لب دریا و جنگل و ... . حواستون باشه وقتی میرید توی طبیعت چیزی جا نذارید. مرسی اه.
1+ دیشب رو نخوابیدم تا صب ، صبح خوش خوشان اومدم سر کار و روزبه نعمتاللهی پلی کردم! خوبه دفتر کارم توی یه پستوی دوره که صدای کامپیوتر ازش بیرون نمیره! توقع ندارید صب آدینه رو با کار شروع کنم که؟! تازه این پست تموم بشه میخوام برم کانال رو آپ کنم! بعله! قرار نیست من یک تنه میزان کار مفید یک مملکت رو جابجا کنم که!! پریشب هم یکی دو ساعت خوابیدم فقط! یه جای کار یا میلنگه یا زیادی خوبه که کلن خوابم این شکلیه چند وقته و سر پام! به قول بچهها امیدوارم بدنم یهو خالی نکنه!
2+ پریشب با سر رفتم توی در شیشهای یه مغازه! ابروم دقیقن همونجاش شکست که توی خردسالی(!) موقع آب خوردن شکسته بود! تاریخ تکرار میشه! حالا رفته بودم یه آب معدنی بخرما! آب مایهی حیاته میگن!! آخرش اگه من سرمو به باد ندادم موقع آب خوردن! بگذریم که طالعبینی (!!!) میگه من توی راه دستشویی میمیرم! اونم بیربط به آب نیست به هر حال! فکر کنم اعتصاب خشک کنم بیشتر عمر میکنم!!
3+ پس پریشب اتفاق خاصی نیفتاد. همینطوری برای خوشآهنگ شدن عنوان نوشته بودمش! چیه خب!
4+ خدایی هنوز عضو کانال نشدین!؟ آها! مرسی. پس نفری 11 نفر رو به کانال دعوت کنید دور هم شعر و آهنگ بخونیم و بشنویم! چی؟ یازده + یک سیاسیه!؟ انتخابات تموم شده؟! خب من چیم از اونی که فکر میکنه انتخابات تموم نشده کمتره!؟ باشه حالا! شما ده نفر رو به کانال دعوت کنید! والا!
5+ میگفت اسیر شدیا! گفتم من از اون روز که در بندم آزادم! حالا کارتو بکن و نطق اضافه ممنوع!!
6+ حالا که تا این جا اومدین یه آهنگ خوب از «بمرانی» گوش کنید. بعد میریم پپرونی، دل خون، شاد و خندون / بعد میریم تاب میخوریم، تو شهر آب میخوریم، زیر بارون / بعد میریم نوکِ کوه قاف، اون بالای بالا با تِله کابین / بعد میریم سُر میخوریم، تو شهر دور میخوریم، توی ماشین!
تو که باشی...
باران به موقع میبارد،
غنچهها
به موقع میآیند،
و بهار
راهش را به خانهام پیدا میکند.
-بگذار با همین کلیشهها حرف از بودنت بزنم-
اما
اگر
نباشی...
کویر که سرودن ندارد
خشکی در خشکی در خشکی...
و من ساده میشکنم،
ترک برمیدارم،
و
م
ی
ر
ی
ز
م
+من باهارم تو زمین / من زمینم تو درخت / من درختم تو باهار... شاملو
+چه خبر بوده دیروز اینجا ؟ |: بیان هم سر شوخی باز کرده باهامون!؟
بازدید نمایش |:
42 . خوشحالم که توی این شلوغیهای تلگرام و اینستا و ... وقتی بعد چند روز به وبلاگم سر میزنم ستارهی 42 تا وبلاگ روشنه و کلی «حرف» انتطارمو میکشه . این یعنی دنیای وبلاگ زنده است و چه بسا بازگشت همه به سوی وبلاگ است!
برای نوشتن باید حال ، خوب باشه. یا بهتر بگم حال نوشتن باشه. درسته که ما توی حال بدمون هم مینویسیم اما گاهی وقتا بدون اینکه حالمون بد باشه «یا چی» ، حال نوشتن نیست و خب اینطور وقتا بهتره حوصلهی مخاطب رو با اراجیف بی سر و ته سر نبریم و همون توی مغز خودمون با خودمون حرف بزنیم! و البته چقدر دیوانهکننده میشه این با خودت حرف زدن... و میرسی به اون جملهی معروف محمود دولت آبادی که : مغزم... مغزم درد میکند از حرف زدن ، چقدر حرف زدهام. چقدر در ذهنم حرف زدهام.
دیروز پستچی بالاخره در زد و یکی از زیباترین هدیههای عمرم رو برام آورد! هنر دست خورشید رو! و احتمالن فقط خودش و خودم میدونیم چقدر از دیدن عروسکا و نشانههای کتاب ذوقزده و خوشحال شدم! و خب همونطور که میبینید بعد از چندین روز این هدیهی خورشید بود که منو برگردوند به وبلاگ و اون حال نوشتن رو بهم داد. انقد این هدیهها برام عزیز بودن که دلم نیومد از پلاستیک درشون بیارم حتا!!
و خب کیه که ندونه من جغد دوست دارم!؟ اما فقط یک نفره که عروسکش رو برام میسازه و بدون هیچ منتی برام پست میکنه!
ممنونم خورشید عزیز. مرسی به خاطر هنرت ، به خاطر مهربونیت و به خاطر دل پر از محبتی که داری. و خب اون شعرها که از کانالم برداشته بودی و روی نشانههای کتاب نوشته بودی واقعن سوپرایزم کرد. حالا اون شعرایی که دوست داشتم رو با خط یه دوست عزیز دارم و این خیلی ارزشمنده برام.
صدایم می کنی
پس هستم!
میدونید بعضیا رفتار و کردارشون با شخصیت و هویت و شرایط شون سازگاره و وقتی یک رفتار ناپسند یا غیر منطقی یا احمقانه ازشون سر میزنه راحت تر می تونیم بپذیریم اون حرکت و تصمیم یا حرف رو. اما در مقابل بعضیا هستن که فلان رفتار بهشون نمیاد. حالا بخاطر سطح تحصیلات (که باور دارم شعور نمیاره اما خواه ناخواه از یک آدم تحصیل کرده توقع دیگری داریم)، طبقه اجتماعی یا هر چیزی که ما رو به این رسونده که خب از ایشون توقع رفتار درست رو داشته باشیم. و رفتار غیر منطقی، ناپسند و نادرست از این آدما رو نمی تونیم بپذیریم. خب اینا خیلی روی اعصابن. رفتار اینا رو هیچ جوره نمیشه توجیح کرد. این چیزیه که نمی تونم باهاش کنار بیام و حس میکنم یه جای کار باید مشکل داشته باشه. اما کجاش؟ صرفن برای اینکه مسئله روشن بشه یه مثال میزنم ؛ فرض کنید یک آدم بی سواد با تفکر سنتی بگه من به بچه م واکسن نمی زنم چون این واکسن براش خوب نیست و فلانش میکنه. خب شما برای ایشون توضیح میدی که نه "بزرگوار"، اینکه میگی درست نیست و براش توضیح میدی. در مقابل ممکنه یه آدم تحصیل کرده که در یک رشته علم روز رو مطالعه کرد چنین حرفی بزنه. خب طبیعیه که باید با پشت دست بزنی سیاه و کبودش کنی!!
+دیروز غافلگیرم کردین با اون همه انرژی مثبت. واقعن انرژی گرفتم از پیام های پر از لطف و محبت و حال خوب کنتون! خوشحالم که دوستانی چون شما دارم.
دیروز خوب بود. میتونم بگم خوب پیش رفت کارا و نتیجه ای که می خواستم گرفتم و بخاطرش خوشحالم. گفتم به پاس اون همه محبتتون بیام و خوشحالیمو شریک بشم باهاتون.
تو زندگی هر آدمی روزهایی هست که حامل اتفاقها، تصمیمها یا کارهای خاصی هستن که خیلی مهمه برای اون آدم. ممکنه یه مصاحبه کاری باشه ، یه آزمون علمی باشه یا هر چیز دیگری. و این روزها آدم به انرژی مثبت زیادی نیاز داره. پس انرژی مثبتاتونو امروز برام گسیل کنید که شدیدن بهش نیاز دارم!!
#برای ثبت در تاریخ
آفرینش تو
الفبا را به هم ریخته ؛
حرفها سردرگم،
واژهها
رقصان در میان سپیدی کاغذ...
شکل اندام تو
پیچ میخورد شعر.
+25 اردیبهشت ؛ روز بزرگداشت فردوسی