احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

۲۸ مطلب با موضوع «شنیدنی ها» ثبت شده است

تنهایی است 

که پیاده‌روها را خلوت کرده است

تنهایی است

که با من این وقت روز خلوت کرده است

تنهایی است...

خداحافظ غریبه‌ها!

می‌روم کمی قدم بزنم...

لیلا کردبچه

 

+گاهی آدم باید تو جنگ با خودش آنقدر پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش، اونوقت از دل اون ویرونه یه نوری، یه امیدی، یه جراتی جرقه می‌زنه... (شهرزاد)

+عنوان رو از «خلبان جنگ» گرفتم. این ترکیب عجیب به دلم نشست. انتظار... انتظار... انتظار... برای هیچ چیز! برای هیچ کس! برای هیچ اتفاق!!

+ City of God رو ببینید. محصول 2002 و رتبه‌ی 21 IMDb با امتیاز 8.7 .

+ «پس کی پس» رو از کیوسک بشنوید.

۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۱۷:۱۵
هانی هستم
تو چله‌ی هر سال من
یه جای خالیه که پر نمی‌شه
حافظ نگو تو فال من
جدایی افتاده برا همیشه
بهمن محمدزاده
بشنوید؛ یلدا / محمد معتمدی
 
 
+کاش میشد بگویم دلتنگم و این یک خبر غم‌انگیز نبود...!
 
-دلم برای باران تنگ شده است.
-باران ریز و بی صدا.
-باران ریز و بی صدا که حتا برگ‌ها را تکان نمی‌دهد.
شهریار مندنی‌پور
 
۱۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۰۹:۲۰
هانی هستم

من و درخت چنار روبروی پنجره با هم دوست بودیم. درخت چنار هم مثل من از رفتن‌ها سر در نمی‌آورد. همیشه از یکدیگر می‌پرسیدیم: «آدم‌ها چرا می‌روند؟ دنبال چه می‌روند؟ کجا می‌روند؟» درخت چنار می‌گفت «اگر تکه زمینی باشد که بشود در آن ریشه دواند، دیگر غمی نخواهد بود. از زمین می‌شود غذا گرفت و برای آب هم به کرم آسمان و جوی مجاور امید داشت.» و من هم می‌گفتم «اگر درگاهی پنجره ای باشد و دوستی چون چنار، دیگر نباید به فکر رفتن بود.»

سه کتاب،درگاهی پنجره / زویا پیرزاد


+«گذشتن و رفتن پیوسته» از بُمرانی رو از اینجا دانلود کنید.

۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۹
هانی هستم

میگه یعنی واقعن نسل سوخته‌ایم؟

میگم خاکسترمونم داره باد می‌بره. کجای کاری؟

آره عزیزم! باد ما رو خواهد برد! بدجورم خواهد برد! می‌تونه تنها دلخوشی‌مون همین باشه که جوری ببره که هیچ رد و نشونی ازمون نمونه.

 

+ما یه نسلیم که از نگاه همه، راه‌ها رو داره اشتباه میره / سرنوشتی جز این دو حالت نیست؛ یا به ... رفته، یا به ... میره (سعید کریمی)

+به آنجا می‌نگرم ، که روزی رد پای تو بود...

+27 تا ستاره اون گوشه چشمک می‌زنه. به خوندنتون خواهم اومد...

+ایرانه خانم محسن نامجو رو بشنویم. شعر از رضا براهنی. با یه سرچ ساده ‌می‌تونید شعر کامل رو بخونید. یا شاید بعدها گذاشتمش اینجا.

 

 

 

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۱۳:۵۷
هانی هستم

هراس.

دهانت را باز می‌کنی. چنان باز می‌کنی که آرواره‌ات به غرچ غرچ می‌افتد. به ریه‌هایت فرمان می‌دهی هوا را ببلعد،حالا، هوا می‌خواهی،می‌خواهی،حالا. اما شش‌ها از فرمانت سر باز می‌زنند. ریه‌ها جمع می‌شوند،تنگ می‌شوند،فشرده می‌شوند، و ناگهان انگار از نی نوشابه نفس می‌کشی. دهانت بسته و لب‌هایت چفت می‌شود. تنها می‌توانی خرخر خفه‌ای بکنی. دست‌هایت پیچ و تاب می‌خورد و می‌لرزد. جایی سدی شکسته است و سیلاب عرق سرد بر تنت می‌ریزد و خیسش می کند. دلت می‌خواهد فریاد بکشی. اگر می‌توانستی،می‌کشیدی. اما برای فریاد زدن لازم است اول نفس بکشی .

هراس. 

بادبادک باز / خالد حسینی

 

+همینقد نفسم گرفته. همینقد هوا کم دارم. همینقد دلم فریاد می‌خواد و همینقد همه‌چی تلنبار شده توی سرم.

+به جای دوری کوچ کنم، برم تو رو از دست بدم / یه شهر طراحی کنم، به آغوش تو بسط بدم

بشنویم؛ از مه تا وضوح / هادی پاکزاد

۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۷
هانی هستم

یه آهنگ بشنویم،ها؟

کافه رویا از امیر‌حسین نوری



+ تنها دلتنگ یک نفر هستی و اما انگار جهان خالیست / آلفونس‌دو لامارتین

+ اگه پیشنهاد آهنگ دارید برام بذارید :)

۱۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۵:۲۴
هانی هستم
چند تار مو ریخته روی میز که جمعشون می‌کنم و کیبورد رو می‌کشم جلو. احتمالن از آخرین باریه که دستامو کردم تو موهامو با خشونت مرتب‌شون کردم. به هم ریخته بودن چون ماسک زده بودم. برای فرار از گرد و خاک. البته خیلی وقته که می‌ریزن و برام اهمیتی نداره. به عنوان یک انسان نر که توی تکامل اون دسته‌ای‌شون بقا پیدا کردن که تستسترون بیشتری داشتن این رو پذیرفتم. ممکنه شما سرچ کنید و رابطه‌ای بین تستسترون و ریزش مو پیدا نکنید. خب الان خودمم رفرنس توی ذهنم نیست. اینا چیزای بی اهمیتی هستن که بیخودی دارم کشش‌شون میدم...
یکی از وقتایی که آدم به مزخرف بودن خودش یا زندگیش یا کل دنیا پی می‌بره وقتاییه که نمی‌تونه بین تئوری‌ها و رفتارش رابطه برقرار کنه. در واقع می‌بینه دنیای روزمره‌ش با تفکر و تئوری‌هایی که توی ذهنش داره و همیشه بهشون می‌بالیده و فکر می‌کرده با این اندیشه می‌تونه یک آدم متفاوت با یک زندگی متفاوت باشه هم‌خونی نداره. در واقع دنیاش مجال رفتار شدن اون اندیشه رو نمیده. و وقتی حس می‌کنی دنیات، دنیای قشنگ توی ذهنت،(نه خیال) دنیای متفاوت و دیگرگونه‌ت که همیشه در آرزوی تجربه‌ش بودی و فکر می‌کردی اگه اون رو زندگی نکنی یک بازنده‌ی بزرگی، مجال و امکان واقع شدن نداره می‌شکنی. سکوت.
می‌بینی نهایتن تو هم درگیر قراردادها و منطق‌های همین دنیایی هستی که شاید هیچ همخونی‌ای با شیوه‌ی زندگی مورد نظرت ندارن. که راه فراری نیست ازشون. و اینجا احساس خالی شدگی می‌کنی. خالی از انرژی، از امید و انگیزه، از تلاش، از زندگی حتا. خالی از همه چیز! و وارد یک دوره‌ی ناامیدی و شاید افسردگی میشی. تا وقتی که عادت کنی به دنیای نادلخواه و خوب بشی و باز هم یک اتفاقی بیفته و ناتوانی تو رو در ساختن دنیای متفاوت یا حداقل طبق اصول خودت به رخت بکشه و باز روزی از نو، نوروزی از نو! و یک روز تو تسلیم میشی. مگه چقد نا داری با واقعیت بجنگی؟ مگه واقعیت چقد لطیفه که با دمش بازی کنی؟ مگه واقعیت چقد به تو زمان میده که آزمون و خطا کنی؟ مگه واقعیت چند بار به تو فرصت میده بری تو دوره‌ی افسردگی و همون زندگی عادی یک ذره دلبخواه خودتم به فنا بدی؟ دست زمخت واقعیتِ نادلخواه تقویمتو ورق میزنه. تند تند... و تو تسلیم میشی؛ صبحا پا میشی میری سر کار، شبا برمی‌گردی خونه. به رکودی می‌رسی که بقیه بهش می‌گن آرامش و تو همیشه می‌گفتی«روزمرگی» و ازش فرار می‌کردی و حالا تسلیمش شدی. 
وارونگی! دنیای من در حجم بزرگی از وارونگی فرو رفته! وارونگی همه چی! روابط، آدما،حتا خودمم وارونه‌م انگار! حتا خودمم اشتباهی‌ام انگار! اشتباهی توی زندگی خودم و توی زندگی آدمای دیگه. بودنمم وارونه‌س. جایی هستم که نباید باشم!
Ticket To The Moon

«دل زارم» محسن نامجو رو بشنوید.



۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۰۸:۱۸
هانی هستم

مثل آخرین تاخت سرخپوست در زمین اجدادی

مثل پرچم سپید فرمانده‌ی لشکر

مثل تلویزیون سیاه و سفیدِ گوشه‌ی انبار...

یک چنین حس و حالی دارم.

 

اینکه «گنجشکک اشی مشی» پری زنگنه رو بذارم اینستا و دهه هشتادیا ازش خوششون بیاد، آدمو به زندگی امیدوار میکنه. شمام بشنوید :)


 

لعنت به زمان و مکان نامناسب. #جبر جغرافیا

*چیزی کم است. چیزی که وقتی آسمان ابری می‌شود و نمی‌بارد، نبودش بیشتر احساس می‌شود. شرق  بنفشه/شهریار مندنی پور

۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۲:۲۲
هانی هستم

توی سن و سال ما، آدم‌ها عاشق هم نمیشن، بلکه به هم لذت میدن، فقط همین! بعدها وقتی بزرگ‌تر و ناتوان‌تر شدی، می‌تونی عاشق یکی بشی. تو این سن و سال فقط می‌تونی فکرش رو بکنی. فقط همین و بس! 

مرگ خوش/آلبر کامو

 

«یه آهنگ خوب»!!! بشنوید.

از اینجا می‌تونید دانلودش کنید.

۱۳ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۸:۱۷
هانی هستم

مثل دریایی تو

انده انگیز و غرور آهنگ

مثل دریای بزرگ بوشهر

که پر از زورق آزاد پریشانگرد است

مثل زورق پر از مرد است

مثل ساحل که پر از آواز ست

منوچهر آتشی

darya

عکس از خودم


آهنگ دست‌بازان رو بشنوید از کماکان

۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۱:۵۷
هانی هستم