احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

نوشتن عادت قشنگیه. عادت یا راه فرار یا هر چی که اسمشو بذاریم. و این عادت چقد زود می‌پره از سر. وبلاگ‌نویسی هم همینطور. کافیه چند روز ننویسی و دست به کیبورد نزنی تا وقتی که باز پا می‌ذاری توی وبلاگ دست و دلت به نوشتن نره. البته خب به هزار و یک دلیل ممکنه دلت به نوشتن نره. ممکنه هیچ چیزی برای نوشتن نباشه. ممکنه حس و حالی برای نوشتن نباشه. ممکنه حس و حالت ترجمان واژگانی نداشته باشه. ممکنه دق کرده باشی و واژه‌هات گم شده باشن توی هزارتوی فکرای در همت. ممکنه ساعت‌ها زل بزنی به مانیتور و یادت نیاد چی می‌خواستی بنویسی. اصلن بری توی یک عالم دیگه و وقتی برمی‌گردی مدیریت وبلاگ رو ببندی و حتا اون 30 و خرده‌ای ستاره‌ی بالای صفحه رو هم بی‌خیال بشی تا بعد...

اگه بخوام از این روزام بگم به قول قیصر ؛ «این روزها که می گذرد/شادم/این روزها که می گذرد/شادم/که می گذرد/این روزها/شادم/که می گذرد» و چقد دوست دارم زودتر بگذره این روزای نه چندان دلچسب. یک زمستون بی بارون بهتر از این نمیشه. دیگه اینکه «خلبان جنگ» اگزوپری رو شروع کردم و دارم می‌خونمش. یک اثر ضد جنگ به نظر میاد. فکر می‌کنم دنیا خیلی باید جای مسخره‌ای باشه که یکی مثل نویسنده‌ی شازده کوچولو با اون روحیات رو درگیر جنگ کنه و نهایتن توی یکی از همین پروازها... کلن دنیای خوبی نداریم. نباید توقع زیادی ازش داشت. اینم از شاهکارهاشه دیگه.

زیاده عرضی نیست. برقرار باشید :)


+آدم‌ها رفته رفته

بیش از حد صبور می‌شوند

آگاهانه و تعمدن 

صبور می‌شوند

و این مصیبت است

کارلوس فوئنتس


+عنوان سطری از هادی پاکزاد

۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۰:۴۴
هانی هستم

Me

۷ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۱۰:۱۸
هانی هستم

شب هنگام عقل به خواب می رود و فقط اشیا باقی می مانند. آنهایی که واقعن با اهمیت اند،شکل اصلی شان را باز می یابند،بر تجزیه و تحلیل روزانه چیره می شوند و زنده می مانند. انسان تکه پاره هایش را دوباره سر هم می کند و به صورت درختی آرام در می آید.

روز به دعواهای خانگی تعلق دارد،اما شب که می آید،آن کس که سر دعوا را باز کرده عشق را باز می یابد. چون عشق خیلی عظیم تر از سخنی است که شبیه باد و هوا است. و مرد آرنج هایش را روی لبه ی پنجره می گذارد و زیر نور ستارگان از نو مسئول بچه ها می شود که در خوابند و مسئول آوردن نان روزانه، و خواب همسرش که ظریف و آسیب پذیر و فانی آنجا استراحت میکند. عشق،چون و چرا نمی پذیرد. همیشه وجود دارد. چه خوب است که شب بیاید تا حقیقتی را که شایسته ی عشق است به من بنمایاند...

خلبان جنگ/ آنتوان دوسنت اگزوپری 

۷ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۰۲:۴۶
هانی هستم

سبز خواهم شد

عکس از من

+ نسرین بانو رو از نخستین وبلاگم می شناسم. یعنی چندین و چند ساله که افتخار دوستی شون رو دارم و می خونمشون و همیشه از خوندن قصه هاشون لذت بردم. و خبر خوب اینه که یک وبلاگ تازه برای داستان هاشون ساختن. می تونید اینجا بخونیدشون.

+دست هایم برای تو، بکار!سبز خواهد شد/بال هایم برای تو، بگیر پرواز خواهد کرد...پالت

۷ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۶
هانی هستم

اکنون

در هاشور تلخی از خطوط چهره‌ام

خوابیده‌ام

بی آنکه خطی تو را کشیده باشد آرام زیر لب،

بی آنکه لبالب از حادثه 

تا آن‌سوی مرزهای سپید 

سرریز شود رفتن

بی آنکه آسودن

فکر دلبخواهی در حوالی راه شیری‌ات باشد

و قرار نبود بخوابم

و قرار نبود بدون سرانگشتانه‌ای از نگاه

از خوابم بیرون آمده باشی

یا در پهلوی میانی خاموشم

ردی از تماشایت نباشد

اکنون خوابیده‌ام

خوابی تمام ناشدنی

و عیسا نیز

به تاریخ پیوسته است.


عنوان : گفتی بھار می رسد و می رسم به تو / اما بھار رفت و زمستان شروع شد (شهرام میرزایی)

۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۱۰:۳۳
هانی هستم