مدرسه که بودیم، بیرون صدای شرشر بارون بود و ما روی نیمکتای خشک کلاس داشتیم فعلای عربی صرف میکردیم. همیشه دلمون اون طرف پنجره داشت زیر بارون پرسه میزد و خودمون میخ شده بودیم به نیمکتها. نهایتن هر از گاهی دستمونو بالا میبردیم و به بهانههای واهی :دی از کلاس میرفتیم بیرون و یه چرخی میزدیم! گذشت و امروز سر کاریم و بیرون داره بارون میاد و ما میخ شدیم به میز کار. که حتا به دلایلی پنجره رو هم نمیتونیم باز کنیم که ببینیم بارون چه شکلی داره میباره!!
وقتی بارون میزنه اگه مهربون باشه که خب باید بزنی بیرون و قدم بزنی واسه خودت (که البته بارون جنوب معمولن مث گرماش یه کم خشنه و با کسی شوخی نداره!!) و یا باید توی رعد و برق و رگبار بارونی که تموم آسمون یه تیکه آب شده و داره میریزه پایین بچپی زیر پتو و از گرماش لذت ببری!(اشاره میکنن که آغوش هم در اینطور مواقع میچسبه!!). به هر حال برای وقت باران کارهای خیلی بهتری از نشستن پشت میز کار یا روی نیمکت کلاس هست.
مدرسه... دانشگاه... کار... کار... شاید بدبینانه باشه اما این چرخه ادامه داره! همه جای زندگی و دربارهی همه چیز! هیچ وقت اونقد آزاد نخواهی بود که هر زمانی، هر کاری دلت خواست بکنی. بدترین نوعشم زندگی کارمندیه.
+بارون داره هدر میشه، بیا با من قدم بزن... بارونِ امین رستمی رو بشنویم؟
بذار بارون ماچت کنه
بذار بارون مث آبچک ِ نقره
رو سرت چیکه کنه.
بذار بارون واسهت لالایی بگه.
□
بارون، کنار کوره راها
آبگیرای راکد دُرُس میکنه
تو نودونا
آبگیرای روون را میندازه،
شب که میشه، رو پشت بونامون
لالاییهای بُریده بُریده میگه.
□
عاشق بارونم من.
لنگستن هیوز / احمد شاملو
#اتفاقات بدِ پشت سر هم... چقد همه چیز داره نابهنگام اتفاق میفته.
+ببخشید که این روزها کمتر کامنت میذارم. میخونمتون همچنان.
به ﺁﺭﺍﻣﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ،
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﺕ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭘﯿﮏ ﻧﯿﮏ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺩﺭﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎﺭﯾﺪ
ﺭﯾﭽﺎﺭﺩ براتیگان
* لئونارد کوهن هم رفت. حس میکنم دنیا داره خالی میشه...
* بلیت گرفته بودم برم یک سفر یکی دو روزه، اتفاقی افتاد و حالمو گرفت. حس سفر پرید و هی دلم میخواد کنسلش کنم ولی از سر لج با دنیای نامهربون هم که شده میرم... به این دنیا نباید رو داد...
جمال ثریا
عنوان از : آنا آخماتووآ
44 ثانیه به امواج دریا خیره شوید؛ صدا : رادیو سلانه ، ویدیو : من
خب!
آخرین آدینهی مهرتون به خیر باشه دوستانم. امروز مهر به سر میاد و از همین تریبون دعا میکنیم هر کیو که میخواین سر مهر بیاد و از این حرفا. آدم بعضی وقتا یه متنهای چیپ و سبکی می بینه که انگار طرف رو مجبور کردن مناسبتی و برای فلان چیز، شعر(؟) بنویسه! خیلی دوست دارم یه بار زل بزنم تو چشم بعضی شاعرنماها و بگم ببین! با توام! اصلن مجبور نیستی برای سیل و زلزله و سایر بلایای طبیعی، چرندیات پست مدرن بنویسیا؟؟؟ شما ذهنشو مشغول نکن،آفرین! یعنی بعضی از این دوستان همه فکر و ذکرشون اینه که کی پس سونامی میاد که برای سونامی شعر بگیم؟؟ یعنی فقط جای همین یه قلم توی آرشیوشون خالیه!! مسلمه که بحث عزیزان شاعری که واژه از دلشون برمیاد و لاجرم بر دل ما میشینه جداست. از کجا به اینجا رسیدیم؟؟ بنده یه خبطی کردم و می خواستم پست رو با یه متن قشنگ دربارهی مهر شروع کنم که خب به نتیجهی خوبی نرسیدم.
بر جلبکهای سبز روی مرداب
فرود میآید یک پروانهی زرد رنگ و
کمی بعد، دیگری
برای جهانگردی شعرانهی امرور هایکو میخونیم. هایکوها رو از "این جهان دیگر" ریچارد رایت انتخاب کردم که میتونید در ادامه ی مطلب بخونیدشون. با حال و هوای پاییزی.
نشر نگاه،برگردان احمد محیط.
خب! باب دیلن نوبل ادبیات رو برد! چیزی که شاید کمتر کسی فکرش رو میکرد! به همین مناسبت Like a Rolling stone رو که مجلهی رولینگ استون به عنوان بهترین ترانهی تمام زمانها انتخابش کرده از اینجا دانلود کنید.
برگردیم به رسم آدینههای شعرانه. امروز سیامین هفتهای است که آدینهها رو با شعر جهان سر میکنیم. _البته 29 تای پیش، توی وبلاگ قبلی بوده!_ خیلی دوست داشتم امروز رو با چند هایکوی پاییزی سر کنیم اما چیزی در دسترس نداشتم.(شما اگه داشتید بنویسید!) عنوان پست، سطری است از «دست خط درد» ایلهان برک؛ من دردم ، درد یعنی صورت پاییزی تو/ یعنی نا امید/ بعضن قامت تو ، بعضن دهان تو/ و بعضی وقت ها، سایهی پشت چشمان تو ...
برای جهانگردی شعرانهی امروز چهار شعر میخونیم از اد هورنیک، ایلهان برک و جمال ثریا . شعرها از سایت خانهی شاعران جهان انتخاب شدن.