احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

مدیریت عجیب

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۲۸ ب.ظ

روزی که اومد همه خوشحال بودن. با تجربه‌ای که از نفر قبلی داشتن دو دستی چسبیدن بهش و هر جا رو نگاه می‌کردی ذکر خیرش بود. «من رییس نیستم ، من کارگر اینجام». هیچ وقت یادم نمیره صحنه‌ای رو که همه دورش جمع شدن و دور نفر قبلی مگس پر نمی‌زد. همیشه همینطوره. 

با من خیلی زود به مشکل خورد. هنوز یک ماه نشده می‌خواست منو اخراج کنه. منو کشید کنار و گفت ما به این نتیجه رسیدیم که شما به درد این واحد نمی‌خوری. فعلن موقت بمون تا برات جانشین پیدا کنیم. منم که تازه توی دوره‌ی همین مدیریت عجیب واحدم عوض شده بود و هزار تا مشکل ریز و درشت شخصی و کاری و عاطفی داشتم و تحمل یه تغییر دیگه رو نداشتم خیلی محترمانه و عزت‌مندانه درخواست کردم که اگه ممکنه به کارم توی واحد(ی که اصلن دوسش نداشتم و حالم از خودش و آدماش به هم می‌خورد) ادامه بدم. گفت نه و مکالمه‌مون با غرهای مدیریت عجیب تموم شد. و البته من توی واحد موندنی شدم.

این تازه شروع ماجرا بود. مدیریت عجیب هر چند وقت یک بار سر چیزهای خنده‌دار و مسخره‌ی من درآوردی بهم می‌توپید و اوقاتم رو تلخ می‌کرد. یه بار اومدم باهاش صحبت کنم ببینم دردش چیه. گفتم آقای مدیریت عجیب! من درک نمی‌کنم چطور شما از بدو ورود و بدون اینکه از من شناختی داشته باشی این همه با من مشکل داری. مگر اینکه زیر آب منو حسابی پیشت زده باشن. حاشا کرد و من مطمئن بودم فلانی که تا کمر خم میشه براش و خودشیرینی می‌کنه یک پای ثابت تمام ماجراهاییه که برای من پیش میاد. در حالی که من کاری به کارش نداشتم. 

این داستان‌ها ادامه پیدا کرد. دو دفعه‌ی بعدی که می‌خواست واحدم رو عوض کنه فقط بهش گفتم باشه مدیریت عجیب! هر چی خیره. من مشکلی ندارم. و این قضیه رو ول کرد ولی رفتار عجیبش با من همچنان ادامه داشت.

چند وقت که گذشت دیگه نمی‌گفت من کارگر اینجام و تمام تصمیم‌ها رو با هم می‌گیریم و شما هر کدوم یه مدیر هستید و تصمیم‌تون تصمیم منه. می‌گفت من رییسم و من تصمیم می‌گیرم. من تشخیص دادم فلان چیز بهمان باشه و ... . دیگه خیلیا ذاتشو می‌شناختن و اگر چه جلوش خم و راست می‌شدن و ... ولی توی خلوت‌شون بهش می‌خندیدن و خوشحال بودن که تونستن (به خیال خودشون ) ازش سواری بگیرن.

احتمالن حدود دو هفته‌ی دیگه مدیریت عجیب از اینجا میره. در حالی که توی این چند سال حضورش کمترین امتیازهای ارزشیابی رو به من داد و بدترین سال‌های کاریم بود. در حالی که هیچ وقت با من خوب نشد و همیشه از وجودش فقط استرس کشیدم و سایه‌ی اخراج همیشه بالای سرم بود. در حالی که هر لحظه منتظر بودم منو پیش بقیه خردِ خاکشیر کنه و با تریلی از روی باقیمونده‌هام رد شه. در حالی که هر سال مرخصی‌هام سوخت چون هر بار مرخصی خواستم برق سه فاز می‌گرفتش و زمین و زمانو به هم می‌دوخت. در حالی که هیچ وقت منو ندید و هیچ وقت نتونستم ذهنیتی که از من داشت رو اصلاح کنم با اینکه با جون و دل کار می‌کردم. در حالی که اگه بخوام ازش بنویسم میشه هزار صفحه داستانِ...

مدیریت عجیب... امیدوارم دیگه با کسی نکنی این کارایی رو که با من کردی. همین. چیز دیگری ازت نمی‌‌خوام.

*اپیزود 12 رادیو چهرازی ؛ مدیریت عجیب رو بشنوید.

آهنگ تازه‌ی «گروه او و دوستانش» ؛[ گم شدگان برای همیشه] رو از کانال فالش  بشنوید.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۲۶
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۸)

سلام هانی

سر صبحی منو یاد خاطرات آشغالی انداختی که از دوران شاغلیت دارم... فاجعه هستند... خوب می فهمم چی میگی... امیدوارم این جور آدم ها یه جایی چوب این کارهاشون رو بخورند و بفهمند از کجا آب می خوره.... 

پاسخ:
سلام.
من چندان امیدوار نیستم :))

مدیرعجیب نه،مدیر عقده ای!
ما یه رئیس مرکز بهداشت عقده ای داریم که فازش همینه...الان انگیزه اصلیم از قبولی اینه برم و مرکز اینا بی پزشک بمونه چون الان فارغ التحصیل نداریم تو این فصل ...هزار بار به اون روزی که میرم باهاش خداحافظی کنم فکر کردم و انقدر فکرش لذت بخشه...

پاسخ:
کلن مقادیری از بی‌شعوری و عقده برای رییس شدن لازمه تو این سیستم. از یک تا صد!

+ آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد!

متاسفانه منم تجربه کار کردن با همچین مدیرهایی رو داشتم که ساده ترین روابط انسانی رو زیر پا میذارن

البته اون لج کردنه میتونه نتیجه راپورت غلط مدیر قبلی یا یکی از همکارای دوست نما هم باشه

متاسفانه اینجور آدما درست که نمیشن بلکه روز به روز ترفندهای جدیدی برا اذیت کردن پرسنل یاد میگیرن ولی تجربه نشون داده همین آدما آخرهای خدمتشون به فجیع ترین وضع ممکن از اون مجموعه میرن

پاسخ:
قطعن راپورت بادمجان دور قاب چین‌ها موثره اما آدم از این تعجب می‌کنه که یک نفر چقدر می‌تونه دهن‌بین باشه و از خودش هیچ فکر و منطق و استدلالی نداشته باشه و ... . 

خیلی از رئیسها روزگارشون با اون بادمجون دور قاب چینها میگذره اونها نباشن رئیسها به فنا میرن

پاسخ:
آره...
۲۷ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۰۳ فاطمه حسینی

وای خدای من چهرازی :))))))))

پاسخ:
#عشاق چهرازی :))

خاک برسرش! چرا بمن نگفتی بیام سر به نیستش کنم؟ 

خوشحالم گورشو گم میکنه... نکبت!

تو چرا آیکون نداری پسر خوب خدا؟ 

پاسخ:
بهش رحم کردم :))

آیکون تعریف نکردن برای کامنت‌دونی‌مون!! شما ببخشید :))

خب پس من از خونش می گذرم. :))

اونم بخشیدم به هانی عزیزم 

نه به عنوان یه مدیر که به عنوان یه کارمند میگم .. منم دقیقا روز اول که پست ریاست یه واحد رو بهم دادن گفتم منم یکی مثل شما و همه شما مدیر هستید و اصلا در دنیای امروز ما باید به سمت مدیریت مشارکتی پیش بریم  ولی قبول کنین خیلی ها ظرفیت کافی برای اینکه رئیس شون از جایگاه یه رئیس بهشون نگاه نکنه رو ندارن .. تقریبا به همه پرسنل واحد ارزشیابی رو 100 میدم .. اون یکی دو نفر رو هم خدایی ننه باباشون داشتنشون رو انکار میکنن چه برسه به دیگران .. یعنی رو مخ ترین و داغون ترین و زیرکاررو ترین رو دیگه 85 تا 90 میدم  

ارزشیابی سالانه جای مناسبی برای عقده گشایی نیست 

پاسخ:
منم موافقم رییس در کنار همفکری و اینا پرستیژ هم داشته باشه. اتفاقن برای اینکه ازش سوءاستفاده نشه پرستیژ لازمه اما حرف و عمل باید یکی باشه.
خدا شانس بده رییسی مثل شما قسمت همه بشه :)

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">