چرا نمینویسم؟
فاجعه است! اینکه آخرین پست وبلاگم به اسفند سال پیش برمیگرده و الان سومین ماه سال نو هستیم فاجعه است! البته قطعن برای من ، نه بلاگستان! چون بلاگستان چیزی از دست نداده! و این نخستین دلیل ننوشتنمه!(یادم باشه این کیبورد مسخرهی سیستم محل کار رو هم اضافه کنم). در واقع فکر میکنم در مقابل روشن شدن یک ستاره در پنل دنبال کنندگانم مسئولم و وقتی چیزخاصی برای ارائه ندارم بهتره در سکوت باشم! حتا همین شمردن دلایل ننوشتن هم کار بیهودهایه و بیشتر بلند بلند فکر کردنه تا اینکه برای کسی مهم باشه.
دلیل بعدیش سانسوره که حتا نوشتنشم سانسوره! آدم یا باید از خودش بنویسه یا دور و برش و جامعه و مملکت و در هر دو بخش آدم ناگزیر به حذف یک سری چیزها،اسمها، حوادث و نظریاتی هست و این یعنی شیر بی یال و کوپال. میای از خودت بنویسی میبینی که اینجا تقریبن ناشناسی و نمیشه هر چیزی بنویسی. ناچار آدمها و حوادث رو حذف میکنی و چی میمونه؟ یه چیز بی سر و ته. و خودِ شناس بودن هم مصیبت بزرگتریه. میای از دور و برت بنویسی سر برمیگردونی میبینی هزار و یک جور خط قرمز احاطهت کردن و باز هم باید خیلی چیزها رو نگی. اونقد که حتا همین جمله هم میتونه مصداق یک عمل مجرمانه باشه و خب بازم چیزی نمیمونه. آدم چقد بیاد اینجا و از گل و بلبل و شعر و کتاب بنویسه؟ حتا کوچکترین دغدغههاشم نمیتونه راحت بگه آدم چه به برسه به ... !
چیزهای دیگری هم هست اما شاید این دو مسئله مهمترین دلایل ننتوشتنم باشه.
تلاش میکنم چیزهایی پیدا کنم برای نوشتن و برای روشن موندن چراغ وبلاگم. نوشتن باعث میشه حس کنم زندهترم و نباید به این سادگی از زندگیم کنار گذاشته بشه.
ممنونم از شمایی که هنوز هر از گاهی سر میزنید اینجا و پیام میذارید. به رسم قدیمها {گل} {گل} {گل}
+بانوچه توی وبلاگش داره با بلاگرا مصاحبه میکنه و بسیار خوندنی و جذابه. قطعن اتفاق خوبیه که در بیان در جریانه. پیشنهاد میکنم بخونیدشون.
خواستن برای نوشتن مسئلهای و نتوانستن واقعا سخته!