احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

سی سالگی زنگ می‌زند!

شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۲۵ ب.ظ
هیچ وقت هیچ حسی به سی سالگی نداشتم اما امروز زنگ زدند!
یک شماره‌ی ناشناس افتاد روی گوشیم و وقتی که چک کردم دیدم پیش‌تر هم زنگ زده. دقیقن یک هفته پس از تولدم!
گوشی رو برداشتم و آقای دال بود. نمی‌شناختم. البته بدون اینکه خودش رو معرفی کنه ازم خواست برای چکاپ و کامل کردن پرونده و از این جور چیزها که خودشون بهتر می‌فهمن به درمانگاه یا مرکز بهداشت یا یک چنین چیزی مراجعه کنم! بعد اسمش رو پرسیدم. خودش رو آقای دال معرفی کرد و گفت کدوم طبقه و واحد درمانگاه یا مرکز بهداشت می‌شینه. و قرار شد در اسرع وقت بهشون سر بزنم. البته برای انتقال پرونده به شهر و مرکزی دیگه.
و به فکر فرو رفتم. به فکر افتادن در سرازیری سی. پیش تر ؛ وقتی از بیست رد شدم مدتی به وارد شدن به دهه‌ی سوم زندگی فکر می‌کردم و به غم‌انگیزی این اتفاق اما زود فراموشش کردم. دوران دانشجویی بود و مثلن جوانی و هزار تا فکر دیگه بود و هزار جور میشد یک چنین چیزی ، یک چنین ورود و خروجی رو فراموش کرد یا دست کم کمتر بهش فکر کرد. اما حالا ... سی سالگی... و یک سال دیگه ... کمتر از یک سال دیگه وارد شدن به دهه‌ی چهارم زندگی. حساب کتاب ساعت و دقیقه و کوتاهی و بلندی روز و شب و حساب و حساب و حساب!
راستی کاش سی سالگی در می‌زد و میشد در رو براش باز نکرد یا تماسشو بی پاسخ گذاشت!
فراموش می‌کنم. احتمالن این رو هم فراموش می‌کنم و به زودی اهمیتش رو برام از دست می‌ده اما نمیشه ازش فرار کرد. روزها می‌گذرن. 29 سال و یک روز ... 29 سال و دو روز ... 29 سال و سه روز ... 29 سال و ... ... ... ... 365 روز...
غمگین نیستم. «بنگر به جهان» نامجو رو گوش میدم و زمزمه می‌کنم... هیچ... هیچ... هیچ...
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۹
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۹)

به سندروم 30سالگی دچار شدید...:)
اون طرف پل خبرهای بهتری در انتظارتونه ...
آبان ماهی هستید یعنی؟
پاسخ:
بلی آبان ):
۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۸:۰۹ گمـــــــشده :)

نه واقعا فراموش نمی شه

منم دارم بهش نزدیک می شم

خیلی سریع میگذره

پاسخ:
ببینیم چی میشه !
۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۰ جناب منزوی
می گذره :)
پاسخ:
آره...
دهه ی چهارم زندگی حال خوبی داره...
لذت خواهی برد...
پاسخ:
انشالا :)
امیدوارم دهه سی براتون پر حسای خوب باشه

این سندروم  راس میگنا
الان تو سی و سه‌ش واستادم من حس ننه بزرگارو دارم😯😯😯😔
پاسخ:
امیدوارم :)

ای بابا نترسونید ما رو :))
۲۱ آبان ۹۷ ، ۰۶:۴۷ آسـوکـآ آآ
تولدتون مبارک. 
همیشه قبل از رسیدن به حادثه ای که منتظرشیم، میترسیم. بعدش همه چیز راکد میشه. نذارید راکد شه. این بهترین راه حله. :)
پاسخ:
ممنونم :)

اوهوم
من غم های بزرگتری از غم پیر شدن خودم دارم...ولی چه میشه کرد .. میگذره..
پاسخ:
آره باید تن داد...
تو یک ماه و یک سال از مزدک من زودتر دنیا اومدی. تولدت مبارک عزیزم
منفی بهش نگاه نکن هانی. اصلآ. 
یک دریچه ی نو بروت باز شده، یه بُعد تازه ی زندگی با دیدی پخته تر. همین.گمن نفهمیدم چرا برای آزمایش بهت زنگ زدن. برام بگو لطفآ. هر جا راحتی
مواظب پسر گل من باش
پاسخ:
مرسی نسرین بانو :)
چششششم!
آزمایش صرقن برای پیگیری سلامت پا به سن گذاشته‌هاست انگار :))) چیزی برای نگرانی نیست
۲۷ آبان ۹۷ ، ۲۲:۵۸ خورشید جاودان
وقتی به سی نزدیک شدم حس و حال خوبی بود به نظرم قشنگترین حس 
و الان که ۶ ساله ردش کردم هم باز نسبت به سنم حس خوبی دارم
سی خیلی خوبه
پاسخ:
ایشالا همین‌طوره!

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">