احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

سه روایت معتبر درباره‌ی ما

چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۱۳ ق.ظ
یک: چند وقت پیش کلیپی در فضای مجازی لعنت‌الله علیه پخش شد از فرزند یکی از سفرای ایران که به مردم می‌گفت اگه پول ندارید برید بمیرید! اینو داشته باشید.
چند وقت پیش پیج اینستاگرام یکی از شهرای خوب کشورمون تصویر چادر زدن مسافران توی پارک رو گذاشته و یه نظرسنجی گذاشته بود که آیا با این نوع سفر موافقید؟ و پاسخ‌های مردم اون شهر ترسناک بود! میان کامنت‌ها از " اینا رو باید از دم تیغ گذروند" بود تا " وقتی پول نداری غلط می‌کنی سفر کنی"!! مطلب رو خلاصه می‌کنم در این که ؛ همه‌ی ما یه داعش درون و یه پسر سفیر درون داریم و خیلی از اونایی که به پسر سفیر بد و بیراه گفتن و از ادبیات اون برآشفته شدن اگه پاش بیفته خودشون از اونم بدترن. اینم اضافه کنم که چادر زدن و کمپینگ دیگه یه نوع سفره و لزومن به معنی بی‌پولی نیست. یکی با هتل چند ستاره حال می‌کنه ، یکی با کمپینگ. هر چند توی این وضعیت اقتصادی و گرونی و بی‌پولی اصلن نمی‌تونیم به اون آدمی که حقوقش به ماه نمی‌رسه بگیم حق نداری بری سفر چون‌که پول هتل نداری. خلاصه که یه کم آدم‌تر باشیم! آهان! این رو هم اضافه کنم که من به عنوان یک جنوبی با ازدحام مسافر و زباله ریختن و در اقصانقاط شهر چادر دیدن غریبه نیستم. منم از تبدیل شدن دریا به زباله‌دونی که بیشتر توسط مسافرا اتفاق میفته ناراحتم اما چاره‌ی کار رو از دم تیغ گذروندن مسافرا نمی‌دونم!

دو: قدیم‌ترها وقتی واژه‌ی دانشجو به گوشمون می‌خورد یک احترامی با خودش میاورد. توقع نداشتیم حرکات لات سر محل رو از دانشجوی مملکت ببینیم. به قولی ارج و قربی داشت این دانشجو بودن!!
چند روز پیش شمال بودیم. بعدشم رفتیم فیلبند و برای شب یه خونه از یه خانم و آقای مهربون پا به سن گذاشته که غذاهای خیلی خوشمزه‌ای هم داشتند اجاره کردیم. با خانم خونه که حرف می‌زدیم درد دل می‌کرد که چند نفر ازشون خونه اجاره کردن و مقدار زیادی سبزی(دِلار) و ده کیلو برنج رو با خودشون دزدیدن از تو خونه! و از صحبت‌های پیرمرد بیچاره شنیدم که این دزدها کارت دانشجویی‌ تاریخ گذشته‌شون رو گرو گذاشتن و برای حساب کردن اجاره خونه هم نیومدن! انقد که اینا صاف و ساده بودن و با غصه تعریف می‌کردن که بغضم گرفته بود. واقعن چرا؟ کی اینطور شدیم؟! چرا به خودمون رحم نمی‌کنیم؟

سه: اینستا رو که باز می‌کنم نخستین پستی که می‌بینم اینه : سحرگاه امروز چهارشنبه 25 مهرماه ، یک شکارچی غیرمجاز تاج محمد باشقره محیط بان پارک ملی گلستان را به شهادت رساند.
حرفم نمیاد. بغض می‌کنم. به خانواده تاج محمد فکر می‌کنم. بغض می‌کنم. به دو نفری که زخمی شدند فکر می‌کنم. بغض می‌کنم...

ماسال

عکس از خودم ؛ ماسال

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۲۵
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۹)

این اشرف مخلوقات دیگر چشمانش بی فروغ شده ..
بوی شقاوت میده
کارش له کردن بوته گل ها و تمام حرفش در یک جمله خلاصه میشه...برای زنده ماندن باید کشتن...
هر سه روایت دردناک بود ...

پاسخ:
غمگینم...
عکستون هم که مثل کارهای قبل ...عالی...
سفرتون هم بخیر ...
پاسخ:
ممنونم :)
۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۰:۲۹ هادی اسماعیلی فضل
سلام وبتون قشنگه تک بیت خواستین در خدمتیم:
نوشته بود شهید است هر آن که مرد از عشق
و ناگهان به سرم زد که عاشقت بشوم
۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۰:۵۶ حامد سپهر
اینهمه از فرهنگ و تمدن و اینچیزا دم میزنیم ولی وقت عمل که میرسه هممون یه پامون میلنگه
خیلی باعث خجالته این حرفا و این حرکات:(

عکس فوق العاده س تجربه ش کردم
پاسخ:
ما بزرگ و نادانیم شاید!
یه بار که با یکی از دوستان از کنار مسافرایی که کنار خیابون چادر زده بودند رد میشدیم یه همچین جمله ای در وصفشون گفت و باعث شد بسی بسیار ازش فاصله بگیرم...

وقتی از وزیر و معاونین و ... که از بهترین دانشگاه های کشور و خارجه فارغ التحصیل شدن جملات و حرکات نسنجیده میشنویم و میبینیم دیگه بقیه...

عکس عالیه 
پاسخ:
ادبیات واگیر داره...

ممنونم 
۱. آفرین ، دقیقا . ایشالا که ما اینطوری نشیم
۲. :-(
۳. اتفاقا چند روز پیش همزمان با شهادت محیطبان،، یه شکارچی هم کشته شد. کامنت های زیر اخبار کشته شدن شکارچی هم دقیقا مثل پارگراف اولت بود. میتونی تصور کنی چیا نوشته بودن! ... درصورتی که حتی محیطبانها (حقدار ترین انسانها نسبت به اعتراض) نوشته بودن «کاش به جای این فحش ها و توهین ها، آموزش ها رو بیشتر بکنیم» 
اما مردم... !
پاسخ:
اما مردم...
دردناک و دردناک و دردناک!
اونقدر وضع بده که ترجیح میدم بگم عکس محشره و دل آدمو میبره و تمام.
پاسخ:
مرسی از لطفت به عکس :)
همه جای دنیا کمپینگ یکی از راههای پر طرفداره. بخصوص که بعضیا دوست دارن در طبیعت بودنو تجربه کنند و بعد با خوشحالی به خونه برگردن چون راحتی که تو خونه ی آدمه هیچ جای دیگه نیست.
لابد دارن انقلاب فکری اختراع می کنن، چمی دونم والا...

یادمه وقتی تین ایجر بودم اگه یکی از دوستام با دانشجو نامزد می کرد خیلی باعث افتخار بود. یادش بخیر اون روزا... ولی امیدوارم این دسته ی کوچکی باشن.

ای وای... 

عکس محشر بود و رنگ هایی که درش بود.
اون زن با شلوار قرمز زیبایی خاص تری به تصویر داده و زمینه ی سبز فضا رو تزیین کردن. هارمونی قشنگ رنگ بام ها نیز...
عکس بسیار زیباییست. دست مریزاد هانی جانم

فکر می کنم آن زن زیبا را بشناسمش!
پاسخ:
اون زن قرمزپوش کلن زیبایی خاصی به زندگی هم داده :))
فدای تو و اون زن قرمز پوش با هم
پاسخ:
خدا نکنه نسرین جان
عزیز دل مایید :*

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">