دق که ندانی چیست که گرفتم...
شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۴:۲۶ ب.ظ
اونجایی که رضا براهنی میگه «خفتن و مردن درون چشمهایی که در بُرادهی خونین مژگان میگریند آی وطن! »
شاید رضا براهنی رو بشناسید و چیزی ازش خونده باشید. اگر نه شعر «با توام ایرانه خانم زیبا» رو بخونید یا با دکلمه خودش گوش بدین.
از صبح که خبر کشته شدن هم وطنهامون رو شنیدم پر از بغضم و اگه سر کار نبودم یه دل سیر زار میزدم.
و همهش این خط شعر براهنی رو زمزمه میکنم که «حال تمامَم از آن تو بادا گرچه ندارم خانه در این جا خانه در آن جا » و همهش صدای محسن نامجو توی گوشمه که توی کنسرت به اینجای شعر که رسید گریه امونش نداد ... حال تمامم ...!
و پر از بغضم. برای مردی که گفت پسرم رو جلوی چشم خودم کشتن. و پسرش فقط چهار سالش بود و همسرش توی اتاق عمل بود. و پر از بغضم برای پدری که ناله میزد «رود سرهنگُم...» و پر از بغضم برای سربازی که خشابش خالی بود...
۹۷/۰۶/۳۱