از این روزهای نه چندان دلپسند...
1+ خیلی زیاد پیش اومده که خانمها از گیرهایی که توی محیط کار بهشون میدن برای پوشش ناراحتن. خب این کاملن قابل درکه. اما فکر نکنید ما مردها خیلی راحت و آزادیم. من روز نخستی که اومدم سر کار ، طرف یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت گفت فلانی این موها رو هم فردا بریز پایین. با قلدری تمام! خب شمایی که میگید ما با مقنعه و بدون آرایش و فلان شبیه فلان میریم سر کار ، منم جوری چهرهم عوض شد بعد از مطابق میل آقایون شدن ، که حراست منو راه نداد تو. گفت ببخشید شما کارمند اینجایید؟! آخرین گیرشون هم همین دیروز به سبیلم بود! طرف خیلی زشت و بدون مقدمه چینی داره دربارهی سبیل من نظر و دستور میده. و البته لازم به یادآوریه طرف خودش اندازه چنگیز مغول سبیل داره. نمیخوام این دو تا رو مقایسه کنم یا بگم به یک میزان روی مخن. صرفن میخوام بگم این مسخره بازیا برای ما هم هست و ما هم در امان نیستیم. یعنی میخوام بگم توی یک چنین فضایی دارم کار میکنم!
2+ طرف اومده دفتر من ، یه نگاه عاقل اندر سفیه به کتابای روی میز من انداخته ، بعد با لحن تمسخر میپرسه تولستوی نداری؟ خو احمق! تو اگه تولستوی خونده بودی که یه جو شعور داشتی. یعنی میخوام بگم توی یک چنین فضایی دارم کار میکنم!
3+ توی محل کارم جابجا شدم. خوشحالم که مثل اسبابکشی خونه ، بیشترین چیزی که انتقال دادم کتابهام بود -هر چند کتاب زیادی سر کار ندارم و البته همهشون تخصصی رشتهم- و ناراحتم که باید برای کسی کار کنم که نصف همین کتابها رو ورق هم نزده. یعنی میخوام بگم توی یک چنین فضایی دارم کار میکنم!
4+ از کار جدید راضی نیستم. به شدت عصبانی و ناراحتم. کار تخصصیم رو ازم گرفتن و باید یه کار نامربوط انجام بدم. در مقابل اعتراض و حتا سوال از شرح وظایف تازه ، تهدید به اخراج شدم. یعنی میخوام بگم توی یک چنین فضایی دارم کار میکنم!
5+ سلسله مراتب اینجا جوریه که ...... . متاسفانه با سرچ اسم واقعیم همه به وبلاگم میرسن. اینم از مصایب با اسم واقعی نوشتن. هیچ احساس امنیتی ندارم اینجا و مجبورم خودسانسوری کنم. شاید یک روز از اینجا برم. حال اسباب کشی ندارم :( کسی میتونه در این مورد راهنماییم کنه؟
6+ هیچ چیز بهتر نمیشه.