گرفتن یا نگرفتن ؛ مسئله این است!
دیدین یه کتاب رو میگیرید دستتون چند صفحهش رو میخونید ولی کتاب نمیگیردتون و میبینید نمیتونید ادامهش بدین؟ این اتفاق مثلن در مورد مسخ کافکا برای من افتاد و همون یک باری که خواستم بخونمش ناتموم موند. گذاشتم شاید یه وقت دیگه ... یا در مورد چخوف. نگرفت منو. یا در مورد فیلم مثلن. اون اثر میتونه شاهکار باشه ولی به دلایل فراوان ممکنه شما رو نگیره. کاری که باید بکنید که اون کتاب رو ببندید ، بذاریدش توی کتابخونه و روزی روزگاری با حال و بینش و نگاه دیگری برید سراغش.
این اتفاقیه که در مورد آدما هم میفته ؛ ممکنه شما خیلی آدم خوب و کول و فلانی باشید اما یک نفر رو "نگیرید". وقتی به اینجا رسید بیشتر ورق نزنید خودتون رو. از اون آدم بکشید بیرون! شما با اون آدم مَچ نیستید ، همین! فرقش با کتاب اینه که دیگه کلن سراغ اون آدم نرید. بذارید زندگیشو بکنه! ادامه دادن بیشتر ، میشه تحمیل کردن خودتون. میشه در مضیقه قرار دادن اون آدم و ممکنه حس بدی به اون آدم بدین. اون طرف با شما دشمنی هم که نداره! ممکنه شرمندهتون بشه. از اینکه نمیتونه جواب توجه شما رو بده. ممکنه عذاب وجدان بگیره از اینکه حس کنه داره بد میکنه بهتون. تقصیری نداره ، فقط شما نمیگیریدش!
+خدا به دستهات که رسید
شاعری رونق گرفت
کلمه از دست تو آغاز شد
و کتابهای آسمانی
برای تقدس دست تو
به زمین آمدند!
+چشماتو میبوسم ؛ ترانهی یغما گلرویی / صدای محمد جمال زاده