احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

فیلم می‌گیرم از تو و خنده...

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ق.ظ

نخستین باری که به لنز یه دوربین زل زدم برمی‌گرده به اول دبستان که اگه همین توفیق اجباری نبود احتمالن هیچ عکسی از کودکیم نداشتم. البته اگه دبستان رو کودکی به حساب بیاریم! فکر می‌کنم از روزی که انجام دادن یک چیز به تو تکلیف میشه دیگه دنیای بدون دغدغه‌ی کودکی به پایان می‌رسه. خیلی ناگهانی یه دستی از غیب ، آدم رو از دنیای کودکیش می‌کشه بیرون و می‌بندتش به یه صندلی که جلوش یه پرده‌ی بزرگ گذاشتن پر از حوادث واقعی و کاملن راستکی و خودشم مثلن نقش اوله.  ورژن بسیار پیشرفته‌ای از همین سینما چند بعدی‌ها مثلن. نقش اول با قدرت محدود! و حالاست که دیگه زندگی شوخی نداره! گلوله می‌خوری ؛ تماشا می‌کنی، شکست می‌خوری ؛ تماشا می‌کنی، غمگین می‌شی ؛ تماشا می‌کنی، ذوق می‌کنی شاید ؛ تماشا می‌کنی، مرگ می‌بینی ؛ تماشا می‌کنی و ...و ... و... . و سرانجام شاهد مرگ خودت خواهی بود! البته اگزوپری توی کتاب «خلبان جنگ» نظر دیگری داره و زندگی واقعی رو بعد از مدرسه می‌دونه. مثلن میگه «این را می‌دانم که یک شاگرد مدرسه به طول معمول از رو در رو شدن با زندگی ترسی به دل راه نمی‌دهد. شاگرد مدرسه از بی‌صبری پا به زمین می‌کوبد. رنج‌ها ، خطرها و تلخکامی‌های آدم بزرگ‌ها به وحشتش نمی‌اندازد...» اما من فکر می‌کنم هر رنجی و هر دغدغه‌ای با توجه به زمان خودش بزرگ و طاقت‌فرساست. هر چند بعدها اهمیتش رو از دست میده اما برای اون زمانِ اون فرد ممکنه بزرگ‌ترین مشکل زندگیش باشه به جنون می‌رسونتش.

نخستین دوربینم رو وقتی راهنمایی بودم خریدم. 9 هزار تومن! برای من واقعن پول زیادی بود ولی ذوق دوربین داشتن چیزی نبود که رهام کنه! رفته بودیم اردو  و بدون هیچ پرس و جویی یه دوربین خیلی معمولی گرفتم و حالا دیگه باید برای چاپ کردن فیلمای 36 تایی هم پول جمع می‌کردم که به سادگی جمع نمیشد! با اون دوربین کلی عکس گرفتم و نتیجه‌ش شد آلبوم عکسی که الان از روزهای گذشته دارم. اون دوربین بعدها خودمختار شد البته و هر وقت عشقش می‌کشید عکس می‌گرفت! مثلن شاتر رو می‌زدی و خودش تشخیص می‌داد عکس بگیره یا نه! این شد که کم‌کم به گوشه‌ی کمد رفت و الان نمی‌دونم کجا آرمیده!! بعدها هم گوشیای دوربین‌دار و ... سیب من همیشه گندیده بود... 

کودکی... زل می‌زنم به همون عکس سیاه و سفید 4*3 . یک هانی بینوا که باید شوت بشه پشت نیمکت و تمام تلخیای زندگیش رو بچشه و تماشا کنه. و تلخی‌ها از همون روزای شوم هفت سالگی شروع شد. هنوزم زل زدم به همون پرده. منتظرم ببینم کدوم گلوله نقش اول رو از پا درمیاره. وقتی بقیه دارن خون رو پاک می‌کنن یه چای می‌ریزم برای خودم و برای قدم زدن آماده می‌شم...

+فیلم می‌گیرم از تو و خنده / گریه‌ام پشت دوربین مخفی است (سید مهدی موسوی)

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۲۰
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۸)

ولی من فکر میکنم کودکی وقتی تموم میشه که روت حساب میکنن. دردارو باهات درمیون میذارن و خود به خود سرخوشی ازت گرفته میشه و کم کم مسئولیت پذیر میشی
پاسخ:
اونم یه جورشه. 
۲۰ دی ۹۵ ، ۲۲:۳۷ هولدن کالفیلد
یه غم عجیبی ازت بیرون میتراود مهتاب :| قضیه چیه این مدت؟
پاسخ:
هولدن عزیز
یه کم درگیری ذهنی. خستگی تحمل ناپذیر هستی مثلن 
من اولین دوربینمو خریدم سیصد و پنجاه تومن. اونوقت حقوق یه ماهم سیصد تومن بود!!!
خیلی گرون بود برام و قسطی خریدمش از صابکارم.
حالا حساب کن سنم چقدر دقیانوسیه هانی جان! (بخند دیگه)
پونزده سالم بود و توی یه عکاسی کار می کردم که دوربینم می فروخت. دوربین آپتوس بود. مارک خوب و گرونی بود اونموقع. حالاشو نمی دونم. رفتیم مسافرت/ موقع ناهار از رستوران برگشتیم دیدم هر چی به درد بخور بود رفته از جمله دوربین نازنین من... آی گریه کردم...
پاسخ:
زنده باشید :)

آخی،چه بد! خیلی زور داشته :( 
خیلی هم دوربین هاتون و همه عکساتون زشتن !!!
اصلنشم باز !
پاسخ:
والا! بدون اسم نوشتن شما هم اصلن زشت نیست! اصلنشا!! 
غمناک نباش دیگه. آخه بچه ی هفت ساله که روزاش شوم نمیشه. بعدم کسی بهش گلوله نمی زنه، نازش می کنن :)
پاسخ:
آره، در حالت خوش‌بینانه وایمیسن بزرگ شه بهش گلوله بزنن!! 
غمناک نیستم! 
منم دیگ !  :دی
اصلنشم !  :))

کیه که خودش هی‌میگه «اصلنشم» ؟  :))

پاسخ:
خیلی راهنمایی مفیدی بود :|
من که نمیگم کی ام  :))
ولی اگه دفعه ی بعدی قهر کنی بازم میام اینجوری ناشناسانه مریض بازی در میارم  :))
والا....
اصن چه عالی که نشناختی ! آخیش اصن! دلم خنک شد ! 


چه لفظ قلمم حرف میزنه با غریبه ها  :))

پاسخ:
نفرمایید! قدمتون سر چشم :|
سلام متن فوق العاده زیبای نوشتین قابل تامل است از خواندن آن لذت بردم.....
امیدوارم که شاد شاد شاد باشین کودکی بسیار زیباست ولی برای همه نه .................
بعضی افراد از کودکی باید بزرگ باشن
پاسخ:
ممنونم که خوندین
و ممنون از حضور گرم و کامنت های بسیار زیباتون،همیشه لذت می برم از انتخاب های شما :)

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">