در ستایش معشوق یا «به تو فکر کردم که بارون بباره»
میدانی ... این روزمرهها خیلی چیزها را از آدم میگیرند. فرصت گفتن خیلی حرفها را. فرصت خیلی از بودنها را...
آمده بودم بگویم نمیدانم دنیا میخواهد چه کند وقتی صبح شده است و چشمان تو هنوز در خواب است که گفتی سلام! و دنیا پر از نور شد! و خب حرف تازهای نیست. پیش از من گفتهاند، سرودهاند و خیلیها در تاریکی به انتظار دمیدن صبح نشستهاند. و صبح شده است... یا تاریکی سیال مثل قیر پیش رفته است همچنان. اما چشمان تو چیز دیگری است. اما صبحهای روشن از تو با تمام معشوقههای تاریخ، با تمام دیوانهای شعر و با تمام خورشیدهایی که در چشم عشاق طلوع میکند فرق دارد.
میگویی سلام و خورشید میشود. زندگی همین چهار حرف ساده است. زندگی همین دو خورشید روشن است که هر صبح از تخت تو به دنیای من میتابد. نور میرقصد. نور از چشم تو در آنسوی جغرافیا به دنیای من میدمد...
باید لباس بپوشم. کیفم را بردارم و به اداره بروم. ولی یادم هست میان روزمرگیها گمت نکنم. که دنیا تاریک نشود. که زمستانمان بی باران نماند. که معشوقههای جهان دست از عشق نکشند...
+اگه کسی هست که حالتونو خوب میکنه خب هر روز صبح اینو بهش یادآوری کنید. دنیا کوتاهتر از اونه که حرفی توی دلتون بمونه. دنیا کوتاهتر از اونه که حرفی نشنیده بمونه. دنیا تاریکتر از اینه که چشمای بیدار معشوقهتون خورشیدی نشه که هر روز زندگیتون رو روشن میکنه. از قالبها بیایم بیرون. دوست داشتن قالب نمیشناسه. دوست داشتنی که توی قالبها ریخته بشه به درد لای جرز هم نمیخوره. میشه یه چیز سفارشی یا فرمایشی. دوست داشتن دستورالعمل و راهنمای مصرف نداره! باید نو بود. بکر بود. تازه بود. حلق کرد. باید طرحی نو درانداخت!
+همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلتها به ما بدهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری. مارکز
+مگذار که عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود ! مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود ! عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن. تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟ (یک عاشقانهی آرام / نادر ابراهیمی)
+وقتی که تو نیستی / من هم / تنهاترین اتفاق بی دلیل زمینم. (سید علی صالحی)