احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

403

يكشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ق.ظ

خیلی وقته بهشون میگم من یه درختم ولی باورشون نمیشه. تازه وقتی میگم یه بید مجنونم می خندن بهم. فکر می کنن خل شدم. 

روز اولی که اینو بهشون گفتم روزی بود که یکی از نوه هام اومده بود خونه‌مون و وقتی عینکمو بهم داد که بزنم حس کردم نمی شناسمش. دقیق شدم روی چشماش. آخه آدما رو از چشماشون میشه شناخت. اینو بیدی که یه روز از کنارم چیدنش موقع افتادنش گفت. با خش خش برگاش. خش خشی که شبیه سرفه‌ی توی گلو مونده بود. پاییز بود که اومدن. میگفت: «به چشاشون نگاه کن! می تونی ببینی کدومشون اومدن زیر سایه‌ت بشینن، کدوم اومدن تبرت بزنن.» خیلی وقته بهشون میگم من یه درختم. بهش گفتم «تو کی هستی؟» گفت: «مریمم.» گفتم: «مریم؟» گفت «آره ، مریم.» 

میم ر یاء میم. چقد قشنگ این چهار حرف رو چیدن کنار هم. یادم باشه اسم یکی از جوونه‌هایی که یه روز کنارم سبز میشن رو بذارم مریم. اونوقت با هر وزش نسیم تموم برگام می‌تونن یه صدا بگن «مـــــــــــــــریـــــــــــم» و سیراب بشن از این همه زیبایی. مطمئنم آدمایی که اون موقع گوش به صدای نسیم و برگای من بدن موسیقی بی‌نظیری رو می شنون. مریم... مریم... ولی من هیچ مریمی رو یادم نبود. میگن آلزایمر دارم. هنوزم نمی‌دونم آلزایمر چیه. بید اونور چشمه هم نمی‌دونست. اونا میگن. توی پچ‌پچاشون می‌شنوم یعنی. می‌گفت: «آدما از هر چیزی سر درنیارن یه اسم عجیب غریب براش پیدا می‌کنن. اینم لابد مثل چیزای دیگه‌س.» راست می‌گفت. وقتی میگم یه بید مجنونم می‌خندن بهم. 

بعد نشستم براش قصه تعریف کردم. قصه‌ها رو خوب یادمه. میگم: «می‌دونی روزی چند نفر میان می‌شینن زیر سایه‌ی من لب چشمه؟» میگه «اینجا که چشمه نیست بابابزرگ!» بابابزرگ رو می‌کشه. یه روز اگه صدایی مثل صدای اون داشتم مطمئنم بدون اینکه نسیم بپیچه لا به لای برگ‌هام هم می‌تونستم جوری آواز بخونم که آدما هیچ وقتِ هیچ وقت دلشون نخواد از زیر سایه‌ی من بلند بشن. ولی ... خوب که فکر می‌کنم بهتره گاهی تنها باشم. گاهی وقتا لازمه درخت خودش تنها باشه و تنهایی زمزمه کنه.یا برای جوونه‌هایی ریزی که سر از خاک برمیارن و با یه عشوه‌ی با نمک چشم می‌دوزن به بالا. به خورشید. سال‌ها پیش یه نفر اومد زیر سایه‌م توی دفترش نوشت «تنهایی رو دوست دارم به شرطی که گاهگاهی دوستی بیاد که با هم ازش حرف بزنیم.»* خیلی به دلم نشست. خوب که فکر می‌کنم می‌بینم تنهاییم رو خیلی دوست دارم و مثل خیلیای دیگه هی کلافه نمیشم از تنهاییم. مثلن می‌خواد سر به سرم بذاره: «و چشمه هم داشته باشه بید مجنون کنار چشمه سبز نمیشه که.» و غش غش می‌خنده. توی خنده‌هاش میشه وزش ملایم‌ترین آواهای طبیعت رو شنید. اگه صدای خنده‌هاش رو داشتم... و من میگم «ولی هر کاری از یه بید مجنون برمیاد. تازه من که اینجا سبز نشدم. منو اینجا کاشتن.» و بعد از یه مکث کوتاه قصه‌ی روزی که لب چشمه چشمم به خورشیدی خورد که برای همیشه خش خش درختای دور و بر رو از یادم برد رو براش تعریف می کنم. اومده بود فقط آب ببره اما خنکی ملایم چشمه و سایه روشن درختایی که به مقصدی نامعلوم سر بلند کرده بودن وسوسه ش کرد پاشو بذاره توی آب و بیشتر از همیشه بمونه. چرا اسمشو یادم نمیاد؟ میگه: «بابابزرگ!» بابابزرگ رو می‌کشه. «این قصه رو هزااااااااار بار تعریف کردی. همون دختر شاه پریون زیبارویی که یه روز اومد لب چشمه و – صداشو کلفت میکنه که ادای منو دربیاره -  فقط آب نبرد که دل شما رو هم از جا کند و شما از اون روز اونقد لب چشمه نشستی که یه روز دیدی داری ریشه می‌زنی و بعدش برگ و یه روز دیدی شدی یه بید که مجنونه و صبح تا شب نگاش به چشمه‌س که دلبر کی در منظر آید!!» و غش غش می‌خنده! میگم: «و خیلی نگذشت که دیگه نیومد. ولی من دیگه مجنون شده بودم. یه بید مجنون دل در گرو یار. تو بگو یه درخت ریشه در خاک که هیچ جا نمی‌تونست بره و اهلی اون چشمه شده بود. چشمه‌ای که قدمگاه لطافتی بهشتی بود و اونقد ریشه زدم که رسیدم به قطره‌های آبی که از اون روز قصه ها ساخته بودن برای خودشون و از اون قطره هاس که سبزم هنوز» میگم: «من و اون چشمه حالا یه تاریخ مشترک داریم. چشمه هم از همون قطره ها می‌جوشه که...» 

یه جور خاصی نگام می کنه. یه جوری که نمی‌تونم بخونمش. بید همسایه فرصت زیادی نداشت درباره ی چشم آدم‌ها حرف بزنه. درباره‌ی نگاشون هیچ وقت حرف نزده بود. نگاه آدم‌ها رو نمیشه راحت خوند. نگاشو ازم می‌گیره. چند لحظه بدون هیچ حرفی می‌شینه روبروم. نمی‌تونم تشخیص بدم به من نگاه میکنه یا به یه چیز دورتر. یا خیلی خیلی دورتر؛ مثلن برگایی که چندرنگ شدن و صدای زمزمه‌شون میاد.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۴
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۷)

۰۴ مهر ۹۵ ، ۱۴:۳۰ ❥ آراگل ❥
 : )
پاسخ:
:)
چقدر دوست داشتنی
پاسخ:
مرسی طـ ــوددی :)
۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۰:۵۱ جلبک خاتون
"فقط آب نبرد که دل شما رو هم از جا کند و شما از اون روز اونقد لب چشمه نشستی که یه روز دیدی داری ریشه می‌زنی و بعدش برگ و یه روز دیدی شدی یه بید که مجنونه و صبح تا شب نگاش به چشمه‌س که دلبر کی در منظر آید!!» و غش غش می‌خنده! میگم: «و خیلی نگذشت که دیگه نیومد. ولی من دیگه مجنون شده بودم. یه بید مجنون دل در گرو یار. تو بگو یه درخت ریشه در خاک که هیچ جا نمی‌تونست بره و اهلی اون چشمه شده بود. چشمه‌ای که قدمگاه لطافتی بهشتی بود و اونقد ریشه زدم که رسیدم به قطره‌های آبی که از اون روز قصه ها ساخته بودن برای خودشون و از اون قطره هاس که سبزم هنوز» میگم: «من و اون چشمه حالا یه تاریخ مشترک داریم. چشمه هم از همون قطره ها می‌جوشه "

و این چند خط...و همین چند خط :)
محشر بود  :)


زیر درخت بید ؛مجنونم 
مجنونم برای با تو بودن 
اینجا بمان ؛بگذار آسمان 
ماه را در چشمانت جاری کند 
بگذار آسمان بگرید ومن 
چشمانت را آرزو کنم 
غصه هایم را بر می دارم 
می روم ...می روم 
دور ودورتر می شوم 
از درخت بید هم 
تنها خاطره اش می ماند 
واز تو 
خاطره ی روزهای آبی دوست داشتنهایت 
پاسخ:
مرسی تینا که وقت گذاشتی و خوندی :)

و مرسی از شعر قشنگت
خیلی حس خوبی داشت :)))
پاسخ:
مرسی :)
محشر بود هانی جان... محشر!
دست مریزاد
پاسخ:
ممنون از نظر لطفتون 
فقط کاش هر از گاهی اومده بودی سر خط. کمی خوندنش برای من چشم ضعیف سخت بود.
پاسخ:
فقط دو سه جاش تونستم اینتر بزنم!
ممنونم که وقت گذاشتید نسرین بانو.
خوشبحالتون
پاسخ:
که درخت شدم؟ یا آلزایمر گرفتم؟ 

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">