مرثیهای برای این روزها
چهارشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۵۲ ب.ظ
زدم کنار
و برای پروانه ای که لای برف پاک کن گیر کرده بود
یک دل سیر زار زدم
و پروانه
مادرم بود که درد می کشید و غصه می خورد
عشقم که ازم دور بود و غصه میخورد
دوستم که تازه از ایران رفته بود و غصه میخورد
و ...
و...
بهانه برای گریه زیاد داریم...
۹۷/۰۴/۰۶
اما در نهایت هیچ ساحلِ آرامشی منتظرِ رسیدنِ ما نیست!!!
که خستگی هایِ مانده به جانمان را از تن بیرون کند.
به موقع میرسد و دستش را به سویت دراز میکند تقدیر...! و مجبوری با او دست بدهی..
میشود همان پُلی که میان تو و دنیایت فرسنگ ها فاصله میندازد..!
و این شروعِ ِ فصلِ جدیدی از زندگی توست که ورق خواهد خورد... که تک تکِ لحظه هایش را نفس میکشی حتی..... به ناچار... با تو هم قدم میشود این مسیرِ طولانی را بی هیچ خستگی ..!
تو اما، با کوله باری سنگین از آمال و آرزوهای دست نیافته خسته و خسته تر گامهایت را با او یکسان برمیداری برای جا نماندن از این زوالِ تدریجی..!
چه خوب گفت صادق هدایت:
“ چه میشود کرد؟ زندگی پر زور تر از من است “