احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

در ستایش شیرازگردی

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۲۸ ب.ظ

با اینکه اعتقادی به افسوس گذشته رو خوردن ندارم اما یکی از چیزهایی که وقتی یادش میفتم آه عمیقی از نهادم برمیاد اینه که وقتی شیراز بودم -که زمان کمی هم نبود- درست و حسابی شیرازگردی نکردم و حالا که بعد از چندین سال گاهی وقتا برمیگردم به شیراز، می بینم چقدر زیاد جای نادیده دارم و این سفرهای کوتاه چقد فرصت کم دارن برای دیدن... 

دیروز رو با حضور مهربون مریم و اسپریچو و دوستای خوبشون به قدم زدن توی باغ ارم و خوردن یه نوشیدنی توی کافه هنر گذروندیم. [خیلی هم با جزییات تعریف کردم :| ] مثلن فکر کن من چهار سال کافه هنر بغل گوشمون بوده و من تا حالا نرفته بودم. بگذریم که هیچ وقت کافه گرد قهاری نبودم و بستنی خوردن توی نارنج ترنج رو به کافه گردی ترجیح میدادم!! ولی فضای کافه هنر جوری بود که اگه باهاش آشنا شده بودم احتمالن تبدیل به پاتوقم میشد. البته اگه سر بالایی مختصری که داشت رو نادیده بگیریم! البته خب هر سر بالایی یه سر پایینی هم داره که دلمونو بهش خوش کنیم. یاد دیالوگ شب های روشن افتادم که: "وقتی میدونی یکی اون بالا منتظرته این سر بالایی رو راحت تر بالا میری". و البته از این بخشم شانس نیاوردیم که!!

راستی قرار بود بستنی گنده از طرف خورشید بخورم. با عرض شرمندگی باید بگم هنوز نرفتم جایی که بستنی داشته باشه. کافه هم که بستنی نداشت. البته من با ترکیب چای، یخ و موهیتو یه معجون ساختم که میتونیم به عنوان یه بستنی ابداعی بهش نگاه کنیم! 

امروز رو به دیدن نادیده ها گذروندیم. در واقع خیلی اتفاقی و یهویی با اسپریچو تصمیم گرفتیم بریم یه وری پِر بخوریم! چارتا انتخاب داشتیم که طی یک فرایند کاملن تصادفی مسجد نصیرالملک رو انتخاب کردیم. پیشنهاد این فرایند کاملن تصادفی هم از اسپریچو بود البته! کلن حسودیم میشه بهش که چند سال وقت داره شیراز رو ببینه! توی مسیرمون به طرف نصیرالملک که اصلن هم راه رو گم نکردیم به تابلوی مدرسه ی خان برخوردیم که از کشفیات اسپریچو بود. بگذریم که طی یک گم شدن پیداش کرده بود! این مدرسه اینطور که اون آقاهه میگفت محل تدریس ملاصدرا هم بوده و البته در حال بازسازی بود. البته اینطور که آقاهه میگفت پنج ساله که "در حال" بازسازیه. جای بزرگ و بسیار قشنگی بود که واقعن جای تاسف داره که شاید یک سوم بنا هم آماده بازدید نیست. بگذریم که ما از تابلوی "ورود به طبقه بالا ممنوع" گذشتیم و بخشی از طبقه بالا رو دیدیم. و البته بخش دیگریش رو -که محل تدریس ملاصدرا بود- هم خود آقای محترمی که اونجا بود یواشکی بهمون نشون داد.

همین دیگه! ضمن اینکه بقیه روایت رو به اسپریچو واگذار میکنم پیشاپیش همه ی روایتش رو هم تکذیب میکنم. 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۰۷
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۱۱)

۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۲۹ هولدن کالفیلد
همش تک خوری، همش تنها خوری!
این بود آرمانهای ما؟ :|
پاسخ:
:))) این به دور همی های شما در!! 
گفتی آرمان و کردی کبابم!!
اول شدید ک :))
تبریک میگم ^_^
پاسخ:
مرسیی 
تازه دارم از شما می شنوم! همین الان از بیرون اومدم:)
درود جنابِ هانی
برنده شدید توی مسابقه ی عکاسی دکتر میم
بهتون تبریک میگم، واقعا عکستون عالی بود، ممنونم که برام در مورد شرایط عکاسی عکستون توضیح دادین، یکی از سوالام که نپرسیدم این بود که چه گیاهی بود که ازش عکس گرفتید که دوستان تو نظرات اشاره کردن تو گندم زار رشد میکنه و شما هم اسمشو یادتون نبود، بازم ممنونم.
پاسخ:
درود
جدددددی؟؟ خوشحالممم! چه خبر خوبی. ممنونم :)
البته این نظر لطف دوستان بوده و گرنه عکسای بقیه هم خیلی خوب بودن. 

خواهش میکنم :)
سلام:)
بنظر من که افسوسشو نخور،آخه شیراز گردی پایه میخواد، اگه کسی نباشه که باهاش بری قشنگیا رو ببینی،خیلی حال نمیده،چیزی هم که حال نده ارزش افسوس خوردن نداره :دی
یعنی انقدر هوای شیراز اثر داشته که ذکر جزئیات سخت بنظر اومد؟:)) گرچه منم اگر بودم به همین یک جمله اکتفا میکردم،بسکه تنبلم در نوشتن
وای از اون دیالوگ شب های روشن،دلمو برد:)

پاسخ:
سلام مریم
آره سعی میکنم از این به بعد بیشتر یگردم! پایه خیلی مهمه!

با جزئیات بودا! نبودا؟ 

شب های روشن عشق است 
و اینکه به من هم خوش گذشت خصوصاً تو کافه :)
پاسخ:
مرسی که اومدی مریم :) به امید دیدار دوباره 
جای فوق العاده ای باید باشه اونجایی که صدر المتالهین تدریس میکرده. صبر میکنیم باز بسازنش بعد یه بارهم به اون دیار سفر میکنیم :)
پاسخ:
ایشالا :)
خداروشکر ک خوش گذشته :)
ولی چقدر کامل و با جزئیات تعریف کردین :/ :دی
پاسخ:
آره عالی بود 

آره خیلی :دی :))
اقا من اعتراض دارم، حضور مهربون مریم یعنی چی؟ مثلا حضور من بدجنس بود؟ ادا در میاورد؟ چکارت داشت؟:دی
پاسخ:
این از باگ های زبان فارسیه! صفت قبل از اسم ها به هر همه شون برمیگرده. برات دو جلسه جبرانی زبان فارسی می نویسم!!
چش و چالمون در  اومد از خاطرات شیرازگردیت. حالا چون قبلش خیلی بهت فشار اومده بود و هی نق میزدی از شرایط کاریت میگم که عب نداره نوش جونت. سعی میکنم حسودیم نشه.
پاسخ:
متشکرم
حالا که انقد خوبید پس یه پست عکسناک هم از شیراز میذارم :))
@اسپریچو
عه!  دخترم،تو که حسود نبودی :))))
حضور تو پر شور بود :)
پاسخ:
:))
۳۰ بهمن ۹۶ ، ۰۵:۲۱ غریبه ی کافه نشین
میزِ سه کنجِ تک نفره ی کافه خانه هنر، بی شک دنج ترین جای تمام کافه های این سیاره است. جایی که غریبه چای مینوشه و کاغذ، جوهرِ قلم.
پاسخ:
اینم بذارم کنار افسوس‌هام تا روزی که فرصت شه برم!

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">