و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید...
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۵۱ ق.ظ
نمیدونم... بدهکاریم به آدمایی که تلاش میکنن حالمون رو خوب کنن و تلاششون نتیجه نمیده یا نه؟ ولی حس خوبی نیست اینکه تلاش یک نفر ، یک دوست ، یک آشنا رو ببینی برای خوب کردن حالت و باز که حالت رو میپرسه بگی هـــــــــی... بد نیستم. حس خوبی نیست اینکه نتونی رک بهش بگی ببین فلانی، حال من خوب نمیشه اینطوری. چون چیزی که حال منو گرفته رو نه تو نه هیچ کس دیگه نمیتونه درست کنه.
+برگشتم سر کار. بدون اینکه توی فرصتی که داشتم جایی برم. بسنده کردم به بیرون زدن عصرونه از شهر و دل سپردن به بهاری که سبزیش و بوی خوشش یه کم از دنیا دورم میکرد.
+از دست دادن همیشه تلخ و غمانگیزه. نجنگیده باختن از اونم غمانگیزتره. خیلی وقتها حس میکنم من همون آدم شعر نصرت رحمانیام که میگه:
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
- یک جنگجو که نجنگید
اما شکست خورد
برسنگ گور من بنویسید:
- یک جنگجو که نجنگید
اما شکست خورد
عکس از من
*عنوان ؛ مصرعی از محمد علی بهمنی
۹۶/۰۱/۲۴