442
شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ق.ظ
زمین کم است
برای بوسیدنت
باید
زمان را به هم بریزم.
۹۵/۰۸/۰۸
دیر شده، می دانم!
باید بیایم
باران را در چشم هایت بند بیاورم؛
به قلبت نفوذ کنم و
خاطره ی سالها تنهایی ات را پاک کنم!
باید هر چه عشق دارم
به پایت بریزم
بعد از تو
هیچ حسّی به دردِ من نخواهد خورد...!
"مینا آقازاده"
چه رفته است که صبحی دگر نمی آید
"شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ "
کجاست اهل دلی تا دعا کند، قدری
که از دعای چو من هیچ اثر نمی آید
هزار مرتبه در را زدم ولی افسوس
کسی به دیدن من پشت در نمی آید
نسیم های فراوان رسیده تا کنعان
ولی ز یوسف من یک خبر نمی آید
ز غربتم چه بگویم؟که سایه ام حتی
گذشته از من و از پشت سر نمی آید
هنوز می طلبد قلب من تو را ای عشق
اگر چه از تو به جز دردسر نمی آید
درخت خشکم و می دانم اینکه در آخر
برای دیدن من جز تبر نمی آید.
"رضا خادمه مولوی"
زمین
زمان
زهره
ناهید
عطارد
نپتون
خورشید را هم بهم بریز
اما کاری به
ماه من
نداشته باش..