بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد...
سر صپی دوباره پا شدیم اومدیم خسته باشیم جمشید پرید وسط گفت: ببین چقد سمنو داریم؟! ببین زندگی هنوز خوشگلیاشو داره!!
گفتیم: جمشید، الحقّ که دیوونه ای! بیا بشین یه دقه خسته باش جای این جلافتا سر صپی.
دستشو تا مچ کرد تو کاسه. گفت: یعنی میخوام بهت بگم دنیای دیوونهها از همه قشنگه!! بزا دهنت، هر چی نداره صفا داره. پا شدیم تا این، فضای خستگی ما رو مبتذل نکرده زدیم بیرون یه سیگار ناشتا بگیرونیم له بشیم حالمون جا بیاد، کبریت نکشیده جمشید پرید وسط گفت: نیگا امسال عدس سبز کردیم جای گندم! پارسال برف زیاد نشست... سر درختیا همه رفتن زیر سرما...
گفتیم: جمشید پس تو کی خسته میشی سگ مصّب؟ گفت: مگه چته باز؟ گفتیم بابا پامون سر صپی مستقل از خودمون خورده به در سیاه شده، انصافانست؟ چشممون به در خشک شده کسی نیومده ملاقات! بهار دل کش رسیده دل به جا نباشد، انصافانست؟دلبر یه اینقد به فکر ما نباشد؟ گردنمون کوتاه شده انصافانست؟ باز خسته نیستی هی عدس عدس؟ جمشید گفت یعنی میخوام بهت بگم زندگی هنوز خوشگلیاشو داره! پاشو یه دوش بیگیر بیریز همه رو تو چاهک بره پی کارش، جاش ماهی دودی بیار لقمه کنیم شب عیدی. گفتیم :جمشید الحقّ که دیوونه ای. تا اومدیم بریم زیر دوش دلبر پرید وسط. گفت : هوی مگه کوری دیوونه؟ گفتیم : احترامت واجب ، خاطر خواهیم سر جای خودش، طرف زنونه اون سره راه روست. گفت : چرا دور دهنت سمنو مالیده؟ گفتیم: اگه مالیده چرا گردنمون کوتاست؟ باز چرا رفته ای، برگشته نیستی؟ خاصّه در بهار؟
گفت: کوری دیگه ، کور نبودی هی سوال نمیکردی. اون ور کن روتو، سرم بازه، تو دلم رخت میشورن.
اومدیم بریم، تو در گاهی حموم پامون دوباره گرفت به در، هیچکی نبود ببینه. مرد کوه درده. خاستیم بکشیم به مسب جدّ و آبادش چنتا آب نکشیده ببندیم شنیدیم مدیریت صدا میزنه: ملاقاتی داری، ملاقاتی داری، ملاقاتی داری. پوشیده نپوشیده زدیم تو راه رو. دلبر پرید وسط، گفت: ینی میخوام بهت بگم کوری دیوونه. جمشید بهش گفت: اذیتش نکن، خوب میشه، مرخص میشه. نیگا گردنشو، ،شده یه متر. راهرو رو میرفتیم رو به حیاط، یکی از تازه واردا سیگار به دست اومد گفت: آقا ما خستهایم، شما که گردنت بلنده میتونی بگی باهار کدوم وره؟ جمشید از پشت سر گفت: یعنی میخوام بهت بگم هنوز خوشگلیاشو داره.
تو دلمون گفتیم: جمشید، کله ی پدرت از بس دیوونه ای!
رادیو چهرازی