به خانه باز خواهم گشت...
شنبه شد. من الان باید خونه باشم ولی خیلی اتفاقی متوجه شدم یکی از دوستان همشهری، شیرازه و الان منتظرم که یکی دو ساعت دیگه با اونا برگردم. البته قرار بود صبح راه بیفتیم ولی مثل تموم زندگی مون، مثل تموم پروازامون و شاید مثل خیلی از رفتنامون تاخیر داشت. تو پرانتز اینو بگم که ما خیلی وقتا برعکس کار می کنیم. وقتی باید بمونیم، عجله می کنیم برای رفتن و وقتی باید بریم... رفتن مون تاخیر داره. اونقد زیاد که خیلی چیزا رو خراب میکنه...بگذریم.
حرف از خونه رفتن با دوستم شد جا داره یه سایت خوب رو معرفی کنم. البته من تا حالا ازش استفاده نکردم اما اینطور که من دیدم خوب به نظر میاد. یه سایت هست به "اسم کاروان رو" که شما توی این سایت (بعد از ثبت نام) سفرهای بیرون شهری خودتون رو به اشتراک می ذارید تا اگه کسی باهاتون هم مسیر هست همسفرتون بشه. به قول خودشون سفر با همسفر. برای تامین امنیت هم مثلن از شما تصویر کارت ملی یا مثلن شماره تلفن رو میخوان و اینطور که نوشتن به زودی با گرفتن شماره حساب یه قدم دیگه برای تایید هویت اعضا سایت و در نتیجه تامین امنیت برمیدارن. و مثل کوچکسرفینگ (که دوستان زحمت فی.ل.ترش رو کشیدن) می تونید نظرات دیگر کاربران رو درباره ی هر پروفایل بخونید.
دیروز هم که البته از پیش مشخص نبود شیراز باشم یا نه به دیدن چن تا از دوستام گذشت. به دیدار نارنجستان قوام رفتیم که بالاخره فرصت شد یه بستنی از طرف خورشید بخورم!
سفر خیلی خوبی بود این سه چهار روز. دوست داشتم زمان دور همی وبلاگی مون توی روزی بود که دوستان بیشتری رو میشد کنار خودمون داشته باشیم که متاسفانه یهویی(!!) بودن و فشردگی سفر جای مانور زیادی برامون نذاشت و امیدوارم بار بعدی بتونیم عزیزانی که این بار سعادت دیدارشونو نداشتیم رو ببینیم.
روایت اسپریچو رو می تونید اینجا بخونید!
+
تا به کی باید رفت/از دیاری به دیار دیگر / نتوانم، نتوانم جستن/هر زمان عشقی و یاری دیگر / کاش ما آن دو پرستو بودیم/ که همه عمر سفر می کردیم/ از بهاری / به بهاری دیگر (فروغ)