احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

گرفتن یا نگرفتن ؛ مسئله این است!

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۳۹ ق.ظ

دیدین یه کتاب رو می‌گیرید دستتون چند صفحه‌ش رو می‌خونید ولی کتاب نمی‌گیردتون و می‌بینید نمی‌تونید ادامه‌ش بدین؟ این اتفاق مثلن در مورد مسخ کافکا برای من افتاد و همون یک باری که خواستم  بخونمش ناتموم موند. گذاشتم شاید یه وقت دیگه ... یا در مورد چخوف. نگرفت منو. یا در مورد فیلم مثلن. اون اثر می‌تونه شاهکار باشه ولی به دلایل فراوان ممکنه شما رو نگیره. کاری که باید بکنید که اون کتاب رو ببندید ، بذاریدش توی کتابخونه و روزی روزگاری با حال و بینش و نگاه دیگری برید سراغش.

این اتفاقیه که در مورد آدما هم میفته ؛ ممکنه شما خیلی آدم خوب و کول و فلانی باشید اما یک نفر رو "نگیرید". وقتی به اینجا رسید بیشتر ورق نزنید خودتون رو. از اون آدم بکشید بیرون! شما با اون آدم مَچ نیستید ، همین! فرقش با کتاب اینه که دیگه کلن سراغ اون آدم نرید. بذارید زندگی‌شو بکنه! ادامه دادن بیشتر ، میشه تحمیل کردن خودتون. میشه در مضیقه قرار دادن اون آدم و ممکنه حس بدی به اون آدم بدین. اون طرف با شما دشمنی هم که نداره! ممکنه شرمنده‌تون بشه. از اینکه نمی‌تونه جواب توجه شما رو بده. ممکنه عذاب وجدان بگیره از اینکه حس کنه داره بد می‌کنه بهتون. تقصیری نداره ، فقط شما نمی‌گیریدش!


+خدا به دست‌هات که رسید

شاعری رونق گرفت

کلمه از دست تو آغاز شد

و کتاب‌های آسمانی

برای تقدس دست تو

به زمین آمدند!


+چشماتو می‌بوسم ؛ ترانه‌ی یغما گلرویی / صدای محمد جمال زاده



دانلود کنید

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۷
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۱۲)

من مسخ رو چهار بار خوندم بشه بازم میخونم خیلی خوبه که :دی

پاسخ:
اینکه گفتم مربوط به چندین سال پیش میشه. شاید الان به منم همین حسو بده.
۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۵۶ امیر بهزادپور
شاید مَچ نبودن دلیل بر ادامه ندادن نباشه ولی بهرحال شرایط سخت و گاها غیرقابل تحملی رو ایجاد میکنه.
آبی عالی..
پاسخ:
وقتی مچ نیستند خب ادامه‌ی اون رابطه عذاب آوره. هیچ اجباری به ادامه‌ش نیست.

مرسی :)
مرشد و مارگاریتا واسه من اینطوری بود! هنوز که هنوزه نتونستم بخونمش.


قمارباز واس من اینطوری بود!:)

چقد حس بدی داره این تحمیل کردنمون...بدی قضیه اینجاست که خودمونو قانع میکنیم درست میشه،یکم که بگذره از ورق زدنامون میفهمه که ما چه شاهکار ادبی ای هستیم!
غافل از اینکه منزجر تر و بی حوصله ترش میکنیم...
پاسخ:
اصلن شاید شاهکار ادبی هم باشه‌ها ولی خب...!
۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۳۸ پیچ امین الدوله
اینجور وقت ها، چه درباره ی کتاب چه آدم ها، با خودم فکر می کنم اون کتاب یا اون آدم، چیزی برای دادن به من نداره. یا برعکس. درباره ی آدم ها بخصوص! توی اون زمان و مکان و شرایط خاص، ما چیزی برای تبادل و به اشتراک گذاشتن هم نداریم. پس بهتره خیلی خوب و راحت از کنار هم رد بشیم. شایدم هیچ وقت دیگه به هم نیاز یا گذرمون نیوفته.
خب این پستت حسابی بهمم ریخت
فهمیدنش سخته چطور بفهمم من از تحمیل کردن خودم بدم می اید از کوچیک کردن خودم
من گیج شدم الان گاهی اون هم توجه به خصوصی به من می کنه ولی به هیچ وجه مستقیم نه توجه هایش گنگه نمی تونی با قطعیت بگی چه منظوری داره الان همه اش فکر می کنم نکنه هکین حس و داشته باشه اخه من چطور بفهمم :((
پاسخ:
الان برای این بخش سوالت جواب روشنی ندارم...


اگه دوستان نظری دارن بشنویم.
۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۲۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
چه تشبیه خوبی!
پاسخ:
:)
۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۵۵ هولدن کالفیلد
من یه پست دارم گفتم مسخ به من نچسبید و حالت "خب که چی" داشتم! بعد اومدن زدن من رو! مردم شریف ایران چرا هولدن رو زدید؟ :(
پاسخ:
آره متاسفانه نوع برخورد با این قضیه همینه. یه وقتایی هم خیلی بدتر،داستان لباس پادشاه میشه. 
آهنگ عالی بود ، خیلی خوش سلیقه هستید :)
پاسخ:
لطف دارید.
خوشحالم که دوست داشتید :)
خب چرا هیچ کتابی وجود نداره که من رو نگرفته باشه؟ نکنه  مشکل از منه :))هولدن گفت مسخ یادم اومدم وقتی برا بار اول خوندمش اونقدر اون کتاب رو با فاصله گرفتم و با حس چندش اوری خوندمش که انگار خود سوسک یا گرگور سامسا تو دستام بود این جز مورد پستت حساب میشه؟:))))
ولی خداییش ازش خوشم اومدا


پاسخ:
شایدم از خوش شانسی توئه!

پس تو خیلی غرقش شده بودی!
با پست کاملا موافقم..
آخ ک چقدر این اهنگ خوبه...
پاسخ:
:)
بعد از مدتها سلام!
در کل مقایستون رو قبول دارم اما در مورد آدمها همیشه احساسات پیچیده تر میشه...
و خب البته نمیشه انتظار تغییر شخصیت آدمها رو داشت  اما چیزی که باید انتظار داشت و برای رسیدن بهش تلاش کرد اینه که آدمها مقابل احساسات سایرین احساس مسئولیت داشته باشن.

راستی یادم میاد آخرین باری که اینجا نظر دادم (آیکون شرمندگی) میخواستید فونت وبلاگتون رو تغییر بدید...
امروز که وارد صفحه کاربری بیان شدم این رو دیدم (البته یادم میاد هر کاری کردم مرورگر IE نمیتونست فونت رو نمایش بده) :
http://hedgehog1.blog.ir/1395/04/02/my-second-test-post
خلاصه اگر هنوز هم به فکر تغییر فونت وبلاگتون هستید به من اطلاع بدید تا کدها رو تقدیمتون کنم:)))

پاسخ:
سلام :)
درسته. باید احساس مسئولیت داشته باشن اما یک نفر پیش از هر چیز مسئول زندگی خودشه.

فعلن که بی خیالش شدم و اگه بازم هوس عنوان با این فونت دست نویس کردم بهتون زحمت میدم. مرسی که یادتون بود :)

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">