احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

یک روبات برنامه‌ریزی نشده‌ی بی هدف!!

پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۲۴ ق.ظ

چیزی که الان حس می‌کنم هستم!!

امروز نخستین روز کاریم توی سال جدیده.

و یک سلام دوباره؛

به روزمرگی و استرس‌های بی‌خود و بی‌جهت و البته هنوز بلاتکلیفی!

چیزی که این روزها آزارم میده اینه که حس می‌کنم هیچ هدف و برنامه‌ای ندارم.

نه برنامه‌ای برای پیشرفت تحصیلی و مثلن رفتن به مقطع بالاتر ( نه امکانش برام هست و نه اصلن انگیزه‌ای براش دارم) ، نه برنامه‌ای برای تغییر زندگی و روزمرگی (ــِ تا حد زیادی حاصل از نوع شغل) ، نه هیچ چیز دیگری! و این چیزی نیست که من از خودم توقع داشته باشم. این حس رکود برای من خیلی تاریک و زشته و نمی‌دونم چیکار کنم که یک تغییر حال درست و حسابی باشه.

#روز_و_روزگار_دلبخواهی_نیست.


موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۰۳
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۱۴)

پذیرش شرایط تنها راهه وقتی پذیرفتی که فعلا شرایط اینه یکم حالت بهتر میشه
شاید باور نکنی من برای رسیدن به خواسته های معقول ومنطقیم هم باید بجنگم  ولی از وقتی پذیرفتم  که نمیتونم تغییری بوجود بیارم وزور شرایط و موانع بیشتره کمی حالم بهتر شد گاهی باید هیچ کاری نکرد هانی جان همینطور دست رو دست گذاشت وبقول ما الله بختکی گذروند
بعدش که به خودت وفکرت استراحت دادی دوباره شروع کن


پاسخ:
کاش حوادث هم آروم می‌گرفتن میشد یه استراحت کرد.
۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۳۷ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
"انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم"

گاهی این حس بی هدفی موقته! بی هدف که نمیشه. 
پاسخ:
هوم. امیدوارم موقت باشه. امیدوارم روزای روشن‌تری بیان!
۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۴۴ هنوز در سفرم
چه حالِ مشابه ای!

پاسخ:
حال بهتری آرزو می‌کنم براتون :)
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
حوادث اونقدر خرن که خرکی در حال تاخت وتازن مگه میشه آروم بگیرن
 اصلا امکان نداره من توان جنگ ندارم
شما هم تو ذهنت نجنگ بزن به در بی خیالی *** ** ***** **** **** ***** **** ***** *** ***** ** ***
تو هم مشکلاتی داری هر دو هم تا جایی که زورمون رسیده برای بهبود شرایط تلاش کردیم خب چه میشه کرد
جز اینکه بگی گور پدرش وبی خیالی وبگذرونیش دیگه
پذیرش نشونه تسلیم نیست فقط یکم استراحت وتجدید قواست

پاسخ:
نمی‌دونم. شاید نباید جنگید. شاید هم باید جنگید و تسلیم نشد...
ولی «گور پدرش» فکر میکنم همیشه جواب بده!
شوهر کن !

راه حل کاملا علمی و همیشگی و منطقیِ خاله ی من بعد از شنیدن این دسته از حرفهام و غرغر زدنام...
هر چیزیتون هم بشه اقا هانی ، حتی اگه ناخون پاتون بشکنه ، سرما بخورین و یا یکی از وسیله هاتونو  گم کنین و شغلتونو از دست بدین خدای نکرده !!  بخاطر اینه که دیر شوهر کردین...

دیگ من راه حل خودمو گفتم.خواهی پند گیر و خواهی ملال...‌
پاسخ:
حالا شوهر از کجا گیر میاد تو این اوضاع؟
اصلن همین حالمو ترجیح میدم :دی
۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۵۹ گمـــــــشده :)
به شدت درکت می کنم ولی هیچ راهکاری سراغ ندارم
فک کنم یک معجزه لازمه برامون

پاسخ:
اما نجات دهنده‌ای نیست!!
خودمونیم فقط!
همیشه جواب میده اما نگذار مثل من وقتی که ثانیه شمار عمرت به کار افتاد بفهمی
از همین الان که وقت داری به دنیا وموانعش بگو گور پدرش
وقتی شمشیرتو غلاف کنی به دیوار تکیه بدی تازه می فهمی وسط میدون جنگ هم مناظر قشنگی هست که می تونستی قبلتر از اینم ببینیش  ولی همش درگیر جنگ بودی
ممنونم که اون بخش از نظرمو حذف کردی بعد که  کامنت رو ارسال کردم پشیمون شدم
ولی اون لحظه از دستت عصبانی بودم
باور کن حال روز این اواخر نوشته هات اونقد عصبانیم کرده بود که دلم میخواست بزنم پس کلت و با فریاد بگم پاشو بچه یه گور پدرش بگو همه چی خلاص
من دییر فهمیدم دلم نمیخواد بقیه هم همینطور بشن و ندیده و نشناخته اونقدر برام عزیزی که حتی به خودم اجازه بدم ازت عصبانی بشم وسرت فریاد بکشم
پاسخ:
مرسی خورشید از حرفات :)

اصطلاحا تو این مواقع میگن think outside the box . ولی من اگر لالایی بلد بودم خودم خوابم میبرد(((:
پاسخ:
اینکه گفتی یعنی چی اول؟! 
فک نکنم تو این موارد تنها باشین (:
پاسخ:
چه بد!

کتاب سفرنامه های منصور ضابطیان رو خوندی؟بخونش. بعد بیا با هم حرف میزنیم ببینیم هنوزم همینجوری فک میکنی ؟
پاسخ:
نه نخوندمش. مرسی از پیشنهادش. :)
حال و روز بیش ترمون همینه!
پاسخ:
:(
نباید ناامید بشی. باید راهی براش پیدا کنی پسرم. باید. اینکه ادم دردی رو بپذیره یعنی نقطه ی بد تسلیم. و این شایسته ی انسان نیست. 

تو عکاس هنرمندی هستی. دوربین رو بکن اسلحه ای که قادره لحظه ها رو برات شکار کنه. ثبت کنه. جای پایی ازت بذاره.
هنر عکاسی می تونه بهت کمک کنه آرامشتو بدست بیاری . حتی کمی هم خوبه تا بتونه دست بزانو بزنی و برای مشکلات بعدی آماده بشی.
راهی که بنظرم زندگیتو از این حال در میاره استفاده از هنر عکاسیته.
.

پاسخ:
شاید...
ممنون از حرفاتون 
فدای تو
۱۵ فروردين ۹۶ ، ۰۸:۳۱ علی امین زاده
به نظرم یه شغل پاره وقت می تونه کمک کنه.
پاسخ:
من روزی 12 ساعت سر کارم برادر!

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">