احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

خلاء ناشی از انتظار

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۱۵ ب.ظ

تنهایی است 

که پیاده‌روها را خلوت کرده است

تنهایی است

که با من این وقت روز خلوت کرده است

تنهایی است...

خداحافظ غریبه‌ها!

می‌روم کمی قدم بزنم...

لیلا کردبچه

 

+گاهی آدم باید تو جنگ با خودش آنقدر پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش، اونوقت از دل اون ویرونه یه نوری، یه امیدی، یه جراتی جرقه می‌زنه... (شهرزاد)

+عنوان رو از «خلبان جنگ» گرفتم. این ترکیب عجیب به دلم نشست. انتظار... انتظار... انتظار... برای هیچ چیز! برای هیچ کس! برای هیچ اتفاق!!

+ City of God رو ببینید. محصول 2002 و رتبه‌ی 21 IMDb با امتیاز 8.7 .

+ «پس کی پس» رو از کیوسک بشنوید.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۱۳
هانی هستم

دیالوگ

شعر

یادداشت‌های شما (۷)

۱۳ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۷ ** سیلاک **
اون متن شهرزاد عالی بود واقعا گاهی به اون ویرانه نیاز دارم واسه روئیدن دوباره  .. واسه از نو شروع کردن .. 

عالی بود :)))
پاسخ:
:)
تنهایی است که چراغ ها را خاموش دوست دارد...

چراغ های رابطه تاریکند... من چم شده... فکر کنم باید برم دکتر بگم فروغ زده شده ام.
راستی شنیدم پوران فرخزاد هم رفت!
پاسخ:
پوران هم... یکی دو روز بعد از تولد فروغ...
 به  رفتن ...تو زمان  را  تلف  نکردی  و ...به انتظارَت  .. زمان  من را  تلف  کرده .../فرشید فرهادی

        

پاسخ:
ژمان زنی است که قهر کرده است...
چه بی صدا رفت
چه آرام و بی ریا رفت
او رفت ، اما از  قلبم هیچگاه نرفت.
روزها رفتند، اما یاد او از خاطره ها نرفتند .
خورشید رفت ، غروب آمد ، اما نام او از دلم نرفت و مهرش همیشه در  کنج دلم ماند.
او هست اما نیست ، او در قلب من است اما در  کنارم نیست.
او رفت ، سهم من از رفتن او قطره های بی گناه اشکهای من بود.
او رفت اما هنوز قصه پا برجاست ، زندگی تمام نشده ، صدایش همیشه برایم آشناست.
او رفت ، اما من هنوز هستم ، او هست ، زیرا من نیمه ی دیگری از او هستم.
ما یکی هستیم ، او رفت اما هنوز به عشق هم زنده هستیم ، او نیست ، اما به عشق هم عاشق هستیم.
دسته گلی از گلهای نرگس چیده ام ، به یادت در طاغچه ی اتاق گذاشته ام ، عطر تو همیشه در اتاقم پیچیده ، یاد تو هنوز از خاطر گلها بیرون نرفته.
آن زمان که تو بودی ، دنیا برایم بهشت بود ، این تقدیر و سرنوشت بود که تو رفتی ، اما هنوز هم دنیا برایم زیباست ، زیرا یاد تو همیشه در دلهاست.
او رفت ،
چه بی صدا رفت ،
چه آرام و بی ریا رفت…
پاسخ:
ممنونم از انتخاب زیباتون
نوبت من شده بود که معلم گفت:  رفتن را صرف کن

و شروع کردم : رفتم ، رفتی ، رفت . . .

 سکوتی سخت 

همه جا را پر کرد

 سردی احساسش فاصله را رو کرد آری رفت

و من اکنون تنها ماندم ... شادی ام غارت شد...

من شکستم در خود سهم من غربت شد من دچارش بودم. بغض

یک عادت شد خاطرات سبزش روی قلبم حک شد و رفت.

اشک من جاری شد صرف فعل رفتن بین غم ها گم شد.

و معلم آرام روی دفترم نوشت:

رفتن تلخ ترین فعل جهان است

پاسخ:
:(
سپاس
پاسخ:
سپاس از شما و حضورتون :)
چقد ناراحته این نوشته.
تنهایی خالی نیست.تنهایی پره از عشق و شادی و غم و ناراحتیه.تنهایی پر از ادماییه که نتونستن!(ن ک نخاستن)با بقیه باشن.نمیدونم چرا تنهایی تهی دیده میشه (:

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">