احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

چرا شتر رنج همیشه اینجا خوابید؟

دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ق.ظ
دلتنگی... به خودی خود قشنگه  چیز بدی نیست اما مشکلی که هست اینه که ذات دلتنگی با انتظار آمیخته شده و انتظار (حتا انتظار یک اتفاق خوب) فرساینده، به سختی قابل تحمل و احتمالن عذاب‌آوره. انتظار چیزی نیست که خواستنی باشه و بشه باهاش خوش گذروند. یعنی وقتی میگی «من دوست دارم منتظر تو باشم» فقط داری تارف می‌کنی!! یه تارف مثلن عاشقانه. از این چرندیاتی که ...  درسته که وقتی انتظار به سر میاد و اتفاقی که باید بیفته، میفته (حالا خواه اومدن جواب کنکور باشه، خواه دیدن یه عزیز یا هر چیزی) حال آدم وصف ناشدنیه و میگه گور بابای همه اون لحظات بد و ارزششو داشت و از این حرفا ولی چیزی که هست اینه که اون لحظات واقعن بد و جهنمی بوده!! و همه‌ی اینا مسخره‌بازی چیزی به نام زمانه!! به قول بوکفسکی «یکی از چیزهایی که آدم ها را دیوانه می کند همین انتظار کشیدن است. مردم تمام عمرشان انتظار می کشیدند. انتظار می کشیدند که زندگی کنند. انتظار می کشیدند که بمیرند...» و چیزی جز این نیست! واقعن نیست. انتظار به معنی واقعی آدم رو دیوونه میکنه. حداقل من یکی اینطوری‌ام و البته -شاید پیشتر گفته باشم- من این حس رو وقتی که کسی دیر می‌کنه هم دارم! بازم زمان!! در مورد هر چیزی که بهش حساس باشم هم دچار این حس دیوانگی میشم!! ناآروم میشم، ضربان قلبم تندتر و تندتر میشه، بعضی وقتا یه عرق سرد میشینه روی تنم، دلم شور میزنه، به شدن تحریک‌پذیر و عصبی میشم، ته دلم یه جورایی خالی میشه و از اشتها میفتم! شدیدن بی قرار میشم! در واقع میرم جهنم و برمی‌گردم و خب عادیه که اگه این‌ها برای کسی باشه یا کسی باعث این حال بشه و خودش ندونه و کاری برای درست شدنش نکنه یا حداقل از اینکه این شرایط رو ایجاد کرده معذرت نخواد چقدر عمیق ازش ناراحت میشم! در واقع این احتمالن یکی از سخت‌ترین بخش ارتباط هر کسی با من باشه. چون تمام اینها در درون من اتفاق میفته و هیچ نمود بیرونی نداره. من هیچ وقت از این حس و حالم براش حرف نمی‌زنم و باید خودش این رو بفهمه! البته شاید هم گفتم که فکر نمی‌کنم به سادگی پیش بیاد. ولی در اون‌صورت شرایط خیلی سخت‌تر میشه! در واقع کافیه اون شخص بدونه من با انتظار، دلتنگی یا هر چیزی که به این روز میندازتم چقدر مشکل دارم و به چه حالی میفتم و بازم به این داستان توجه نکنه! اونوقت مثلن اگه طرف دیر کنه ممکنه برای آخرین بار باشه که منو می‌بینه!! همینقد فجیع!! البته حس میکنم یه کم سخت جلوه دادم این رو. چون این اتفاقات فقط در مورد کسانی میفته که بسیار برام مهم باشن و خب اونا خیلی برگزیده‌تر از این حرفان. ولی خب...

غروب
عکس از بهرام پورشهبازی

+«زندگی به من آموخته است آنچه درباره‌ی از یاد بردن گذشته‌ها می‌گویند درست نیست. چون گذشته با سماجت راه خود را باز می‌کند.» بادبادک‌باز خالد حسینی رو شروع کردم.
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۸
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۱۰)

من با بادبادک باز افسردگی گرفتم ولی همچنان میگم یکی از بهترین کتابهایی بوده که خوندم...
پاسخ:
@بهار!
آخه یه عده هم هستند از انتظار کشیدن و زجر کشیدن و دیوانه بودن لذت می برند .. مسئله اینه که من این دسته از آدمها رو درک نمی کنم .. 
من خودم کلا آدم عجولی هستم و به شدت از انتظار کشیدن بدم میاد ، و دقیقا حس تون رو درک میکنم چون خودمم اگه سره قراری طرف مقابلم دیر کنه ( حالا به هر دلیلی میخواد باشه ) احتمالا رابطه ام یا باهاش قطع میشه یا در حد کاردار تقلیل پیدا میکنه :)))))
پاسخ:
در حد کاردار خیلی خوب بود!! =)))


جمله آخری^_^ همیشه جملات آخر پستت ناب ان!!!
بادبادک باز قشنگه؟!خلاصه شو در چند خط میتونی برام توضیح بدی چون میخام برم بخونمش:))
انتظار از بدترین مصائبه:((
پاسخ:
من خودم تازه شروع کردم ول تعریفشو خیلی زیاد شنیدم و با این تفاسیر فکر می‌کنم داره ارزش خوندن.

منم از انتظار بدم میاد . ولی اینطوری نیستم که اون حال بدم رو بروز ندم . در واقع همونقدی که انتظار افراد روانیم میکنه بروزش میدم تا اونام روانی بشم :دی معمولا تهشم میگم نمیدونی انتظار منو روانی میکنه ؟! بعد اونام میخندن که عزیزم سخت نگیر و این حرفا :دی
ولی جدیدا دیگه فقط دو سه نفرن که منتظرشون میمونم . همون حرف بوکوفسکی در واقع ! کسی دیر کنه ، اتفاقی دیر بشه ، میذارم میرم پی کار و زندگیم . نه به خاطر رنج دلتنگی و انتظار ، به خاطر اینکه زندگی خودم دیر نشه .

پاسخ:
بوکفسکی عالی گفته
((-: دلتنگی همیشه با انتظار امیختس
هوووم دوسش داشتم متنو (-:
قلمتون پایدار
پاسخ:
ممنونم از حضور و نظر لطفت دوست عزیز :)
۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۵:۱۳ اسپریچو ツ
بادبادک باز در مورد افغانستان خیلی اگاهی دهنده س و نگاه های نژاد پرستانه ادم رو درست میکنه. تازه خیلی هم قشنگه. من که افسرده نشدم.

انتظار و بلاتکلیفی مثل سم دیر اثر به تدریج ادمو فلج میکنه :|
پاسخ:
فلج! دقیـــــــــــــــــــــــــــقن همین!
چقدر حال بدیه..
ای وای


من سر نتایج کنکورم دیوانه شدم
پاسخ:
خدا نصیب گرگ بیابون نکنه!!
مهم ترین انتظار زندگی من اینه که کی بتونم رو پای خودم بمونم و زندگی مستقل رو afford کنم.خیلی رو مخمه
پاسخ:
ایشالا به زودی اتفاق بیفته :)
از انتظار بیزارم... فکر کنم هر آدم سالمی اینطور باشه. مگه خودآزارهایی که دکتر لازمند!
حتا منتظر آسانسور بودن هم گاهی کلافه کننده هست. وقتی دیرت شده یا شدیدن دستشویی لازمی...خخخخ

سر وقت نبودن کسی که می خوام ببینمش، بنظرم بی احترام بودن اون شخصه که نمی فهمه با این کارش داره بی احترامی میکنه به من. با این اشخصاص، معمولن ربع یا نیمساعت بعد از زمانی که می خوام قرار میذارم. البته اگه بدونم همیشه دیر میاد سر قرارش.
پاسخ:
به نظر منم بی احترامه بزرگیه. به ما و زمان ما!
چرا نظر من نیست؟
پاسخ:
احتمالن ثبت نشده مریم. چون هیچ نظر تایید نشده‌ای ندارم :(

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">