درست همین روزهای دنیام
همه چیز یه کم زیادی مسخره و وارونه است :|
شایدم چیز تازه ای نباشه ولی این روزها بیشتر حسش میکنم.
همه چیز یه کم زیادی مسخره و وارونه است :|
شایدم چیز تازه ای نباشه ولی این روزها بیشتر حسش میکنم.
گریز، اصل زندگی ست...
گریز از هر آنچه اجبار را توجیه میکند.
بیا بگریزیم!
میل گم شدن در من پیدا شده ست
میل گم شدن در جایی بکر
در فکرهای دور
خستهام از حسِ خستگی
از اینکه اینجا نشستهام
و میگویم از اینجا و حالی
که مرا خسته میکند
خستهام از خستهام
فکر رهاشدن مرا رها نمیکند
فکر رهاشدن در رفتن
در اعماق یک سفر...
شهاب مقربین
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است
خدا را چه دیدهای ریرا!
شاید آنقدر بارانِ بنفشه بارید
که قلیلی شاعر از پی گل نی
آمدند، رفتند دنبال چراغ و آینه
شمعدانی، عسل، حلقهی نقره و قرآن کریم.
...
سرانجام باورت میکنند
باید این کوچهنشینانِ ساده بدانند
که جرم باد ... ربودن بافههای رویا نبوده است.
گریه نکن ریرا
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است.
دوباره اردیبهشت به دیدنت میآیم.
"سیدعلی صالحی"
گاهی ادای رفتن در می آوری
فقط خودت میدانی که
چمدانت خالیست و پایت نای رفتن
و دلت قصد کندن ندارد.
ادای رفتن در می آوری
بلکه دستی از آستین درآید
و دودستی بازویت را بچسبد.
چشمی اشک آلود زل بزند توی چشمانت
و بگوید بمان !
و تو چقدر به شنیدنش محتاجی ...
گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری
بلکه به خودت ثابت کنی
کسی خواهان ماندنت هست هنوز
و وای از وقتی که نباشد کسی ...
با چمدان خالی و پای بی اراده و دل جامانده
کجا میشود رفت؟ کجا..؟
"هستی دارایی"