احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(
اینکه توی امتحان آیین‌نامه با پنج تا پاسخ اشتباه بیفتی خیلی غم‌انگیزه اما تراژدیک تر از این، وقتیه که جواب رو می‌دونستی و فقط پاسخ‌ها رو توی خونه‌ی اشتباه زدی و با این‌کار تعداد پاسخ‌های اشتباهت به 5 رسیده و در نتیجه رد شدی. اگه من باشم به زمین و زمان فحش میدم!! البته این یه آزمون ساده‌س که می‌تونی هفته‌ی بعد تکرارش کنی و تاثیر مهمی هم توی زندگیت نداره. من دارم دوستی که توی کنکور با یک چنین اشتباهی از عرش رسیده به فرش و هنوز وقتی یادش میفته با قرص خودشو آروم می‌کنه! گاهی وقتا توی زندگی هم... با این تفاوت که آیین نامه رو میشه از نو داد یک هفته‌ی بعد، کنکور رو یک سال بعد اما زندگی رو معلوم نیست کی میشه درست کرد. یا اصلن میشه؟ گاهی به قیمت یک عمر تموم میشه. دست کم نمیشه از نو زندگی کرد. به قیمت چندین و چند سال.  (About time رو ببینید) گاهی وقتا سایه‌ی یک انتخاب نادرست، یک تصمیم اشتباه تا آخر عمر باهاته و با هیچ مسکن و آرامبخشی هم نمیشه آرومش کرد...

+دارم «همسایه‌ها»ی احمد محمود رو می‌خونم. داستان، قصه‌ی زندگی خالد رو در سال‌های پیش از ملی شدن صنعت نفت روایت می‌کنه. یک پسر هشت ساله که با پدر و مادر و خواهرش زندگی می‌کنه.  توی یک خونه‌ با همسایه‌های جورواجورشون که هر کدوم داستان خودشون رو دارن.

#عنوان از سید مهدی موسوی : از خواب می پری از لمس دست هاش / و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش...
۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۱
هانی هستم
مدت زمان زیادی نمی‌گذره از روزی که پشت نیمکت‌های چوبی نشسته بودیم و می‌خوندیم «به دست خود درختی می‌نشانم / به پایش جوی آبی می‌کشانم...» و اون روز اصلن فکرش رو نمی‌کردیم که به این زودی نه جوی آبی باقی مونده باشه و نه دیگه دست مهربونی برای درخت‌کاری! اون روزا درختای بیشتری می‌دیدیم دور و بر خودمون و لازم نبود تا حلقوم جنگل‌های جا به جا جنگل‌خواری شده(!!) برونیم تا چارتا درخت سبز و سر پا ببینیم. اون روزا دیگران کاشته بودند و ما می‌دیدیم که  «درختم کم کم آرد برگ و باری / بسازد بر سر خود شاخساری » که البته سایه‌سارش بر سر ما و خستگی‌ ما بود و درخت بخشنده‌ی مهربان برای خودش چیز زیادی نمیخواست. همین که شاخه‌هاشو نمی‌شکستیم روز سیزده به در، همین که روز به روز تعدادشون کم و کمتر نمی‌شد و صنعت اونا رو نمی‌بلعید و هر روز قاچاق و زغال نمی‌شدن کافی بود.
مدت زیادی نمی‌گذره از روزی که موضوع انشامون «سرگذشت یک دانه‌» بود و می‌ترسم از روزی که درخت‌ها فقط توی قصه‌ها و خاطرات‌مون باشن و درست مثل دنیای انیمیشن «لوراکس» دیدن یک برگ از یک درخت واقعی آرزو بشه برامون و این دیالوگ رو توی دنیای واقعی‌مون بشنویم که:
-تو اینو (نقاشی یک درخت) کشیدی؟
-ازش خوشت میاد؟
-شوخی می‌کنی؟ معلومه که خوشم میاد! اینا معرکه‌ن! حالا چی هستن؟
-این‌ها درخت هستن. درخت‌های واقعی! درخت‌ها قبلن در سرتاسر این شهر وجود داشتن. میگن برگ اونا از هر چیزی لطیف‌تر بوده... حتا لطیف‌تر از ابریشم! و تازه یه رایحه‌ی بی نظیر هم داشتن.
-واو! حتا نمی‌تونم تصورشو بکنم!
-می‌دونم! خیلی باحاله! بزرگ‌ترین آرزوم توی دنیا دیدن یه درخت زنده‌ی واقعیه که تو حیاط پشتی‌مون رشد کرده باشه!

می‌ترسم از روزی که هیچ بذر و دانه‌ای نباشه برای کاشتن. می دونید... ما عادت داریم به بهانه داشتن. ما آدم‌های مناسبتی هستیم! و امروز روز درختکاریه! امروز رو غنیمت بشمریم و به دست خود درختی بنشانیم اگه امکانش رو داریم! و با عباس یمینی شریف زمزمه کنیم « شود زیر درختم سبزه‌زاری...»

+دیشب عاشقانه‎‌های پابلو نرودا رو یه نفس خوندم! هم عکس‌ها و هم شعرها عالی‌ان. به دوست‌داران شعر و عکس پیشنهاد میشه این کتاب. 

اما پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می‌نهند
که دریا و خشکی را گام می‌نهند
تا تو را به من برسانند...
پابلو نرودا
+ می‌دانی ... تمام شعرهای عاشقانه را برای تو گفته‌اند و هر بار که عاشقانه‌ای می‌خوانم ... و هر بار که شعری زاده می‌شود، غیاب تو بزرگ و بزرگ‌تر می شود. می‌ایستد پیش چشمانم... مثل ابر اخوان... و من تنها نظاره می‌کنم؛ نبودنت را... جای خالی ات را... غیابت را... و به یاد می‌آورم رفتنت را...
۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۵۲
هانی هستم
تقویم بی تو
روزشمار بیهودگی است؛
هرشنبه‌های ملال‌آور،
بیدار شدن‌های کدر بی ‌خورشید،
سپیده‌های بی‌رمق آفت زده
و انتظار یک غروبِ بی‌رنگ
در پایان یک روز نحس.

+وسط این همه بد، دیشب یه خرید حال‌خوب‌کن داشتم! یکی از دوستام بن کتاب داشت و چند تایی کتاب خریدم. «کافه پیانو» فرهاد جعفری، «عاشقانه‌های شعر کُرد»، «شکل‌گیری زبان فارسی»، «شهر یک نفره» ؛ مجموعه‌ی شعر و عکس، «عاشقانه‌های پابلو نرودا» و «بهترین شکل ممکن» مصطفا مستور کتابایی بود که گرفتم. بگذریم که تصمیم گرفته بودم تا کتاب نخونده دارم کتاب تازه نگیرم! وسوسه‌ی خرید کتاب  چیزیه که نمیشه برابرش ایستاد! خصوصن وقتی توی نمایشگاه باشی!

+ زندگی یه رمان کمدیه که توسط یه نویسنده‌ی روانیِ کمدی نویس نوشته شده. cafe society / Woody Allen
#عنوان : سید مهدی موسوی
۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۲۱
هانی هستم

در کدام کوچه

گم شده‌ای

که تمام شهر

خیابان شده است؟

۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۲۸
هانی هستم

12 اسفند... فکر می‌کنم روزها اونقد تند می‌گذرن که به این روزها هم بگیم روزهای آخر اسفند و زمزمه کنیم «در روزهای آخر اسفند/ کوچ بنفشه‌های مهاجر زیباست...». 

خب فکر نمی‌کردم پایان سالم انقد آشفته و درهم و بلاتکلیف باشه. وضعیت کاریم مشخص نیست و زندگی هم که ... . میشد نوروز بهتری داشته باشم. میشد سال نو قشنگ‌تر باشه اما همیشه چیزها اونطور که ما می‌خوایم پیش نمیره و ناگهان اتفاقی میفته که کنترلش از دستت بیرونه.

«کوچ بنفشه‌ها»ی فرهاد رو بشنویم. شعر محمدرضا شفیعی کدکنی


+
اندکی بیشتر بمان!
بگذار فصل انگور برسد،
برای رفتنت
شراب بیندازم...
+
رهزن دهر نخفته است، مشو ایمن از او-
اگر امروز نبرده است که فردا ببرد...
حافظ
۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۶
هانی هستم

کهنگی شکل های مختلفی دارد. کهنگی تبعید می آورد. تبعید تلویزیون سیاه و سفید به گوشه ی انباری. مچالگی توپ پنچر شده گوشه ی حیاط. تنهایی هم می آورد. تنهایی در هم و شلوغ ماشین های اوراق شده توی یک گاراژ بزرگ. تبعید های کوتاه مدت و بلند مدت. تنهایی های عمیق و سطحی. از این همه به شال گردن تو فکر می کنم. وقتی در پایان زمستان به گوشه ی کمد تبعید می شود. یک گوشه ی ناپیدا و تاریک. نزدیک به تو و دور از تو! میان لباس هایی که هر روز بر تن تو می نشینند و بوی تو را دارند! مثل ماه و برکه! دور و در هم! و به تنهایی اش فکر می کنم. و دلتنگی اش. تا زمستان بعد. 

۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۲
هانی هستم
درخت‌ها موجودات حسودی هستند
خودم دیدم...
وقتی می‌گفتم «دوستت دارم»،
یکی از آنها
ریشه‌هایش را کند
و با خشم
به زمین کوبید!

+ممیز نیومد. زنگ زدم میگم فلانی من مرخصیمو کنسل کردم منتظر شمام. میگه برنامه عوض شده امروز اونجا نمیایم. مگه بهتون خبر ندادن؟! مرسی :|
۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۵۲
هانی هستم
فردا ممیزی دارم و هیچ کاری نکردم براش. انگیزه ای هم ندارم براش.
پس فردا یه امتحان دارم و هیچ کاری نکردم براش
باید یه چند کیلویی وزن کم کنم و هیچ کاری نکردم براش (همین الان یه نفر اومد تو و گفت چقد لاغر شدی!! نفر سوم امروز بود!!)
باید با امور اداری شرکت مون درباره ی موضوعی حرف بزنم و هیچ کاری نکردم براش.
دلم مسافرت میخاد برای سال نو و هیچ کاری نکردم براش
و ... و ... و ...


+هراس از باد هجرانی نداری؟ -وصل می پرسد-
و از عاشق جواب هر چه بادا باد می آید!
حسین منزوی

۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۵۹
هانی هستم
-آتش نشانی گفته اگه ضروری نیست از خونه نیاید بیرون
-آتش نشانی نگفته دیدار تو از نون شبم ضروری تره؟
۴ موافقین ۷ مخالفین ۱ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۰۱
هانی هستم

اتفاق تازه تویی

که افتاده‌ای میان الفبا!

اتفاق تازه چشم توست

که هر روز شعر می‌شود

و گرنه این سطرهای هر جایی،

و گرنه این روزها و مناسبت‌ها

تنها یک قرارداد کهنه‌اند

که عشق مرا جار بزنند!

تازه تویی

نه این شعر!


+دنیا چقدر همه چیز زیاد دارد که آدم با تو ازشان حرف بزند یا از تو بپرسدشان چون نو شده اند با تو که هستند و هست آدم. شرق بنفشه (آیلار) / شهریار مندنی‌پور

#عنوان از مولانا


۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۲۷
هانی هستم