احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما
  • ۲۱ آبان ۰۲، ۱۱:۳۰ - بانوچـه ⠀
    :(

سوگواران در میان ِ سوگواران

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۵:۲۶ ب.ظ

1- ما می‌میریم و به هیچ جای جهان نیست.

2-من هیچ وقت آدم زیر آب‌زنی نبودم. نمی‌تونم باشم. اگه بودم می‌تونستم امروز از دست (شر) همکاری که همیشه همه جوره آزارم داده راحت بشم. به سادگی اینکه نظرم رو درباره‌ش پرسیدن و من تمام تلاشم رو کردم که قضاوت‌مندانه حرف نزنم و به ذهنیت رئیسم سمت و سو ندم. واقعیت‌ها رو گفتم و حتا شاید با دلسوزی احمقانه‌ای که دارم جوری حرف زدم که بهش فرصت موندن بدن. اصلن نیازی به زیر آب زنی هم نبود. کافی بود چارتا جمله رو طور دیگری بیان می‌کردم. احتمالن به هر حال این تغییر اتفاق میفته ولی از این خودآزاری پشیمونم.

3- ما همچنان می‌میریم.

4-گوشیم برای چند ساعت خراب بود. در واقع فرایند خرابیش از هفته‌ی پیش شروع شده بود و دیروز به طور کامل خراب شد (و البته  تعمیرش کردم تا آخر شب) . و تازه فهیدم چقدر زیاد وابسته‌ام به گوشی که حتا ساعت رو هم باید از دیگران بپرسم و چقدر برای مردم عجیب بود که یک نفر داره ساعت می‌پرسه.(علاقه‌ای به بستن ساعت ندارم و تا پبش از کرونا که مجبور نبودیم دم به دقیقه دستمون رو بشوریم خیلی تفننی می‌بستم). مصمم شدم گاهی وقتا گوشیمو کلن خاموش کنم. چون قبلن هم به این نتیجه رسیدم که وقتی گوشی دستم نباشه کارای مفیدتری میکنم! حتا زمان دانشجویی هم وقتی برای یه روز نت خوابگاه قطع میشد یهو می‌دیدی 400 صفحه کتاب خوندنم. البته در کنار یه فصل انگری بردز!

5- ما همچنان داریم می‌میریم. با هر مرگ تازه، با هر طناب دار. آویخته میشیم از رویا ، کم میشیم از آینده. با هر آمار جدید با هر دکتر و پرستار دفن میشیم. با هر کودک و نوزاد خون می‌مکیم از پستان مام وطن. ما که در این مهمانخانه‌ی مهمانکش روزش تاریک دارد از خشکیش می‌ترکد جدار دنده‌های نی به دیوار اتاق‌مان... و به هیچ جای جهان نیستیم.

موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۹۹/۰۷/۲۲
هانی هستم

یادداشت‌های شما (۹)

۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۷:۵۷ گاه نوشته های یک مسافر

توصیفی که از همکارتون کردید من رو به یاد یکی از هم دانشگاهی ها انداخت. 

بعضی ها زهر دارن. زهری هستن. باهاشون حرف میزنی ٬ و (به اجبار) در ارتباط هستی زهر میپاشن بهت. 

 

پاسخ:
این اجباره اگه حذف میشد عالی بود که خب نمیشه!
۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۷:۵۹ هیـ ‌‌‌ـچ

بدون تکنولوژی و اینترنت و فلان حالا یه چیزی اما جدی بدون ساعت چه جوری می‌تونی روزگار سر کنی؟ :|

من چون خودم یه جورایی کارفرما حساب میشم و حتی یک بار به خاطر بقیهٔ همکارام باعث اخراج یه کارمند مزاحم شدم طبیعتاً نمی‌تونم نظر مستقیمی ارائه کنم اما به نظرم اگه به بهبود وضعیت کاری و تمرکزت می‌انجامه، بگو چون به نفع کل مجموعه است همون طوری که به نفع مجموعهٔ ما تموم شد...

ما مفقودالاثرهای تاریخ رو خدا رحمتمون کنه! هعی...

پاسخ:
ساعت هم سر کار باشی مهمه و گرنه کار خاصی باهاش نداریم :))

قطعن کار درست رو انجام دادی.
۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۹:۰۱ میرزا مهدی

و ما همچنان میمیریم. 

همچون برگهای درختی در فصل برگ‌ریزان. 

و برگ و برگ و برگ و برگ و برگ و برگ و برگها از جلوی چشمانمان عبور میکند،  آخ. یکی خورد به صورتم، (کنارش میزنم)  و ما با تکبر، سخت، سخت‌تر حتی، و سخت‌تر تَر به درخت چسبیده ایم مثل چی.

و نمیدانیم که ما همچنان میمیریم....

ساعت چنده؟ :)

 

پاسخ:
آیا ممکن است که ما نیز
چون برگ‌های پاییزی 
رقص کنان
به سوی خاک رویم
و در انبوه مردگان
در انتظار بهار دل انگیز
به آرامی و رضا
بیاسائیم؟

من از راه دور، هر روز و هر شب در بهتم که چطور هنوز مردم ایران زندگی می کنند؟! نه تنها از نظر مخارج که به ریال حقوق می گیرید و به یورو باید خرج کنید! بلکه... 

2. فکر می کنم بجز از این نمیشد از هانی انتظار داشت. ولی دیگه فکرتو مشغول کاری که انجام دادی نکن، بگذار تجربه ای باشه برای بار بعد. 

3. و من همچنان در بهتم... 

4. درسته، همگی خیلی بهش وابسته ایم. راستش هر چی سن کمتر باشه اون انسان بیشتر بهش چسبیده و وابسته هست. 

5. باورت میشه اگر بگم گاهی با خوندن اخبار و دیدن کلیپ ها فقط زار می زنم و از نمی دونم کی می پرسم
: چی بسر ایران و ایرانی اومد!؟ چرا اینجوری شد و روز به روز هم داره بدتر میشه؟!

پاسخ:
بالله که باللّه که زنده ماندن ما شاهکار ماست!

۲۳ مهر ۹۹ ، ۰۶:۳۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

وقتی بقیه هم می‌میرند به هیچ جای ما نیست! چه انتظاری که مردن ما به جایی از جهان باشه!

پاسخ:
«ما» دولته یا ملت؟

۲۳ مهر ۹۹ ، ۰۹:۰۱ حامد سپهر

شاید هم مردیم و خبر نداریم!

پاسخ:
شاید!
۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۰:۱۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

مای ملت بود!

حالا نه اینکه همیشه اینطور باشه ولی اغلب اینطوره.

پاسخ:
من که هر بار عضوی به درد آورده روزگار...

حست رو درمورد دومی کاملا درک میکنم .. همیشه در این موقعیت ها واسم این سوال پیش میومد که آیا این اسمش اخلاقی زندگی کردنه واقعا ؟ و خب هیچوقت جوابی نگرفتم..

پاسخ:
من البته مطمئنم که کار درست و اخلاقی رو انجام دادم و از این بابت خوشحالم

اینقدر رفتیم زیر آب (بدبختی) و غرق شدیم دیگه عمق برامون فرقی نداره

پاسخ:
:(

شما هم چیزی بگویید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">