خاک...خاک پذیرنده
-میگن معشوقه شهریار مرده.
+معشوقه ی همه ی ما می میره یه روزی.
++ما هم می میریم، بی آنکه معشوقه ی کسی بوده باشیم.
-میگن معشوقه شهریار مرده.
+معشوقه ی همه ی ما می میره یه روزی.
++ما هم می میریم، بی آنکه معشوقه ی کسی بوده باشیم.
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چها می بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه بخت غبار آگینی
باغبان خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینی
شهریارا گر آئین محبت باشد
جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی
شهریار
راه
کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم
بیقراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
استخوان سوز سیاهی زمستان شدهام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناری میبرد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مرگ دلبستگی آخر دنیای من است
میروم شاید روزی به مزارم برسم